با حمله متفقین و بحرانی شدن اوضاع سیاسی و اقتصادی کشور، راهحلهایی از سوی متفقین برای حل مشکلات ارائه شد؛ اما به جای آنکه آن راهحلها به علل اصلی و ریشهای مشکلات معطوف شود، بدون برنامه به حضور نیروها و کارشناسان خارجی معطوف شد که بسیاری از آنان هیچ گونه آشنایی با وضعیت کشور و مشکلات نداشتند.
«پس از خروج رضاشاه از ایران، گویی که مرکز نقل همه امور مملکت نیز از بین رفته باشد، مسائل و مشکلات موجود بسرعت رو به افزایش و پیچیدگی نهاد و من با توجه به شرایط حاکم بر کشور چنین تشخیص دادم که دولت ایران برای رفع نابسامانیها هیچ چارهای جز بهرهگیری از رهنمودهای متخصصین کار آزموده خارجی ندارد. انگلیسها و روسها بعلت اینکه سخت به مسائل سیاسی و نظامی اشتغال داشتند، در آن موقع بهیچوجه قادر نبودند از این نظر به کمک ایران بشتابند. ولی آیا نمیشد همانطور که در سالهای ۱۹۲۰ به بعد اجرا شد، باز هم از افرادی مثل دکتر میلسپو و دیگر مستشاران آمریکایی برای تنظیم جریان امور ایران استفاده برد؟ من در ماه فوریه ۱۹۴۲ [بهمن ۱۳۲۰] نظرات خود در خصوص این مسئله را با دولت ایران در میان نهادم و گزارشی از مذاکرات انجام شده را نیز به وزارت خارجه انگلیس ارسال داشتم. ده روز بعد تلگراف جوابیهای حاکی از موافقت دولت انگلیس با چنین تصمیمی به دستم رسید و چندی بعد نیز نخست وزیر ایران به من اطلاع داد که تصمیم گرفته از وجود مستشاران آمریکایی برای حل مشکلات مملکت استفاده نماید. ولی اجرای این کار تا اوت ۱۹۴۲ [مرداد ۱۳۲۱] به تعویق افتاد، تا سرانجام در این ماه مقدمات امر فراهم شد و در خواست دولت ایران برای استخدام هیئتی از مستشاران آمریکائی برای مسائل مالی و اصلاح امور بعضی وزارتخانهها، تسلیم دولت آمریکا گردید.»1