۰
plusresetminus
برشهایی از کتاب «بچه های ورود ممنوع»

برای تعمیر دستگاه چاپ، از آلمان مهندس می‌آوردند

جالب‌تر از اینها وقتی بود که می‌خواستند دستگاه را باز کنند و به تعمیر بپردازند. طوری رفتار می‌کردند که انگار می‌خواهند بمبی را خنثی کنند. همه را از اطراف دستگاه دور می‌کردند تا کسی شاهد نحوه تعمیر نباشد. تنها یک نفر کارگر دست چندم را نگه می‌داشتند تا آچار بدهد و آچار بگیرد و خدمات‌شان را پیش ببرد.
برای تعمیر دستگاه چاپ، از آلمان مهندس می‌آوردند
در بخشی از کتاب و در توصیف  وابستگی اقتصادی عصر پهلوی می خوانیم:


هر وقت دستگاه چاپ ایراد پیدا می‌کرد، زنگ می‌زدند از آلمان تقاضای تعمیرکار می‌کردند. آمدن آنها هم دبدبه و کبکبه‌ای داشت. اولاً چند روز کار می‌خوابید تا آقایان هماهنگ شوند و تشریف بیاورند. ثانیاً هتل و خورد و خوراک و بلیت رفت و برگشت و حق‌الزحمه‌شان باید تدارک دیده می-شد.

جالب‌تر از اینها وقتی بود که می‌خواستند دستگاه را باز کنند و به تعمیر بپردازند. طوری رفتار می‌کردند که انگار می‌خواهند بمبی را خنثی کنند. همه را از اطراف دستگاه دور می‌کردند تا کسی شاهد نحوه تعمیر نباشد. تنها یک نفر کارگر دست چندم را نگه می‌داشتند تا آچار بدهد و آچار بگیرد و خدمات‌شان را پیش ببرد.

از قضا یک بار من این نقش را بازی کردم، ولی موقع کار، تمام حواسم به چگونگی باز و بسته کردن دستگاه بود. احساس کردم کار سختی نیست. من هم می‌توانم دستگاه را باز و بسته کنم.

یک بار که دستگاه خراب شده بود، من اعلام آمادگی کردم برای تعمیر. اول کسی قبول نمی‌کرد. می‌خواستند زنگ بزنند به آلمان. ولی علیرضا؛ پسر رییس به من اعتماد کرد و دستگاه را در اختیارم گذاشت.

باز کردم و شروع کردم به تعمیر. تا این که درست شد و تحویلش دادم. طوری شگفت‌زده شده بودند که هم پاداش خوبی دادند و هم حقوقم را زیاد کردند.

 

 

https://www.cafetarikh.com/news/20618/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما