۰
plusresetminus
شاه طهماسب که از دامغان به طهران رفته بود،چون خبر گریز افغان و فتح اصفهان را شنید،در حرکت آمده،چند روز بعد از این کیفیت وارد اصفهان شد.در روز ورود او،خلق نشاطى تمام به ظهور رسانیدند.گویند که چون به سراى پادشاهى درآمد و چشمش بر خرابیهائى که افاغنه کرده بودند افتاد،به گریه درآمد.
بازپس گیری اصفهان و گریز افغان
جوان و تاریخ- کشکول

 بازپس گیری اصفهان و گریز افغان

شاه طهماسب که  از دامغان به طهران رفته بود،چون خبر گریز افغان و فتح اصفهان را شنید،در حرکت آمده،چند روز بعد از این کیفیت وارد اصفهان شد.در روز ورود او،خلق نشاطى تمام به ظهور رسانیدند.گویند که چون به سراى پادشاهى درآمد و چشمش بر خرابیهائى که افاغنه کرده بودند افتاد،به گریه درآمد.و چون داخل حرم شد،زنى در لباس خدمتکاران،وى را در برگرفت.چون نیک نظر کرد مادر خویش را دید تعجب کرد،زیرا که شنیده بود افغان جمیع عورات پادشاهى را همراه برده.بعد که معلوم شد مادرش در هنگام جلوس محمود در زى خدمتکاران درآمده،در مدت هفت سال در سلک کنیزان مى‌زیست.القصه،نادر درین اوقات امیر الامراى لشکر ایران و والى ممالک خراسان بود، و چون هرروز اخبار بى‌اعتدالى‌هاى افاغنه مى‌رسید،طهماسب او را گفت که: شتاب کرده به دفع ایشان پردازد.نادر گفت که:سازوسامان سپاه را مبالغ کلى  در کار است،و بجز اینکه فرمان پادشاهى صادر شود که در هرجا هرقدر احتیاج افتد،وجه نقد به جهت مصروف عساکر و اسباب محاربت از مملکت وصول شود بزودى،و چنانکه باید چهرۀ مراد در آینۀ مقصود جلوه‌گر نخواهد شد.اگرچه قبول این امر مثل این بود که عنان پادشاهى را به قبضۀ اختیار وى گذارد،لاکن چون سپاه اطاعت امیر دیگر نمى‌کردند،و امرا نیز قبول این مطلب را مصلحت دیدند،طهماسب بالضروره خواهش وى را مجرى داشت.در وسط زمستان بود که نادر در حرکت آمد و به‌جهت سختى سرما و عدم آذوقه،تکالیف بسیار به سپاهیان وى رسید،به‌سبب اینکه اشرف آبادیهاى عرض راه را ویران ساخته بود،اما همۀ زحمت همین بود.افغانان شکسته خاطر که در حوالى استخر اجتماع کرده بودند،در حملۀ اول پراگنده شده به جانب شیراز گریختند،اشرف چون در شیراز داخل شد،پیغام فرستاد که عورات و اسباب و خزاین سلطنت را خواهد تسلیم کرد،مشروط بر اینکه نادر افغانان را راه دهد که با عیال و اسباب و اسلحۀ خود به قندهار روند.نادر گفت:افغانان باید بدون توقف اشرف را تسلیم کنند، و الا جمیع،عرضۀ تیغ انتقام خواهند گشت.امراى افغان سلامتى خود را بر وجود اشرف رجحان داده به قبول این مطلب تن در دادند،لاکن هنوز گفتگو به پایان نرسیده بود،که اشرف با دویست نفر از یاران خود گریخت،و گریز وى موجب تفرقۀ سایرین گشت.شیخ محمد على حزین که در آن واقعه حضور داشته است،در باب گریز و تباهى حال و انجام کار این طایفه مفصل مى‌نویسد،اجمالا اینکه لشکر افغان زیاده بر بیست هزار بودند،و این جمعیت متفرق گشته هر جوقى از ایشان به متابعت یکى از امراى افغان به راهى در رفتند.ایرانیان ایشان را تعاقب کردند،و در عرض راه اسبان و شتران مرده بود که به‌نظر مى‌آمد،و همچنین نعش مردان سالخورده و زنان و اطفال افاغنه زیر دست‌وپاى اسبان ریخته بود.معلوم مى‌شود که،چون مى‌دیدند که نمى‌توانند بطور گریز اینها را همراه ببرند،با دست خود ایشان را کشته مى‌انداختند که به چنگ دشمن نیفتد.اشرف برادر خود را با خزانۀ بسیار از طرف دریا روانه کرده بود که،به بصره رفته و به وعده و رشوت،حاکم آنجا را روى به خود کند،اما در عرض راه لار،جمعى از دهاقین بر وى تاخته او را کشتند و خزانه را به تصرف آوردند.چون خبر این فتح بادیه‌نشینان منتشر شده به گوش چند نفر اسراى ایرانى که در لار بودند رسید،عرق غیرتشان به حرکت آمده بر افغانانى که به محافظت شهر قیام مى‌نمودند،حمله برده همه را به قتل رسانیدند.از دست رفتن لار و شورش اهالى کرمان،قطع جمیع امیدهاى اشرف را نموده، عزم کرد که از راه سیستان به قندهار برود.طوایف بلوچ صفحات بلوچستان که در وقت آمدن به امید تاراج و غارت به وى مدد کرده بودند،حال به همان خیال سر راه بر وى گرفتند،از هرطرف روى نهاد،راهش را بریدند،تا بالاخره بعد از آنکه از مهالک بى‌شمار رست،وقتى که در بیابان با دو نفر دیگر حیران و سرگردان مى‌گشت،ابراهیم خان پسر عبد اللّه خان بلوچ به وى رسیده او را شناخت و فى الفور تن او را از بار سر سبک ساخته،سرش را با الماس بسیار بزرگى که با وى یافت به شاه طهماسب فرستاد.

https://www.cafetarikh.com/news/19957/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما