۰
plusresetminus
سه شعر کوتاه مختص تقارن ایام فاطمیه دوم و نوروز 1394 را می خوانید.
به سوی خانه زهرا / شعر کوتاه
به مناسب تقارن ایام فاطمیه با نوروز، ضمن عرض تسلیت به ساحت مقدس امام زمان عج الله تعالی فرجه شریف و نایب بر حقش امام خامنه ای حفظ الله و شیعیان پیرو ایشان، جهت گرامیداشت ایام عزا، سه شعر کوتاه مختص تقارن فاطمیه و عید نوروز، جهت استفاده عموم تقدیم می شود:



به سوی خانه زهرا

مرا به خانه زهرای مهربان ببرید

به خاکبوسی آن قبر بی نشان ببرید

اگر نشانی شهر مدینه را بلدید

کبوتر دل ما را به آشیان ببرید

کجاست آن در آتش گرفته؟ تا که مرا

برای جامه دریدن به سوی آن ببرید

مرا اگر شوم از دست بر نگردانید

به روی دست بگیرید و بی امان ببرید

کجاست آن جگر شرحه شرحه؟ تا که مرا

به سوی سنگ مزارش کشان کشان ببرید

مرا که مهر بقیع است در دلم، چه شود

اگر به جانب آن چار کهکشان ببرید

نه اشتیاق به گل دارم و نه میل بهار

مرا به غربت آن هیجده خزان ببرید

کسی صدای مرا در زمین نمی شنود

فرشته ها! سخنم را به آسمان ببرید

افشین علاء

بهار خونبار

نوروز ما مثل شب تار است یاران

چشم بهار از گریه خونبار است یاران

جایی که اشک مرتضی از دیده جاریست

گل هم به پیش چشم ما خار است یاران

تبریک در ماه غم زهرا حرام است

مهدی از این تبریک، بیزار است یاران

بی معرفت باشم اگر تبریک گویم

وقتی که پیغمبر عزادار است یاران

تبریک چون گویم که دخت مصطفی را

خون جگر جاری به رخسار است یاران

راه گلستان را به روی خود ببندید

زهرا میان درب و دیوار است یاران

زهراست ما را مادر و باید بدانیم

مادر به ما، در حشر غمخوار است یاران

بلبل شده در بوستان همناله با گل

زیرا که در گلزار، گلزار است یاران

ما چون خریدار غم زهرا نباشیم

زهرا غم ما را خریدار است یاران

روزی که از فرزند، مادر می ‌گریزد

زهرا برای دوستان، یار است یاران

دریایی از خون جاری از چشم تر ماست

نوروز نه، روز عزای مادر ماست

غلامرضا سازگار (میثم)

به سوی خانه زهرا / شعر کوتاه

سهم تو

عید جدیدی آمد و آغاز سالی‌ ست

آقای من! امسال هم جای تو خالی ‌ست

وقتی که لب می‌ خندد و دل غرق آه است

یعنی که بی تو عیدهای ما خیالی ‌ست

ما غایبیم از محضرت که روسیاهیم

آثار با خورشید پیوستن زلالی ‌ست

چشمان تو از غصه های ما پر ز اشک است

اوقات ما از یاد تو اما چه خالی‌ ست!

ماه رُخت را در شب گیسو مپوشان

در شام هجران بی‌ گمان صبح وصالی‌ ست

دل های بیدار و جهانی چشم در راه

در انتظارت جمعه های ما سؤالی ‌ست

این روزها در کوچه های فاطمیه

سهم تو و چشمان تو آشفته حالی ‌ست

چشم انتظارت مانده چشمان کبودی

برگرد، با تو شوکت مولی الموالی‌ ست

یوسف رحیمی

https://www.cafetarikh.com/news/21447/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما