جوان و تاریخ- حمیدرضا کشاورز
مسئلهی نوع تعامل با غرب از جمله مسائلی است که دیرزمانی است که اندیشهی روشنفکری ایران را به خود مشغول داشته است. یکی از برهههای زمانی که این دغدغه به شکلی بسیار پررنگ در اندیشهی روشنفکران ایرانی پیدا شد، دهههای چهل و پنجاه شمسی است؛ آنجا که سخن از غربزدگی به میان آمد. از آنجا که یکی از مهمترین دغدغههای روشنفکران جوامع جهان سوم و کمتر توسعهیافته، یافتن راهکاری برای رویارویی با غربزدگی در مواجههی با جهان مدرن و مدرنیتهی ناشی از روشنگری آن بوده است، این نوشتار بر آن است تا با تحلیل معنا و مفهوم غربزدگی در اندیشهی جلال آلاحمد، به بررسی دلایل و عوامل پیدایش این مقوله در فرهنگ اجتماعی ایران بپردازد. به خصوص اینکه جلال آلاحمد از جمله متفکرانی است که در دورهی زمانی خود، بسیار تأثیرگذار بوده است؛ تا حدی که به باور برخی، حتی اندیشهی شریعتی را از برخی زوایا میتوان دنبالهروی از تفکر و اندیشهی آلاحمد دانست.
1. جلال آلاحمد و مدرنیته
آلاحمد به درک ازدسترفتگی و ناتوانی فرهنگی میهنش در مقابل هجوم سهمگین فرهنگ بیگانه رسیده است و از این رو، ندای خیزش میدهد. بنابراین گویا مسئله تنها رد کردن تسلط غرب نیست. «در مقابل تکنیک، ما هنوز در عصر علیبابا و چهل دزد هستیم و ما مشغول تقلید آن فرمول جادویی هستیم برای گشایش در، اما برای ما در پشت این در جواهری نهفته شده است. بهتر آن است که دست از این لجبازی و عبارت جادویی برداریم.»
جلال آلاحمد میگوید: «باید به درک کارکرد اصلی که گشایش در را فرمان میدهد دست یافت.» همین جملات کافیاند برای اثبات این امر که آلاحمد نمیخواهد دیگر مصرفکننده باشد، بلکه میخواهد سازنده باشد، اما چگونه؟ آلاحمد میگوید: «حرف اساسی این مختصر در این است که ما نتوانستهایم شخصیت اصلی خودمان را در قبال ماشین و هجوم جبریاش حفظ کنیم.»
در این سخنان یک روحیهی جدلی و یک میل مقابله و بالاخره رقابت با غرب به چشم میخورد. در واقع جلال آلاحمد اعتقاد دارد ما باید اساس را بگیریم و از آن خود کنیم. او عقیده دارد مسئلهی اصلی نفی تکنیک نیست، بلکه باید به درک درست پیچیدگی ماشین دست یابیم. بنابراین به نظر میرسد مسئلهی آلاحمد آن است که چه کسی، چه چیزی را برای چه مقصودی به کار میبرد. همین جاست که مقصود اصلی آلاحمد بیان میشود. نخست آنکه وی عملاً دارد علم و تکنولوژی مدرن را از پایه و ریشهاش، که غرب باشد، جدا میکند. سپس آنکه وی، بیآنکه خود بداند چطور و بفهمد چگونه، تلاش میکند که این علم و تکنولوژی را به کار گیرد و آن را از آن خود کند و برای آن جهت و معنایی بیابد و نه هر جهت و معنایی، بلکه جهت و معنایی اینجایی، وطنی و ایرانی.[1]
2. جلال آلاحمد و غربزدگی
جلال آلاحمد (1302ـ1348) روشنفکری صمیمی، متعهد، عاصی و شورشی علیه هر گونه ظلم و جور، پرشور و فداکار و یکی از اثرگذارترین نویسندگان و روشنفکران ایرانی دههی 1340 شمسی به شمار میآید. زندگی وی را میتوان در قالب دو دوره مورد بررسی قرار داد: نخست دورهی جوانی، دورهای است که از نظر سیاسی، به مارکسیسم و گروههای چپ همچون حزب توده گرایش داشته است و دورهی دوم زندگی وی از هنگامی آغاز میشود که بعد از شکست سیاسی و سفر به مکه، با نوشتن سفرنامهاش، موسوم به «خسی در میقات»، نه فقط از افکار و اندیشههای گذشتهاش فاصله میگیرد، بلکه آنها را طرد و مردود اعلام میکند.
آلاحمد را به اعتبار دورهی دوم زندگی فکری و اجتماعیاش، میتوان یکی از شخصیتهایی دانست که در گسترش گفتمان نقادانه به غرب و مدرنیته در جامعهی ایران، بسیار دخیل و اثرگذار بوده است. با آلاحمد و کتاب «غربزدگی» وی، بر خلاف نسل اول روشنفکران ایرانی که در نخستین مواجهههای خود با دوران مدرن به شدت جذب ارزشهای جدید حاصل از عصر و جهانبینی روشنگری شده بودند، گفتمان و نسل تازهای از روشنفکران ایرانی پدید آمد که بر نقد غرب و مدرنیته و بر اصالتها، هویت و سنت تاریخی خویش تأکید میکردند.[2]
2-1. معنا و مفهوم غربزدگی
بحث را از این پرسش آغاز میکنیم که اساساً شرق و غرب از نظر آلاحمد به چه معناست؟ در پاسخ به این پرسش، وی صراحتاً اعلام میدارد: «شرق و غرب در نظر من دیگر دو مفهوم جغرافیایی نیست... بلکه دو مفهوم اقتصادی است. غرب یعنی ممالک سیر و شرق یعنی ممالک گرسنه. به جای غرب بگذاریم ممالک مترقی یا ممالک رشدکرده یا ممالک صنعتی... به جای شرق بگذاریم ممالک عقبمانده یا ممالک در حال رشد یا ممالک غیرصنعتی و یا مجموعهی ممالکی که مصرفکنندهی مصنوعات غربساختهاند.»
آلاحمد مشخصات ممالک غربی را چنین برمیشمارد: مزد گران، مرگومیر اندک، زند و زای کم، خدمات اجتماعی مرتب، کفاف مواد غذایی، درآمد سرانهی بیش از سه هزار تومان در سال، آب و رنگی از دموکراسی با میراثی از انقلاب فرانسه. ایشان در مقابل، ممالک شرقی را نیز با این مشخصات توصیف میکند: مزد ارزان، مرگومیر فراوان، زند و زای زیاد، خدمات اجتماعی هیچ و یا به صورت ادایی، فقر غذایی، درآمد سالانهی کمتر از پانصد تومان در سال، بیخبر از دموکراسی با میراثی از صدر اول استعمار.
با عنایت به موارد فوق، باید اذعان داشت که در اندیشهی آلاحمد، غربزدگی معنا و مفهوم چندگانهای مییابد. نخستین، بنیادیترین و مهمترین مفهوم غربزدگی از نظر آلاحمد، «وابستگی به ماشین» است. از نظر وی، ما تا خریدار ماشین هستیم، فروشنده نمیخواهد ما را از دست بدهد. لذا به اعتقاد آلاحمد، غربزدگی مشخصهی دورانی از تاریخ ماست که هنوز به ماشین دست نیافتهایم و رمز سازمان آن و ساختمان آن را نمیدانیم. غربزدگی مشخصهی دورانی از تاریخ ماست که به مقدمات ماشین، یعنی با علوم جدید و «تکنولوژی» آشنا نشدهایم. غربزدگی مشخصهی دورانی از تاریخ ماست که به جبر بازار و اقتصاد و رفتوآمد نفت، ناچار از خریدن و مصرف کردن باشیم.
در اندیشهی آلاحمد، غربزدگی معنا و مفهوم چندگانهای مییابد. نخستین، بنیادیترین و مهمترین مفهوم غربزدگی از نظر آلاحمد، «وابستگی به ماشین» است. از نظر وی، ما تا خریدار ماشین هستیم، فروشنده نمیخواهد ما را از دست بدهد. لذا به اعتقاد آلاحمد، غربزدگی مشخصهی دورانی از تاریخ ماست که هنوز به ماشین دست نیافتهایم و رمز سازمان آن و ساختمان آن را نمیدانیم.
در این سیاقِ بحثِ آلاحمد از غربزدگی، «غربزده» به معنای «وابسته» است و نیز تعبیر «ماشین» را میتوان مترادف با مفهوم و تعبیر تکنولوژی عنوان نمود. لذا بنیادیترین وصف یک جامعهی غربزده، از نظر آلاحمد، وابستگی تکنولوژیک به غرب است و همین وابستگی تکنولوژیک است که دومین وصف جامعهی غربزده، یعنی «دنبالهروی سیاسی و اقتصادی از قدرتهای سیاسی و اقتصادی غربی» را سبب میشود. چنان که آلاحمد این را معنی آنچه دنبالهروی در سیاست و اقتصاد مینامیم دانسته و آن را حد اعلای تظاهر به غربزدگی عنوان مینماید.
نگاه جلال به غرب عموماً آسیبشناختی است و از منظر ورود غرب به ایران و آسیبهایی که ایران از غربزدگی نصیبش شده است، به تحلیل این مسئله میپردازد. جلال عموماً غرب را در کتاب «غربزدگی» از منظر اقتصادی معرفی میکند؛ یعنی «شامل همهی ممالکی است که قادرند به کمک ماشین مواد خام را به صورت پیچیدهتری درآوردند و همچون کالایی به بازار عرضه کنند.» با توجه به نوع نگرش آلاحمد به جهان، وی دنیا را به دو دستهی سازنده و مصرفکنندهی ماشین تقسیم میکند. میتوان گفت دریچهی نگاه آلاحمد به غرب بیش از آنکه از مبادی هستیشناختی، معرفتشناختی و ارزششناختی غرب باشد، از دریچهی توجه به تبعات غرب است.
به تعبیر دیگر، آلاحمد بیشتر متوجه مدرنیزاسیون است تا مدرنیته. از همین جاست که مفهوم غربزدگی شکل میگیرد. غرب پیشرفتهی مدرن، سازندهی ماشینی است و شرق عقبماندهی سنتی مصرفکنندهی ماشین، اما ماشین تنها یک وسیلهی مصرف نیست، بلکه از خود اقتضائاتی دارد. حرف اصلی جلال این است که ما نتوانستهایم شخصیت فرهنگی و تاریخی خودمان را در قبال ماشین و هجوم جبریاش حفظ کنیم. ما در مقابل غرب مضمحل شدهایم. جلال در تلاش برای حفظ هویت فرهنگی ایرانیان در مقابل هجوم ماشین است و نمیخواهد سنتهای اجتماعی، قربانی ماشینیسم ناشی از مدرنیتهی غرب شوند.[3]
2-2. ریشههای غربزدگی
آلاحمد در بررسی و جستوجوی ریشههای تاریخی غربزدگی، به هجوم اقوام شمال شرقی و همچنین اسکندر از ولایات شمال غربی فلات ایران و نیز به حملهی مسلمانان، که از صحراهای جنوب غربی به ایران یورش آوردند، اشاره میکند و معتقد است که دوران هجوم اسکندر و سیطرهی یونانیها بر ایران، نخستین دورهی ظهور تظاهر به غربزدگی در میان ما ایرانیان است. آلاحمد پس از این موضع، به ورود مستشاران نظامی و بازرگانان و ایلچیان و سیاحان در دورهی صفوی نیز به عنوان دورهای دیگر از تظاهر به غربزدگی در ایران یاد میکند.
در نهایت آلاحمد دخالت آمریکا در قضیهی نفت جنوب و نیز در قضیهی آذربایجان را زمینهساز دنبالهروی و پیروی از قدرتهای سیاسی غربی در سیاست و اقتصاد، یعنی حد اعلای غربزدگی، برمیشمارد. آلاحمد در تحلیل و پاسخ این پرسش که چه شد ما غربزده شدیم؟ فقدان مدنیت و شهرنشینی را عامل اصلی دانسته و بیان میدارد که یکی از عوامل عقبماندگی ما در این است که ما در طول تاریخ خود کمتر شهرنشینی داشتهایم و شهرها نیز محل تاختوتاز سلسلههای بسیار میشدند و ویران میگشتند و در نتیجه تمدنی شکل نمیگرفت.
از دیگر عوامل عقبماندگی ایرانیان در نظر جلال، نامناسب بودن شرایط اقلیمی است. ایران کشوری کویری است که آبادی در آن کم است، تمدن در کنار آبها به وجود میآید. اختلافات مذهبی و برداشتهای مبتذل از مذهب نیز از عوامل عقبماندگی ایرانیان در نظر جلال است. از اینها گذشته، ایران کشوری است که در هیچ دورهای از حملات خارجی در امان نبوده و تاختوتاز مداوم، خصوصاً به دست مغولان، امنیت را که لازمهی پیشرفت است از ایران سلب نموده است. او همچنین کشف راههای دریایی در مسیر غرب به شرق و در پی آن، کاهش اهمیت ایران نزد قدرتهای بزرگ را نیز از زمرهی این عوامل میداند.
آلاحمد ضمن ذکر دلایل و ریشههای غربزدگی در ایران، به مظاهر پیشرفت غرب نیز اشاره کرده و پیشرفتهای شکلگرفته در ممالک غرب را ناشی از رنسانس، ظهور انقلاب صنعتی، اختراع برق و کشف قطبنما، کشف نیروی بخار، جانشینی بورژوازی به جای فئودالیسم و همچنین اخذ فنون و معارف اسلامی در طی جنگهای صلیبی و به دست آوردن مواد خام ارزان از شرق و غارت آنها و کشف هند و آمریکا میداند. با عنایت به توضیحات فوق در خصوص اندیشهی آلاحمد در زمینهی مواجهه با پدیدهی غربزدگی، مهمترین دلایل شکلگیری این پدیده را در اندیشهی آلاحمد چنین میتوان برشمرد:
1. تمایل تاریخی به غرب
2. ناتوانی در ساخت ماشین و رعب از آن
3. احساس حقارت و از دست دادن هویت فرهنگی
4. تقلید از ظواهر غرب و غفلت از شناخت سیر تاریخی تمدن غرب
5. عقبنشینی روحانیت در مقابل ماشین
6. روشنفکران غربزده
7. حکومتهای وابسته[4]
2-3. راههای برونرفت از غربزدگی
آلاحمد در پی یافتن راهحلی برای درمان همهی آن اموری است که وی از غربزدگی مراد میکند. میتوان چنین عنوان نمود که از نظر وی، بیماری غربزدگی یک راهحل اساسی و بنیادین دارد و آن غلبه بر هراس از ماشینیسم غرب و ساختار آن است. از نظر آلاحمد، شیوهی حل مسئلهی غربزدگی بسیار روشن است؛ ما باید بر رعب و هراس از ماشینیسم غرب غلبه نماییم.
در نهایت آلاحمد دخالت آمریکا در قضیهی نفت جنوب و نیز در قضیهی آذربایجان را زمینهساز دنبالهروی و پیروی از قدرتهای سیاسی غربی در سیاست و اقتصاد، یعنی حد اعلای غربزدگی، برمیشمارد. آلاحمد در تحلیل و پاسخ این پرسش که چه شد ما غربزده شدیم؟ فقدان مدنیت و شهرنشینی را عامل اصلی میداند.
آلاحمد به درستی بیان میدارد که ما در مواجههی با عالم تکنولوژیک و مدرن غرب، سه راه بیشتر نخواهیم داشت: نخست، نفی عالم مدرن و در خود فرورفتن؛ دوم، تسلیم تکنولوژی و ماشینیسم غرب شدن و راه سوم، که آلاحمد چارهای جز آن راه نمیشناسد، جان این دیو ماشین را در شیشه کردن است، آن را به اختیار خویش درآوردن است. باید ماشین را ساخت و داشت، اما در بندش نبایست ماند و گرفتارش نباید شد. چون ماشین وسیله است و هدف نیست. هدف، فقر را از بین بردن است و رفاه مادی و معنوی را در دسترس همهی خلق گذاشتن. مگر ماشین چیزی به جز اسبی است دستآموز بشریت و به قصد خدمت او؟
لذا برای مسلط شدن بر ماشین باید آن را ساخت. البته آلاحمد خود را مواجه با یک تعارض یا پارادوکس احساس میکرد؛ چرا که از یک سو برای غلبه بر غربزدگی، یعنی وابستگی به غرب، نیازمند تکنولوژی و تولید ماشین هستیم؛ اما از سوی دیگر نیل به تکنولوژی و قدرت تولید ماشین، ما را با خطر تکنولوژیزدگی و ماشینیسم مواجه میکند. به سبب همین تعارض و پارادوکس است که آلاحمد در ادامهی بحث خویش از راههای برون شدن از غربزدگی، چنین مینویسد: تازه وقتی ماشین را ساختیم، ماشینزده خواهیم شد. درست همچون غرب که فریادش از تکنولوژی و ماشین به هواست.
در نهایت آلاحمد ویژگی انسانهایی را که دچار غربزدگی شدهاند و از آن رهایی نیافتهاند چنین تعریف میکند: «آدم غربزده شخصیت ندارد، چیزی است بیاصالت، خودش و خانهاش و حرفهایش، بوی هیچ چیزی را نمیدهد، ملغمهای است از انفراد شخصیت و شخصیت خالی از خصیصه، چون تأمین ندارد، تقیه میکند و در عین حال که خوشتعارف است و خوشبرخورد است، به مخاطب خود اطمینان ندارد و چون سوءظن بر روزگار ما مسلط است، هیچ وقت دلش را باز نمیکند. تنها مشخصهی او که شاید دستگیر باشد و به چشم بیاید، ترس است و اگر در غرب شخصیت افراد فدای تخصص شده است، اینجا آدم غربزده نه شخصیت دارد، نه تخصص، فقط ترس دارد. ترس از فردا، ترس از معزولی، ترس از بینامونشانی، ترس از کشف خالی بودن، بر وجودش سنگینی میکند.»[5]
3. ضرورت بازگشت به سنت
همان گونه که مطرح گردید، برای آلاحمد مفهوم غربزدگی متضمن بیریشه شدن، از دست رفتن شخصیت فرهنگی و مستحیل شدن هویت بومی در دل هویت غربی نیز هست. برای همین، علاوه بر تأکید بر ضرورت نیل به قدرت تکنولوژیک و کسب توانایی برای ساختن ماشین، بازگشت به سنتها و تکیه بر اصالتهای تاریخی در عرصهی فرهنگ را نیز به عنوان دومین راهحل خود برای درمان بیماری غربزدگی پیشنهاد میکند. آلاحمد احساس میکرد که باید با اجتماع، فرهنگ و سنت ارتباط داشت و از این رو، فرد غربزده را بریده از سنت و فرهنگ خویش میدانست. علت این نوع نگاه را شاید بتوان در اهمیت سنت تاریخی در اندیشهی ایشان ذکر نمود.
از این رو، درک آلاحمد از سنت را باید درکی سیاسی دانست؛ یعنی سنت را به منزلهی منبعی برای مبارزه و مقاومت در برابر غرب سیاسی، یعنی استعمار و حکومت زمان خود میفهمید. نحوهی رجوع آلاحمد به سنت و نمونههایی که برای نشان دادن اهمیت سنت میآورد، این امر را به خوبی اثبات میکند. آلاحمد روحانیت را «آخرین سنگر دفاع در مقابل غربزدگی» میدانست. لذا برخی از متون کتاب «غربزدگی» نیز مؤید تلاشهای آلاحمد جهت کشیدن روحانیت به صحنهی سیاسی و اجتماعی ایران است؛ روحانیتی که در فضای خفقان دوران سیاسی ایران، کمتر در جامعه اجازهی ظهور داشته است.
از آنجا که آلاحمد سنت را تکیهگاهی برای مقاومت سیاسی در برابر غربزدگی میدانست، بر عناصری چون شهید و شهادت، که البته جایگاه ویژهای نیز در فرهنگ دینی ایرانیان دارد، در سنت تکیه میکرد. آلاحمد با انتقاد از سکوت برخی علما در برابر عملهی ظلم و جور، تنها به خاطر اینکه حاکمان صفوی به تبلیغ تشیع میکوشیدند و اینچنین به خدمت دربار صفوی درآمدند و جعل حدیث کردند، مینالد و معتقد است که ریشهی غربزدگی ما در همین جاست. لذا وی معتقد است ما درست از آن روز که امکان شهادت را رها کردیم و تنها به بزرگداشت شهیدان قناعت ورزیدیم، دربان گورستانها از آب درآمدیم و اسیر غرب و غربزدگی شدیم. با عنایت به مطالب فوق، میتوان چنین برداشت نمود که جلال آلاحمد بازگشت به سنت فرهنگی/اسلامی ایرانیان را در پرتو حمایت علمای اسلام و روحانیت مهمترین رمز خروج از غربزدگی میداند.[6](*)
پینوشتها: