قیمومیت شکل دیگری از استعمار بود که توسط برخی از استعمارگران اعمال شد. این نوع از استعمارگری نیز تفاوت چندانی با شکل سنتی خود نداشت، با این حال در قیمومیت، استعمارگران الزاماتی را پذیرفتند که یکی از این الزامات، تعیین تاریخ خروج از مستعمرات بود.
با استقلال کشورهای جهان سوم که عمدتا بعد از پایان جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد، نظریاتی جهت حل مشکل کشورهای جهان سوم مطرح شد. ظاهرا بسیاری از این نظریات بر پایه رهایی و استقلال واقعی کشورهای جهان سوم قرار داشت، اما در واقع و در بطن خود بر استیلای آمریکا تاکید میکرد. نظریه ایزای بومن یکی از این نظریات است.
بسیاری از کشورهای مستعمره بعد از کسب استقلال گرچه از یوغ استعمار رهایی یافتند؛ اما بعد از آن با سیل جدیدی از مشکلات مواجه شدند که عمدتاً ریشه در استعمارگری داشت.