چهارشنبه 13 آبان بود و زمین و آسمان ایران مردی از نسل ابراهیم(ع) را با چشمان غمناک بدرقه کردند.
من برای دفاع از وطنم تبعید شدم
10 آبان 1403 ساعت 14:49
چهارشنبه 13 آبان بود و زمین و آسمان ایران مردی از نسل ابراهیم(ع) را با چشمان غمناک بدرقه کردند.
هواپیمایی ارتشی، آسمان ابری ایران را به سمت آنکارا شکافت تا روح خدا را که با قلبی آرام و نفسی مطمئن در آن نشسته بود، از شهر و دیارش و مردمانی که دوستش داشتند جدا کند. چهارشنبه 13 آبان بود و زمین و آسمان ایران مردی از نسل ابراهیم(ع) را با چشمان غمناک بدرقه کردند. سرهنگ افضلی مأمور انتقال امام، اولین صحبتهای پیر جماران را اینگونه گزارش کرد: «من برای دفاع از وطنم تبعید شدم.» تاریخ، داستان هجرت از درون و برون انسانهای بزرگ است و امام یکی از بزرگترین آنها بود. او با تبعید و فراق بیگانه نبود؛ چرا که از سلالهای میآمد که هجرت و تبعید و داغ و درفش را چشیده بود و میدانست «اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً». آرامش امام همه را متعجب کرده بود، از یادگیری حتی در آن شرایط سخت غافل نبود و تلاوت قرآنش قطع نمیگردید. شعر لسان الغیب گویی برای او گفته شده بود:
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار گر بود وردت دعا و ذکر قرآن غم مخور
مأمور بدرقه گزارش کرد: «در برنامه روزانهاش بیشتر استراحت و تلاوت قرآن و ادای نماز و صرف غذاست و گاهگاه هم کلمات ترکی را یادداشت مینماید.» مخبرین جراید ترکیه که آن روز با کنجکاوی اخبار امام را گزارش میکردند، هرگز نمیدانستند که تأثیرگذارترین چهرهی جهان اسلام و بت شکن معاصر را مشاهده میکنند.
کد مطلب: 49875