مشروطيت، از جملة حوادث مهمّ تاريخ ماست كه، با تأثير عميق و ماندگارش در سياست و فرهنگ اين سرزمين، نقطة عطفى در تاريخ كشورمان به شمار مىرود و از همينرو، پيوسته حجم عظيمى از پژوهشها و تحقيقات تاريخى را به خود اختصاص داده است. گذشت زمان نيز، نه تنها از اهميت بحث در بارة اين رويداد مهمّ تاريخى نكاسته، بلكه بر آن افزوده است، و امروزه بسيارى از صاحبنظران، بررسى مشروطيت و كاوش در ريشهها و پيامدهاى آن را، براى آشنايىِ نسل حاضر با پيشينة فرهنگ و سياست كشور خويش، و عبرتگيرى از آن در جهت بهبود وضعيت كنونى خود، امرى حياتى مىشمرند.
جريان مشروطه، چونان هر حادثه و رويدادِ تأثيرگذار در تاريخ، به لحاظ فكرى و عملى، «ريشهها» و پيشزمينههايى دارد و «پيامدها» و تَبَعاتى. دربارة ريشهها و مبانىِ نظرى و سياسى مشروطيت، تا كنون سخنان زيادى گفته شده و تقريباً ريشههاى فكرى و تاريخىِ اين جريان (از مبارزات مردم ايران به رهبرى علما با قراردادهاى استعمارى رويتر و رژى و... در زمان ناصرالدينشاه و فرزند وى گرفته، تا رسالات انتقادى سيد جمالالدين اسدآبادى و ملكمخان، و مقالاتِ روزنامههاى كلكته و مصر و قفقاز، و تكاپوىِ انجمنهاىِ سرّىِ ماسونى و شبه ماسونى و...) كمابيش روشن و مشخّص شده است ــ هرچند دفتر بحث در اين زمينه، هنوز صفحات سفيدِ بسيارى دارد. ولى در بارة آثار و پيامدهاىِ (مثبت و منفىِ) مشروطه در كشورمان، تا كنون كاوش و تحقيقِ لازم صورت نگرفته و احياناً تنها به بيان پارهاى كلّيات، اكتفا شده است. و اين در حالى است كه، ما ــ به لحاظ تاريخى ــ بلافاصله پس از جريانِ پرنشيب و فراز مشروطه، وقايع مهم و اثرگذارى چون كودتاى سوم اسفند (1299 شمسى) و در پى آن تأسيس ديكتاتورى پهلوى (1304 شمسى) را داريم، و علاوه بر اين، تعداد قابل ملاحظهاى از سران و فعّالان جنبش مشروطه نيز، در ماجراى كودتا و حوادثِ متعاقبِ آن، حضور و نقش مؤثّر دارند.
عملکرد مجلس اول شورای ملی در عصر مشروطیت
پس از فتح تهران، فاتحان در ميدان بهارستان گرد آمدند. اين گردهمآيى، كه مجلس عالى ناميده شد، گروهى را براى رسيدگى به امور تعيين كرد. مهمترين كارگردانان صحنة جديد در ميان همين گروه بودند كه به نامهاى كميسيون فوقالعاده و هيئت مديرة موقت به كار پرداختند. مؤثرترين افرادى كه مديريت وضعيت جديد را به عهده داشتند عبارت بودند از: محمدولىخان تنكابنى (سپهدار)، حاجعلىقلىخان بختيارى (سردار اسعد)، سيدحسن تقىزاده، ابراهيم حكيمى (حكيمالملك)، صادق صادق (مستشارالدوله)، عبدالحسينخان سردار محيى (معزالسلطان)، حسينقلىخان نواب، مرتضىقلىخان صنيعالدوله (نخستين رئيس مجلس اول)، ميرزامحمدعلىخان تربيت، ميرزاحسنخان وثوقالدوله (بعدها عاقد قرارداد1919)، حاجسيدنصرالله تقوى و سليمان خان ميكده. با توجه به پيشينهشان، همة اين افراد از مشروطهخواهاناند، به جز سپهدار و سردار هم كه به تازگى به مشروطيت پيوسته بودند و در مقام رهبرى مشروطة جديد قرار گرفته بودند.1
نخستين اقدام رهبران جديد، عزل محمدعلىشاه و نصب احمدشاه به جاى او و تعيين عليرضاخان عضدالملك به عنوان نايبالسلطنه بود. رياست نظمية تهران هم به يپرمخان ارمنى سپرده شد. آنان پس از آن، دولت جديد مشروطه را برگزيدند. در اين دولت، سپهدار، وزير جنگ؛ سردار اسعد، وزير داخله؛ ناصرالملك، وزير خارجه؛ ميرزا حسن مستوفىالممالك، وزير ماليه؛ عبدالحسين ميرزا فرمانفرما، وزير عدليه؛صنيعالدوله، وزير علوم و فتحاللهخان سردار منصور، وزير پست و تلگراف بودند. اين كابينه، ابتدا بدون رئيس بود ولى پس از مدتى سپهدار رئيسالوزرا شد.2
اقدام بعدى آنان، از ميان برداشتن كسانى بود كه از نظر آنان با مشروطه دشمنى داشتند. افرادى را به عنوان اعضاى دادگاه براى رسيدگى و تعيين تكليف دشمنان مشروطه تعيين كردند. دانستن نام اعضاى دادگاه و شناختن ماهيت آنها نيز مفيد به نظر مىرسد. شيخ ابراهيم زنجانى ( به عنوان دادستان)، جعفرقلىخان سرداراسعد (فرزند علىقلىخان سردار اسعد)، نصراللهخان خلعتبرى اعتلاءالملك (از بستگان سپهدار)، ميرزاعلىخان مجاهد (برادر ميرزامحمدعلى تربيت)، عبدالحسينخان شيبانى وحيدالملك، عبدالحميدخان يميننظام (سردار مقتدركاشى)، سيد محمد معروف به امامزاده (برادر حاجى ميرزا ابوالقاسم امام جمعة تهران)، احمدعلىخان مجاهد (از برادران ميرزا كريمخان رشتى و عبدالحسينخان سردار محيى) و ميرزا محمد ( مدير روزنامة نجات)، اعضاى اين دادگاه بودند. اينان چند نفر را اعدام كردند كه داراى اهميت چندانى نبودند، يعنى نمىتوانستند در مشروطة جديد اخلالى به وجود بياورند. مفاخرالملك، صنيعحضرت، آجودانباشى و ميرهاشم دوچى از اينگونهاند. يكى ديگر از اعدامشدگان مرحوم حاج شيخ فضلالله نورى بود كه از اهميت بسيارى برخوردار بود. اصولاً مشروطهخواهان سكولار دو قدرت را مانع اهداف خود مىديدند، يكى محمدعلىشاه و دربار، و ديگرى شيخ فضلالله نورى. از ديدگاه بسيارى از مشروطهخواهان، توان شيخ براى رويارويى با مشروطة مورد نظر آنان، از توان دربار بيشتر بود. 3
بنابراين، حذف شيخ يك هدف مهم بازيگران جديد بود. دادگاه ياد شده در 9 مرداد 1288، يعنى نزديك به 15 روز بعد از فتح تهران، ايشان را محاكمه و محكوم به اعدام كرد. تحليل جريان محاكمه و اعدام او نيز خارج از اين بحث است و در اين مقال نمىگنجد. همين اندازه كه او پيشنهاد حمايت سفارت روس و حتى سفارت دولت اسلامى عثمانى را نپذيرفت و چون به مواضع خود ايمان داشت، به گفتة كسروى: «چون به پاى دار رسيد خود را نباخت و رشتة خويشتندارى را از دست نداد و به خونسردى با مردم سخنانى گفت.»4
آنچه مهم است، اين است كه در دورة مجلس اول، همة كمبودها، بحرانها و آشوبها، نابسامانيها در اجراى قوانين و ادارة امور و .... به حساب دسيسههاى دربار و فعاليتهاى شيخ گذاشته مىشد. به بيان ديگر، انقلابيون در قالب ادعاى بالا، بر همة ضعف مديريتها و ناكارآمديهاى خود سرپوش مىگذاشتند. اما در اين مرحله، با عزل محمدعلىشاه و اعدام شيخ، همة بهانهها بريده شد. در وضعيت جديد، احمدشاه افزون بر دارا بودن طبعى آرام و دمكراتمنش، طفل نابالغى بود كه امكان هيچگونه تأثيرگذارى بر تصميمگيرىهاى انقلابيون را نداشت، چه رسد به مخالفت با آنان. عضدالملك نايبالسلطنه هم به صلاحانديشى و صلحجويى شهره بود. شيخ اعدام شده بود و روحانيون مخالف مشروطة سكولار هم اعدام و تبعيد و منزوى شده بودند. آيتالله سيدمحمد طباطبايى و آيتالله سيدعبدالله بهبهانى از تبعيد بازگشتند و حمايت علماى نجف نيز همچنان برقرار بود.5 آخوند خراسانى در تلگرافى به حاكمان جديد، ضمن اعلام پشتيبانى از نهضت، براى سامانيابى و پيشرفت امور رهنمودهايى به آنان ارائه داد. در تلگراف ايشان چنين آمده بود:
بسم اللّه الرحمن الرحيم ــ مجلس محترم عالى و هيئت معظمه وزراء عظام دامت تأييداتهم ـ هرچند بديهى است تخليص دولت و مملكت از اين مهالك فعليه با اين حالت حاليه و كثرت مخارج و بىپولى دولت موقوف به كمك و اعانت عموم ملت است و البته غيرت دينيه و حميت وطنى و همت اهل ايران هم از ساير [ملل] غيرتمند عالم كه در مقام حفظ وطن چه اموال بذل نموده و مىنمايند كمتر نخواهد بود، ليكن بشرط آنكه ابواب حيف و ميل و مداخله و اجبار كميتههاى سريه و ستاريه و غيرها و ساير چپاولچيان مملكت كه خود را مجاهد ملى قلم داد و ملت فلكزده را از همه چيز بيزار كردند مسدود كرده و زمام جمع و حفظ و صرف در مصارف لازمه مملكت در هر يك از بلاد بكف كفايت معتمدين ملت كه امانت و ديانتشان معلوم است موكول باشد و مثل دورة سابق كه معلوم نشد وجهى كه بعنوان اعانه و بانك ملى جمع و كجا رفت نباشد، معلوم است با اجتماع شرايط معروضه اول افراد ملت در دارائى از دادن اقلاً يك تومان و عليهذا لقياس در راه حفظ وطن مضايقه نخواهند داشت و جهاد فى سبيلاللّه خواهند دانست و اين خادمان شريعت مطهره هم آنچه تكليف دينيه و وطنيه مقتضى است عموماً اعلام خواهيم نمود انشاءاللّه تعالى و بايد القاى اين اعمال در طهران بامضاى علماء و امرا و شاهزادگان و وجوه تجار معين و در ساير بلاد هم انجمنهاى ايالتى و ولايتى بامضاء عموم علماء و اعيان تعيين و بداعيان هم اطلاع بدهيد. انشاءاللّه تعالى
من الاحقر الجانى محمدكاظم الخراسانى6
پی نوشتها:
1. منصوره اتحاديه. مجلس و انتخابات از مشروطه تا پايان قاجاريه. تهران، نشر تاريخ ايران، 1375. صص 120-119.
2. همان، 130
3. يرواند آبراهاميان. ايران بين دو انقلاب. ترجمه احمد گلمحمدى و محمدابراهيم فتاخى ولىلايى. تهران، نشر نى، 1377. ص 132.
4. احمد كسروى. تاريخ هيجده سالة آذربايجان. تهران، اميركبير، 1356. ص 67.
5. جان فوران. مقاومت شكننده، تاريخ تحولات اجتماعى ايران از صفويه تا سالهاى پيش از انقلاب اسلامى. ترجمه احمد تدين. تهران، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، 1377. ص 282.
6. روزنامة حبلالمتين، كلكته، سال 17، شماره 21، 15 ذيقعده 1327، ص 7.