۰
plusresetminus
امیرعباس هویدا نمونه باز نخبگانی بود که در طول دوران نخست وزیری طولانی مدت خود به جمع آوری اسناد و مدارکی بر علیه رقباء سیاسی خود روی آورد تا ازآنها در مواقع لزوم برای تحت فشار قرار دادن و باج گیری سیاسی استفاده نماید. در چنین فضای رقابتی حاکم بین نخبگان سیاسی ، فرصت طلبی وجه بارز رفتار سیاسی نخبگان شده و شایسته‌سالاری جای خود را به ارادت‌سالاری می‌دهد و زمینه برای رشد چاپلوسی سیاسی فراهم می شود.
باج گیری سیاسی و باند بازی، مولفه بارز رفتار سیاسی نخبگان عصر پهلوی دوم
جوان و تاریخ- مقالات

مقدمه

یکی از مولفه های موثر در مطالعه و بررسی کیفیت توسعه سیاسی در تمامی حکومتها، بررسی فرهنگ سیاسی حاکم بر نخبگان سیاسی و توده مردم می باشد. اگر ما فرهنگ سیاسی را نوع جهت گیری و ایستارهای جامعه و سیاست مداران نسبت به مقوله قدرت و سیاست تعریف نماییم؛ بدون شک فرهنگ سیاسی مشارکتی که درآن هم مردم و هم حکومت نسبت به حقوق و وظایف متقابل خود، آگاهی دارند، یکی از شاخصهای توسعه سیاسی مثبت در آن جامعه می باشد. مطالعه تحولات سیاسی و اجتماعی ایران معاصر نشان می دهد که نوع فرهنگ سیاسی  حاکم بر جامعه تاثیر زیادی در استمرار و پایداری ساختارهای استبدادی داشته است. در این میان نخبگان سیاسی جامعه به دلیل نقش تاثیرگذاری که در تدبیر و اداره امور جامعه دارند، نقش فعالی در توسعه سیاسی و تحول در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه دارند. بازخوانی رفتار سیاسی نخبگان جامعه در دوره محمدرضا پهلوی گویای غلبه عناصری چون بدبینی، بی‌اعتمادی،چاپلوسی، فساد، فرصت‌طلبی در  فـرهنگ سیاسی نخبگان‌ سیاسی‌ حاکم دارد و از اینرو در سر قهقرایی رژیم پهلوی نقش بسزایی را ایفاء کرده ند.[1] در این نوشتار تلاش خواهیم نمود تا با نشانه شناسی رفتار سیاسی نخبگان سیاسی در دو دههء پایانی سلطنت محمد رضا پهلوی‌ به  این سوال پاسخ دهیم که فرهنگ سیاسی نخبگان چه تأثیری بر رفتار سیاسی حکومت پهلوی داشته است؟

ناامنی مفرط  در بین نخبگان سیاسی رژیم پهلوی

در ادبیات سیاسی فـرهنگ سـیاسی به عنوان یکی از خرده فرهنگهای فرهنگ اجتماعی محسوب می شود و سیاست شناسان آن را مجموعه‌ای از‌ احساسات،ارزش‌ها،عواطف‌ و اخـلاقیات کـه شکل‌دهندهء رفتار سیاسی و اجتماعی تک‌تک افراد جامعه در زندگی سیاسی است، تعریف کرده اند.[2]  در گونه شناسی فرهنگ سیاسی، فرهنگ سـیاسی مـشارکتی به دلیل اینکه مردم به‌طور نسبی در کلیت نظام سیاسی(ساختار سیاسی و اداری)، نهادها(طرح خواستها و تـقاضاها) و‌ نـیز‌ داده‌ها (استراتژی‌ها، قوانین و طبقه‌بندی اولویت‌ها) نقش فعالانه ای ایفا‌ می نمایند؛ مطلوب ترین نوع فرهنگ سیاسی معرفی شده است. در فرهنگ سیاسی مشارکتی مطالبه گری در بین توده مردم از یک طرف و همچنین لزوم پاسخگویی در بین نخبگان سیاسی جامعه از طرف دیگر، به مشخصه باز رفتار سیاسی مردم و دولتمردان تبدیل شده است و مردم به صورت دقیقی رفتار سیاسی دولتمردان و نخبگان سیاسی را رصد می نمایند.[3] در‌ ایـن فرهنگ به دلیل سطح بالای آگاهی سیاسی در جامعه، نهادها و سازوکارهای دمکرتیک در جامعه تقویت شده و قدرت سیاسی به صورت نامتمرکز اعمال می شود. در واکاوای علل بروز و ظهور استبدا عصر پهلوی و به ویژه در دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی، عموماً به دو عامل روانشناسی سیاسی و ویژگیهای شخصیتی شخص محمدرضا پهلوی و همچنین وجود نخبگان سیاسی با فرهنگ سیاسی تبعی - که تحت نظارت شدید و بوروکراتیک دربار پهلوی و شخص شاه قرار داشتند- اشاره می شود. به عبارت دیگر تمایلات اقتدارگرایانه محمدرضا پهلوی سبب رشد و تقویت خودکامگی در نظام سیاسی و رویگردانی‌ آن‌ از‌ سازمان‌ها و ابزارهای قانونی مشارکت سیاسی شد. بدون شک نخبگان سیاسی که در این فرهنگ سیاسی تربیت و رشد می یافتند در درازمدت سبب بروز بحران مشارکت ، بحران مـشروعیت و عدم مـقبولیت بـازیگران سیاسی و در رأس آن شخص شاه می شد. [4] در واقع دوران سلطنت پهلوی دوم به دلیل حاکم شدن فرهنگ سیاسی تبعی در بین نخبگان سیاسی، عناصری همچون فرصت‌طلبی، انفعال، کناره‌گیری، اعتراض سرپوشیده به مشخصه بارز رفتار نخبگان سیاسی تبدیل شد و نخبگانی که در این فضای فرهنگی و سیاسی تربیت می شدند عموما‌ً از گـسترش مـشارکت و رقـابت‌ و بـسط نـهادهای کارآمد سیاسی نظیر احزاب سیاسی مستقل استقبال زیادی نمی کردند و به دلیل احساس ترس و ناامنی روانی ناشی از دست دادن پست و مقام سیاسی خود، سعی می نمودند به هر طریق ممکن رضایت شخصی شاه را جلب نمایند و با انجام خوش خدمتی بیشتر و کسب جایگاه و شان بالاتر ، در زمره مقربان شاه قرار گرفته و از موهبات خاندان سلطنتی بهره بیشتری ببرند. در چنین فضای رقابتی حاکم بین نخبگان سیاسی ، فرصت طلبی وجه بارز رفتار سیاسی نخبگان شده و شایسته‌سالاری جای خود را به ارادت‌سالاری می‌دهد و زمینه برای رشد چاپلوسی سیاسی فراهم می شود.

ایجاد باندهای قدرت در بین نخبگان سیاسی

ماروین زونیس در کتاب «نخبگان سیاسی ایران»، درخصوص تشریح و تبیین وضعیت نخبگان سیاسی دوره محمدرضا پهلوی معتقد است که در این دوره، آن گروهی از نخبگان سیاسی که در فرآیندها و سازوکارهای سیاسی هضم شده بودند بیشتر از بقیه نخبگان احساس ناامنی می کردند.[5]  به عبارت دیگر هر چقدر فردی در نزد شاه مقرب تر بود، به همان میزان احساس ترس و ناامنی از دست دادن منافع و جایگاه سیاسی­اش  افزایش پیدا می نمود؛ به اعتقاد میلانی، امیرعباس هویدا نمونه باز چنین نخبگانی بود که در طول دوران نخست وزیری طولانی مدت خود به جمع آوری اسناد و مدارکی بر علیه رقباء سیاسی خود روی آورد تا ازآنها در مواقع لزوم برای تحت فشار قرار دادن و باج گیری سیاسی استفاده نماید.[6] به اعتقاد سیاست شناسان، در نظام های دیکتاتوری و فاقد پایگاه مردمی به دلیل تمرکز قدرت سیاسی، این احساس ناامنی نخبگان سیاسی از بی عدالتی سیاسی ناشی می شود. بیش از 70 درصد از نخبگان سیاسی ایران در دوره محمدرضا‌ پهلوی‌ معتقد بودند که بی‌عدالتی بسیار زیادی در اجرای اصول و مقررات در نظام سیاسی وجـود دارد.[7] از اینرو باندبازی و ایجاد شبکه های قدرت در بین نخبگان سیاسی جهت ایجاد حاشیه امنیتی اعضای باند به سازوکار اصلی اعمال قدرت سیاسی از سوی نخبگان سیاسی تبدیل شده بود. این ساختار شبکه و بلوک بندی قدرت خود به خود نشان از نهادینگی روابط غیررسمی در ساختارها و نهادهای سیاسی عصر پهلوی دوم داشت. بدین تـرتیب، قدرت ‌ ‌نـه در نهادهای رسمی بلکه در اشخاص متمرکز بود و روابط غیر رسمی شبکه ای با هدف تامین منافع اعضای باند، جای مشارکت سیاسی فعالانه و رقابتهای سیاسی نظام مند و قانونی را گرفته بود. به‌ همین دلیل مقامهای اجرایی هرم قدرت سیاسی، در سیاستگذاری و تصمیمات خود نظر و اراده شاه را محور قرار داده و بدون توجه به اثر و پیامدهای سیاستهای خود بر زندگی عموم مردم و منافع ملی، کسب رضایت شخص اعلی حضرت را در دستور کار خود قرار داده بودند.[8] البته لازم به ذکر است که این امر به نوبه خود به احساس ناتوانی در بین نخبگان سیاسی دامن می زد و مردم با مشاهده این ناتوانی سیاسی نخبگان خود نسبت به نخبگان و نظام سیاسی موجود اعتماد خود را از دست می دادند و با غلبه یک حس بی اعتمادی سیاسی میزان مشارکت سیاسی آن در فعالیتهای سیاسی کاهش پیدا می نمود.  به عبارت دیگر با افزایش اقتدار شاه و تداوم بخشیدن به ساخت قدرت‌ توسط‌ نخبگان سیاسی حاکم، مشارکت سیاسی و آزادیهای سیاسی و اجتماعی کاهش چشم گیری داشت.[9]

چاپلوسی و نفاق سیاسی و توهمات سیاسی محمدرضا پهلوی

وجود فساد و میزان نهادینگی و ساختاری بودن آن در لایه های مختلف و ارکان قدرت سیاسی، یکی از نشانه‌های توسعه سیاسی منفی می باشد. در چـنین شـرایطی‌ نخبگان نقش‌های نهادی‌شان را‌ تـابع‌ درخواست‌های غیر نهادی می‌سازند. وجود فساد سیاسی در مسیر ایجاد و رشد نهادهای سیاسی کارآمد جهت پاسخگویی به مطالبات مردمی وفقه ایجاد می کند و در چنین نظامی،  زمینه برای رشـد و گـسترش‌ اقـتدارگرایی فـراهم می‌شود.[10] به خاطر همین موضوع هست که در دو دهه 40 و 50  شمسی ما شاهد شکل گیری کارتلها و تراستهای اقتصادی و و انحصارهای مختلف در ابعاد سیاسی، اقتصادی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی هستیم. نخبگان سیاسی در چنین نظامی تلاش دارند از کلیه اهرم‌های دولتی در جهت افـزایش‌ مـنافع‌ فردی و تضعیف رقبای اقتصادی خود استفاده نمایند؛[11] به ویژه اینکه منافع صاحبان این انحصارات و کارتلها از قدرت گرفتن هر گونه نهاد سیاسی مردمی  قانونی نظیر احزاب سیاسی ممانعت به عمل می آورد.[12] از طرف دیگر صاحبان منافع انحصارات دولتی و غیردولتی جهت بیشینه سازی منافع خود و تثبیت جایگاه و مقام خود چاره ای جز چاپلوسی و تملق نداشتند تا مبادا موجبات نارضایتی و ناراحتی شاهنشاه را فراهم آورند و شاه عصبانی شده و هرچه را پنبه نموده بودند، رشته کند. [13] به همین دلیل رواج فرهنگ سیاسی تـملق، چاپلوسی، دروغ ، نفاق و چند شخصیتی در میان نخبگان سیاسی حاکم، سبب  بروز و تقویت رفتار استبدادی محمدرضا شاه می شد.  [14] به عنوان مثال امیرعباس هویدا در اظهاراتش همیشه از شاه به عنوان‌ «پدر تاجدار»، «ناجی ملت‌»، «مبتکر انقلاب سفید»و «ارباب‌» یاد می کرد و خود همیشه با عنوان ‌«چاکر» خطاب می کرد. هویدا به فراست و زیرکی از ضعف شخصیتی شاه را در مقابل چاپلوسی کاملا‌ آگاه بود و از اینرو در مصاحبه خبری خود در جـواب خبرنگاری که از شاه به‌ عنوان‌ شخص اول مملکت نام برد؛ گفت:«مگر ما شخص دومی هم در این مملکت داریم که شاه از شاهنشاه به عنوان‌ شخص‌ اول‌ نـام می‌برید؟ هـمهء ما مطیع و فرمانبردار اعلیحضرت هـستیم و شـخص دومی در این مملکت وجود ندارد.»[15] نتیجه چنین اظهارات و رفتارهایی چیزی جزء توهمات سیاسی شاه مبنی بر لیاقت و هوشمندی در تدبیر و اداره امور مملکت را در پی نداشت؛ از اینرو محمدرضا پهلوی خود را خردمندترین رئیس سیاسی نـیمهء قـرن بیستم‌ وبی نیاز از هرگونه مشاوره و مشورت در امور مملکتداری می دانست.‌[16]

دربار پهلوی، اصلی ترین بازیگر تئاتر سیاسی در دمکراسی شاهانه

 بررسی روانشناسی سیاسی محمدرضا پهلوی و نقش رفتار نخبگان سیاسی در تقویت توهمات سیاسی محمدرضا شاه نشان می دهد که سازمان‌ها و مکانیسمهای مشارکت سیاسی قانونی و رسمی نظیر، احزاب سیاسی مستقل، برگزاری انتخابات قانونی، تقویت جامعه مدنی، وجود انجمنها و سازمانهای غیردولتی و... از کمترین استقلال و کارآیی لازم جهت‌ گسترش‌ مشارکت‌ سیاسی و تـبدیل خواسته‌های مردم به خطمشی و سیاست برخوردار بوده اند و پهلوی دوم با فرمان تاسیس احزاب سیاسی نمادین، عملاً صحنه فعالیت سیاسی را به تئاتر سیاسی و نمایش دمکراسی شاهانه تبدیل نموده بود.  احزاب سیاسی مانند ملیون ، مردم،  ایران نوین، رستاخیز و اتحادیه‌های‌ کارگری وظیفه شـرکت دادن مردم را در اجتماعات سیاسی موافق حکومت را بر عهده داشتند.[17] به همین دلیل بود که بعدها و در جریان مبارزات انقلابی، اکثر طبقات اجتماعی و نیروهای کارگری بدنه اصلی نیروهای انقلابی را تشکیل می دادند. بدیهی است که رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی نیز در این فضای آلوده سیاسی و فرهنگی به ابزاری در دست باندهای قدرت تبدیل شده بودند تا مبادا اطلاعات و اخبار ضد رژیم و ضد انحصارات دولتی از طریق این رسانه ها در اختیار و دسترس عموم قرار نگیرد و بیشتر انعکاس دهنده اوامر و منویات اعلی حضرت باشند. درواقع ایران در زمان عصر پهلوی دوم دو بازیگر بلامنازع داشت. یکی نخبگان سیاسی چاپلوس و غیرمستقل و دومی شاه ایران به عنوان محور و کانون عالم سیاست. [18] وضعیتی که در نهایت منجر به پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 گردید.

 

پی نوشتها:


[1] ابوذر دلاور، «فرهنگ سیاسی نخبگان حاکم در دوره پهلوی دوم»، مجله گفتگو، دی 1387 ، شماره 52 ، ص 112

[2] Gabriel Almond and Sidney Verba,”Civic Culture”, Princeton University Press,1966,P.17

[3] عبد العللی قوام، «سیاست‌های مقایسه‌ای»، تهران: سمت،1380، ص 73.

[4] دلاور، پیشین، ص 113

[5] Marvin Zonis,”The political Elite of lran”, Princeton University Press,1978,p.237.

[6] عباس میلانی، «معمای هویدا»، تهران: نشر اختران،1382،صص 274-272.

[7] Dal-seung Yu,”The role of political culture in lranian political development”, Hampshire, Ashate 2002,pp.113-115.

[8] فریدون هویدا، «سقوط شاه»، ترجمه ح.ا.مهران، تهران: اطلاعات، 1370  ، ص 22.

[9] Marvin Zonis,op.cit,p.281

[10] دلاور، پیشین، ص 118

[11] عـلی اکبر اکبری، «سرمایه‌داری دولتی و مسأله دولت»، تهران: سپهر،1358 ،ص 17.

[12] ساموئل هانتینگتون، «سامان سیاسی در جوامع دستخوش‌ دگرگونی»، ترجمه‌ محسن ثلاثی، تهران:علم،1370، ص 17.

[13] محمود سریع القلم، «فرهنگ سیاسی ایران»، تهران، پژوهشکده مطالعات اجتماعی و فـرهنگی،1386،ص 49.

[14] یـرواند آبراهامیان، «ایران بین دو انقلاب؛از مشروطه تا انقلاب اسلامی»، مترجمان کاظم فیروزمند، حسن شمس‌آوری، محسن مدیر شانه‌چی، تهران: نشر مرکز،1381 ، ص 262.

[15] آنتونی‌ پارسونز،«غرور‌ و سقوط»، ترجمه‌ منوچهر راستین، تهران: نشرهفته،1363، ص 101.

[16] آبراهامیان،پیشین، ص 390.

[17] دلاور، پیشین، ص 120

[18] علیرضا ارغندی، «ناکارآمدی نـخبگان سـیاسی‌ ایران بین دو انقلاب»، تهران، قومس،1379، ص 168.

 




https://www.cafetarikh.com/news/21126/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما