۰
plusresetminus
کارتر در 10 دی‌ 1356 در شب‌ سال‌ نو میلادی‌، در ضیافت‌ شامی،‌ اظهار داشت‌ که‌ ایران‌ به‌ دلیل‌ رهبری‌ بزرگ‌ شاه، به‌ جزیره‌ی‌ ثبات‌ در یکی‌ از آشوب‌زده‌ترین‌ مناطق‌ جهان‌ تبدیل‌ شده‌ است. اسرائیل نیز با طراحى جشن­های 2500ساله و دادن لقب «کوروش ثانی» به شاه، به تمجید از او می­ پرداخت.
چرا از منظر اسرائیل، شاه کوروش ثانی بود؟!
تمجید از رهبر یک کشور توسط دولت و یا دول دیگر، با اهداف و مقاصد خاصی صورت می‌گیرد. گاهی این امر می‌تواند جنبه‌ی خودآگاهانه و منفعت‌طلبانه داشته باشد. تبلور چنین هدفی را می‌توان به‌خوبی در سیاست خارجی آمریکا و اسرائیل نسبت به رژیم محمدرضاشاه پهلوی مشاهده نمود. آمریکا همواره در راستای منافع خود، به تمجید از محمدرضاشاه، او را «رهبری بزرگ» خطاب می‌کرد.

در این رابطه، کارتر در 10 دی‌ 1356، در شب‌ سال‌ نو میلادی‌، در ضیافت‌ شامی‌ که‌ شاه‌ برای‌ او ترتیب‌ داده‌ بود، اظهار داشت‌ که‌ ایران‌ به‌ دلیل‌ رهبری‌ بزرگ‌ شاه، به‌ جزیره‌‌ی ثبات‌ در یکی‌ از آشوب‌زده‌ترین‌ مناطق‌ جهان‌ تبدیل‌ شده‌ است. اسرائیل نیز با طراحى و اجراى جشن‌های 2500ساله و دادن لقب «کوروش ثانی» به شاه، به تمجید از او می‌پرداخت.   آن‌گونه که نقل است، اسرائیل یکی از ترغیب‌کنندگان اصلی شاه به اجرا و برپایى جشن‌های 2500ساله بود. حال این سؤال اصلی مطرح است که هدف واقعی آمریکا و اسرائیل از این اقدامات چه بود؟ در پاسخ به این پرسش، فرضیه‌های زیادی مطرح می‌گردد، از جمله اینکه آمریکا به دلیل تأمین منافع خود و اسرائیل با بهره‌برداری از تاریخ در جهت حمایت از قوم یهود، درصدد تأمین منافع اقتصادی، سیاسی و نظامی خود بود. همچنین این رژیم سعی داشت با توسل به این سیاست، از مناسبات خود با ایران بهره‌برداری کرده و با اتحاد در برابر اعراب، ضمن خروج از انزوای سیاسی، مانع حمایت ایران از فلسطین گردد که در نوشته‌ی حاضر به بررسی بیشتر این فرضیه‌ها پرداخته می‌شود.   محمدرضا شاه، رهبر بزرگ ایران!   آمریکا و اسرائیل همواره در طی دوران روابط خود با محمدرضاشاه پهلوی، با القاب دور از واقعیت به سیاست ستایش و تمجید از وی و اقداماتش می‌پرداختند. نطق معروف کارتر در شب کریسمس، که در آن شاه را «رهبری بزرگ» نامید، نمونه-ای از این سیاست است. وی در این نطق عنوان نمود: «ایران به دلیل رهبری بزرگ شاه، مبدل به جزیره‌ی ثبات در یکی از آشوب‌زده‌ترین نقاط جهان شده است.»[1] این سخن تعجب و واکنش بسیاری از مردم در داخل و خارج از کشور را به دنبال داشت، زیرا جزیره‌ای که کارتر آن را دارای ثبات می‌دانست، با جنبش‌های اعتراضی مردم در آستانه‌ی انقلابی بزرگ قرار داشت.   در پیش گرفتن چنین سیاستی تنها این تصور را به ذهن متبادر می‌کند که بخش مهمی از این سیاست‌ها در راستای تأمین منافع آمریکا و خشنودسازی شاه متکبر صورت می‌گرفت، زیرا ایران علاوه بر تأمین منابع نفتی آمریکا، حافظ منافع این کشور در منطقه نیز بود و حجم مبادلات تجاری و نظامی ایران بالغ بر چند میلیارد دلار کالا و تسلیحات نظامی از آمریکا می‌شد. البته شاه نیز از چنین سیاستی استقبال می‌کرد و در واقع به آن نیاز داشت. وی معتقد بود «تا هنگامی که آمریکایی‌ها از وی حمایت کنند، می‌تواند هرچه بخواهد بگوید و هر کاری که بخواهد انجام دهد. از این رو، چنین دولتی را نمی‌توان سرنگون کرد.»[2] اما علاوه بر آمریکا، اسرائیل نیز با القاب خاص به شاه، او را «کوروش دوم» می‌نامیدند. این رژیم نیز با سیاست تعریف و تمجید، اهدافی را دنبال می‌نمود.   اسرائیل: محمدرضا شاه، کوروش ثانی!   اسرائیل یکی از ترغیب‌کنندگان محمدرضا شاه و رژیمش به برگزاری جشن‌های پُرهزینه‌ی 2500ساله‌ی شاهنشاهی بود. این رژیم به بهانه‌ی سالروز آزادی یهودیان از بابل توسط کوروش، در سال 1961 از شاه با‌ عنوان «کوروش دوم» یاد کرد. لطف‌اله حى یکى از سران انجمن کلیمیان تهران، در رابطه با این جشن‌ها و نیز نقش یهودیان صهیونیست در برپایی و ترغیب شاه در اجرای آن، می‌نویسد: «این جشن‏ها در عهد سلطنت پُرافتخار پدر تاج‌دار و انسان بزرگ قرن ما، شاهنشاه آریامهر، که به‌حق نزد یهودیان جهان، کورش ثانى لقب‏ گرفته است، انجام مى‏گیرد. به همین منظور، از مدت‏ها قبل از طرف شوراى مرکزى جشن‏هاى شاهنشاهى، با شرکت گروهى از سرشناسان جامعه‌ی یهود، شوراى یهودیان ایران وابسته‏ به شوراى مرکزى جشن‏هاى شاهنشاهى، تشکیل گردید...»   بی‌شک یکی از اهداف اصلی اسرائیل در طرح چنین القاب و جشن‌هایی، بهره‌برداری از تاریخ در جهت جلب حمایت شاه از اسرائیل و قوم یهود بود. این رژیم سعی داشت با ایجاد تقارن میان اقدامات کوروش کبیر و محمدرضاشاه، او را در پشتیبانی از یهودیان به‌خصوص در برابر اعراب، ترغیب نماید.   به‌موجب دکترین «اتحاد پیرامونی»، اسرائیل درصدد تحکیم روابط خود با کشورهای اطراف جهان عرب، به‌ویژه ترکیه و ایران برآمد. از نظر بن گوریون، رابطه با این کشورها در درازمدت، علاوه بر خروج اسرائیل از انزوای سیاسی، منافع اقتصادی-امنیتی این رژیم را در برابر کشورهای عربی نیز تأمین میکرد.   همکاری با ایران، اتحاد سیاسی در برابر اعراب   بعد از تصویب طرح سازمان ملل مبنی بر تقسیم فلسطین به دو منطقه‌ی عربی و یهودی، دولت محمد ساعد مراغه‌ای با دریافت مبلغ هنگفتی پول، در سال 1328، اسرائیل را به‌صورت «دو فاکتو» به رسمیت شناخت. رژیم پهلوی با آگاهی از نفرت مردم نسبت به اسرائیل و به دلیل ترس از واکنش مردم، از شناسایی رسمی این رژیم خودداری کرد. بنابراین «موشه شرتوک، وزیر خارجه‌ی اسرائیل... با یادآوری خاطره‌ی تاریخی نجات قوم یهود توسط کوروش، از رژیم شاه تقاضا می‎کند که با شناسایی اسرائیل و ایجاد رابطه‌ی دوستی با آن کشور [رژیم جعلی]، بزرگ‌منشی دوران کورش بزرگ را تکرار نماید.»[3]   بعد از شناسایی این رژیم توسط ایران، دولت اسرائیل خواهان گسترش همکاری با ایران گردید و بدین‌ترتیب، روابط دو ایران با رژیم جعلی اسرائیلرسماً از سال 1333 (1954م) آغاز گردید. در ابتدا، عامل مؤثر در تحکیم مناسبات ایران و اسرائیل، «خط‌مشی مشترک دکترین اتحاد پیرامونی بن گوریون، اولین رئیس‌جمهوری اسرائیل و سیاست ناسیونالیسم مثبت محمدرضا پهلوی» بود.[4]   به‌موجب این دکترین، اسرائیل درصدد تحکیم روابط خود با کشورهای اطراف جهان عرب، به‌ویژه ترکیه و ایران برآمد. از نظر بن گوریون، رابطه با این کشورها در درازمدت علاوه بر خروج اسرائیل از انزوای سیاسی، منافع اقتصادی-امنیتی این رژیم را در برابر کشورهای عربی نیز تأمین می‌کرد،[5] زیرا رژیم صهیونیستی به دلیل ماهیت خود، در میان کشورهای‏ عربی دشمن تلقی می‌شد و این مسئله تهدیدی جدی برای بقای آن محسوب ‏می‏گردید. بنابراین رابطه با ایران و سایر کشورهای منطقه، ضمن آنکه این رژیم را از انزوای سیاسی خارج می‌کرد، مانع حمایت ایران از فلسطین می‌گردید.   ایران نیز به سبب دشمنی برخی از اعراب با حکومت شاه، می‌توانست با برقراری رابطه با دشمن اصلی کشورهای عربی، امنیت خویش را تضمین نماید. در دوره‌ی مذکور، روابط ایران با برخی از کشورهای عربی مانند عراق و مصر، در وضعیت مناسبی‏ قرار نداشت. جدایی محمدرضاشاه از فوزیه باعث دلخوری مصری‌ها شده بود و رابطه با عراق نیز به علت اختلاف بر سر اروند رود، چندان مناسب نبود.   بعدها با روی کار آمدن جمال عبدالناصر و تمایل او به رابطه با شوروی، روابط رژیم پهلوی و اسرائیل بیش از پیش تقویت شد. از سویی ایران با برخورداری از موقعیت نظامی و اقتصادی خاص خود، یعنی وجود منابع عظیم نفتی، می‌توانست نقش مهمی در تأمین امنیت اسرائیل در برابر اعراب ایفا کند، زیرا «ماشین جنگی اسرائیل بدون نفت ایران قادر نبود سه جنگ مهم با اعراب را موفقیت‌آمیز پشت سر گذارد.»[6] بنابراین اسرائیل با این اقدام، علاوه بر تأمین منافع سیاسی، به اهداف اقتصادی و نظامی نیز دست می‌یافت.  
تأمین منافع اقتصادی   کلید روابط اقتصادی ایران و اسرائیل، منابع عظیم نفتی ایران بود. نیاز شدید اسرائیل به منابع نفتی ایران برای تأمین انرژی مورد نیاز خود در صنایع و نیز عرصه‌ی نظامی در جنگ با اعراب، محور اصلی این رابطه را شکل می‌داد. همکاری‌های اقتصادی ایران و رژیم جعلی اسرائیل، مانند سایر عرصه‌ها، بعد از کودتای 28 مرداد، آغاز گردید و اولین قرارداد در سال 1959م، به امضای مقامات آن دو رسید. «مطابق این‏ قرارداد، نفت ایران به قیمت بشکه‏ای یک دلار و سی سنت به اسرائیل فروخته‏ می‏شد.»[7]  
طبق اسنادی که از سفارت آمریکا در تهران در تاریخ 17 دسامبر 1976 (26 آذر 1355) به دست آمده، روابط اقتصادی ایران و رژیم جعلی اسرائیل، به‌خصوص در حوزه‌ی صادرات نفت ایران به اسرائیل، در حجم وسیعی قرار داشت. در یکی از اسناد منتشرشده در 17 دسامبر 1976، عنوان گردیده است که «حداقل 75 درصد مصرف کنونی داخلی اسرائیل که در حدود 150 هزار بشکه در روز است، به‌وسیله‌ی ایران تأمین می‎شود.»[8] این روند بعد از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل بیشتر نیز گردید، زیرا در این جنگ، اسرائیلی‌ها مجبور به بازگرداندن حوضه‌های نفتی اشغال‌شده در صحرای سینا، به مصری‌ها شدند.[9]   بنابراین اسرائیل مجبور شد بخش عظیمی از نیازهای نفتی خود را از ایران تأمین نماید. این واردات تا جایی بود که باجرئت می‌توان گفت بیشتر نیازهای نفتی این رژیم در جنگ با اعراب، توسط رژیم پهلوی تأمین می‌‌شد. علاوه بر خرید و فروش نفت، ایران و رژیم جعلی اسرائیل در زمینه‌ی کشاورزی نیز مبادلات زیادی داشتند. در این رابطه، فعالیت‌ها شامل استفاده از تجارب اسرائیلی‌ها در زمینه‌ی شیوه‌های آبیاری، روش‌های مدرن کشاورزی، صادرات ابزارآلات پیشرفته‌ی کشاورزی، «ارسال فیلم‌های آموزشی از پیشرفت‌های کشاورزی اسرائیل و نحوه‌ی کشت و پرورش میوه در گرم‎خانه‎ها و دامداری و آبیاری قطره‎ای به ایران»[10] می‌شد، اما در واقع اسرائیلی‌ها «از این طریق توانستند به‌تدریج در بخش‌های بازرگانی و کشاورزی ایران نفوذ و سرمایه‌گذاری کنند.»[11] البته نفوذ اسرائیل در عرصه‌های داخلی ایران، تنها به مسائل سیاسی-اقتصادی محدود نماند، بلکه این رژیم توانست در عرصه‌ی نظامی نیز نفوذ کند و به سود هنگفتی دست یابد.   منافع حاصل از روابط نظامی   نیروی نظامی و در رأس آن ارتش، ستون فقرات شاه محسوب می‌شد و شاه هزینه‌های هنگفتی را برای تقویت بنیه‌ی نظامی می‌پرداخت. بنابراین توسل به آمریکا و اسرائیل، که از نظر نظامی قدرتمند محسوب می‌شدند، برای شاه جاذبه‌ی خاصی داشت. تاریخ روابط نظامی شاه با اسرائیل نیز تقریباً با گشایش روابط سیاسی-اقتصادی آغاز گردید. این روابط شامل نخست، «آموزش نیروهای نظامی ایران از سوی اسرائیلی‌ها؛ دوم، همکاری‌های امنیتی میان ساواک و موساد؛ سوم، خرید تسلیحات از اسرائیل و چهارم، عملیات مشترک نظامی-امنیتی بود.»[12]   آموزش نیروهای نظامی توسط اسرائیل، شامل آموزش بسیاری از فرماندهان عالی‌رتبه‌ی ارتش، واحدهای چترباز و نیز سایر مقامات نظامی جهت آشنایی با فنون جدید نظامی بود. در این رابطه، برخی از آمارهای موجود حکایت از این موضوع دارند که «حدود پانزده هزار نظامی ایرانی مشغول آموزش در اسرائیل بودند و تقریباً تمام فرماندهان عالی‌رتبه‌ی ارتش ایران به اسرائیل سفر کردند.»[13]   فروش اسلحه و تجهیزات نظامی به ایران نیز شامل موشک، مسلسلهای دستی یوزی، خمپاره‌اندازهای سنگین و گاه حتی مذاکره با آمریکاییان جهت فروش تجهیزات و تسلیحات مورد درخواست شاه بود. «این سفارشات از دهه‌ی 1960 (1340) رشد زیادی پیدا کرد»[14] و به اوج خود رسید.   در زمینه‌ی همکاری‌های امنیتی میان ساواک و موساد، شکل همکاری‌ها از کمک به تأسیس ساواک تا تبادل اطلاعات، جاسوسی و... را در بر می‌گرفت. این همکاری تا جایی بود که «پس از سازمان‌های آمریکا، شوروی و انگلستان، موساد فعال‌ترین شبکه‌ی اطلاعاتی در ایران بود و در تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) نقش تعیین‌کننده‌ای داشت.»[15] علاوه بر مسائل امنیتی، رژیم پهلوی در چند عملیات مشترک منطقه‌ای نیز به همکاری با اسرائیل مبادرت نمود. در این رابطه، یکی از پژوهشگران تاریخ، از شاه به‌عنوان یکی از متحدین اصلی اسرائیل در جنگ 1973م اعراب و اسرائیل نام می‌برد.[16]   بی‌شک یکی از اهداف اصلی اسرائیل در طرح القاب و جشنها برای شخص شاه و رژیم پهلوی، بهره‌برداری از تاریخ در جهت جلب حمایت شاه از اسرائیل و قوم یهود بود. این رژیم سعی داشت با ایجاد تقارن میان اقدامات کوروش کبیر و محمدرضاشاه، او را در پشتیبانی از یهودیان به‌خصوص در برابر اعراب، ترغیب نماید.   البته اسرائیل نیز به دلیل شرایط خاص منطقه‌ای خود، نیاز مبرمی به ایجاد روابط نظامی-امنیتی با ایران داشت، زیرا وجود ایران قوی علاوه بر آنکه می‌توانست سد مقاومی در برابر دشمن مشترک ایران و اسرائیل، یعنی اعراب باشد، «مناسب‎ترین مکان برای دستیابی به هرگونه فعالیت اطلاعاتی و عملیاتی در راستای تأمین امنیت اسرائیل بود»[17] و سود سرشاری را نیز نصیب این رژیم می‌نمود. بنابراین طبیعی بود که اسرائیل از همکاری نظامی با ایران استقبال نماید.   سخن آخر   فرجام سخن آنکه بررسی سیاست دور از واقعیت تعریف و تمجید از محمدرضاشاه توسط آمریکا و اسرائیل، نشان داد که این سیاست در راستای ترغیب شاه جهت گسترش روابط و نیز تأمین منافع این دو صورت گرفته است. آمریکا با خطاب کردن شاه به‌عنوان «رهبری بزرگ» و اسرائیل با دادن لقب «کوروش دوم» به وی، باب بسیاری از همکاری‌های سیاسی-اقتصادی و نظامی با رژیم پهلوی را گشودند و توانستند از این فرصت نهایت بهره‌برداری را بکنند.   پی‌نوشت‌ها: [1]. شوکراس‌، ویلیام (1369)، آخرین سفر شاه، ترجمه‌ی عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، نشر البرز، ص 155-156. [2]. ماروین زونیس (1374)، شکست شاهانه، ترجمه‌ی عباس مخبر، تهران، طرح نو، ص 359. [3]. زارع، رضا (1384)، «روابط ایران و رژیم صهیونیستی»، سقوط (مجموعه مقالات همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی)، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش­های سیاسی، ص 449 تا 491، برگرفته از پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران. [4]. حسینی سمنانی، سید حمید (1377)، بررسی روابط بین ایران و اسرائیل در دوران سلطنت محمد رضا پهلوی، استاد راهنما: دکتر مقتدر، استاد مشاور: دکتر رحمانی، پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی، ص 4، برگرفته از پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران. [5]. ازغندی، علیرضا (1384)، روابط خارجی ایران 57-1320، نشر قومس، ص 412. [6]. همان. [7]. روابط ایران و اسرائیل به روایت اسناد نخست‌وزیری، تهران، مرکز اسناد ریاست‌جمهوری، 1377، ص 130. [8]. اسناد لانه‌ی جاسوسی آمریکا، تهران، انتشارات مؤسسه‌ی فرهنگی-هنری بزرگ اندیشه، جلد 12، شماره‌ی 36، صفحه‌ی 5022. [9]. ازغندی، همان، ص 413. [10]. بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، نامه‌ی شماره‌ی 798، مورخ 4 خرداد 1356، سال 58-1356، پرونده‌ی 231 و ر.ک.به: مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش­های سیاسی. [11]. ازغندی، همان، ص 418. [12]. حسینی، سیده مطهره (1390)، «پیشینه‌ی همکاری رژیم شاه در طرح­های نظامی منطقه­ای با اسرائیل»، پانزده خرداد، دوره‌ی دوم، شماره‌ی 29، ص 215. [13]. ازغندی، همان، ص 416. [14] حسینی، همان، ص: 216. [15]. شهبازی، الهام (1393)، «ایران و اسرائیل از همکاری تا منازعه»، خردنامه، شماره‌ی 12، ص 96. [16]. حسینی، همان، ص 222. [17]. زارع، رضا (1384)، «روابط امنیتی-اطلاعاتی ایران و اسرائیل»، بهار، شماره‌ی 33، ص 55.

منبع:برهان

https://www.cafetarikh.com/news/29139/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما