۰
plusresetminus
اذان در اصطلاح شرع، جملات مخصوصی است که در مواردی، از ‌جمله اعلام وقت نماز و به‌عنوان مقدّمه نماز، تشریع شده است.
معانی اجزای اذان در کلام حضرت علی (ع)
 اذان تعالیم پایه‌ای اسلام را دربردارد و بر تکبیر، شهادت به یگانگی الله، رسالت حضرت محمد(ص)، دعوت به نماز و تشویق به صلاح، رستگاری و بهترین عمل مشتمل است.  بر این اساس شیخ صدوق ‏ با سند خود از امام موسى بن جعفر (علیه السلام)، از پدران معصوم خود، از امام حسین بن على (علیه السلام) نقل کرده است که فرمودند: روزى در مسجد، نشسته بودیم که مؤذّن، بالاى مناره بر آمد تا اذان گوید. همین که گفت: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر، امیر مؤمنان على بن ابى طالب (علیه السلام) گریست. ما هم از گریه و انقلاب روحى او، به گریه افتادیم. پس چون مؤذّن، اذان را به پایان رساند؛ حضرت فرمود: آیا مى‏دانید که مؤذّن در فصول اذان، چه مى‏گوید؟  عرض کردیم: خدا و رسولش و وصىّ او، داناترند. فرمود: اگر مى‏دانستید چه مى‏گوید، کم مى‏خندیدید و فراوان مى‏گریستید! پس فرمودند: «اللَّه اکبر» معناى زیادى دارد: معنى اوّل این گفتار؛ بر قدمت حق تعالى و ازلیت و ابدیت و علم و قوّت و قدرت و بردبارى و بزرگوارى و سخاوتمندى و بخشش و کبریایى او، دلالت مى‏کند، بنابراین، هرگاه مؤذّن بگوید: «اللَّه اکبر» در حقیقت مى‏گوید: «اللَّه» کسى است که خلق و امر [شهادت و غیب، ملک و ملکوت]، از آن اوست و به مشیت او، آفرینش [ما سوى و وجود آنها] تحقّق یافته و تمام شؤون وجودى پدیده‏ها، از اوست و همه آفریده‏ها، به سوى او باز مى‏گردند و او اوّل است. پیوسته پیش از هر چیزى است و آخر است، پیوسته پس از هر چیزى است و ظاهر است؛ فوق هر چیزى است که در ادراک نگنجد و باطن است. در غیب هر چیزى است و حدّ [اشیا] را نمى‏پذیرد. پس اوست، باقى و هر چیزى جز او، فانى است.

معنى دوم «اللَّه اکبر» این است که او داناى آگاه است، به همه آنچه که بوده و هست و در آینده خواهد بود، پیش از پدید آمدن آنها. معنى سوم آن، این است که او، توانا بر هر چیز است. بر هر چه بخواهد قادر است. از راه قدرت خود، توانمند است نه دیگرى. بر همه خلق خویش، مقتدر است! در توانمندى خود، استقلال دارد! قدرت او بر همه چیز، پایدار است. چون اراده آفریدن چیزى کند، به محض آنکه گوید: موجود باش، همان دم موجود خواهد شد.  معنى چهارم «اللَّه اکبر» بیانگر حلم و کرم او است، آنچنان در برابر ستمگران بردبارى مى‏کند که گویى نمى‏داند، آنان چه مى‏کنند و آنچنان در برابر گنهکاران گذشت مى‏کند که گویى نمى‏بیند و آنچنان گناهان را مى‏پوشاند که گویى معصیت نمى‏شود. از راه بزرگوارى و گذشت و بردبارى خویش، در عقوبت بزهکاران شتاب نمى‏کند. معنى پنجم «اللَّه اکبر» این است که او در بخشش، سخاوتمند، فراوان بخش و بزرگ منش است. معنى ششم آن، این است که گویى مى‏گوید: او، عالى‏ترین و بزرگوارترین است و اوست که بى‏نیاز از بندگان خود است و هیچ گونه نیازى به اعمال آنان ندارد.

 امّا گفتار «اشهد ان لا اله الاّ اللَّه» اعلام این نکته است که «شهادت» جز با معرفت قلبى روا نیست؛ گویا [گوینده آن] مى‏گوید: من [از روى شهود قلبى]، مى‏دانم که هیچ معبود بحقّى، جز خدا ى ارجمند و باشکوه نیست و نیز مى‏دانم که هر معبودى جز او، باطل است و با زبانم، به این معرفت قلبى که «هیچ معبود بحقّى، جز خدا نیست» اقرار مى‏کنم و گواهى مى‏دهم که هیچ پناهى از قهر خدا نیست، مگر به خود او و هیچ رهایى از گزند و آشوب اشرار و فتنه فتنه ‏جویان نیست، مگر به او. دربار دوم که مى‏گوید: «اشهد ان لا اله الاّ اللَّه» معنایش این است که گواهى مى‏دهم هیچ هدایت کننده و هیچ راهنمایى، جز خدا نیست و خدا را بر این شهادت خود، گواه مى‏گیرم که هیچ معبود بحقّى، جز او نمى باشد و همه ساکنان آسمانها و زمین و هر آنچه در میان آنهاست، از فرشتگان و همه انسانها و کوهها و درختان و جانداران و وحشیان و هر تر و خشکى را بر این گواهى خود، شاهد مى‏گیرم که هیچ آفریدگارى، جز خدا نیست و هیچ روزى دهنده و معبود و ضررده و بهره رسان و تنگ گیر و گشایشگر و بخشنده و بازدارنده و دفاع کننده و خیر خواه و کفایت کننده و شفابخش و پیش برنده و واپس اندازى، جز خدا نیست. همه آفرینش و تدبیر [و ملک و ملکوت]، از آنِ اوست و همه خیرها، در دست اوست. پر برکت و خجسته است، خدا که پروردگار جهانیان است.

 امّا گفتار «أشهد انّ محمّداً رسول اللَّه» به این معنى است که خدا را گواه مى‏گیرم، بر اینکه من شهادت مى‏دهم، هیچ معبود بحقّى جز او، نیست و اینکه محمّد، بنده و فرستاده و پیامبر او و محبوب برگزیده و همراز اوست که او را با نور هدایت و آیین حقّ خود، به سوى همه آدمیان فرستاده است، تا آن را بر همه ادیان، غالب گرداند، هر چند مشرکان را خوش نیاید و کسانى را که در آسمانها و زمین وجود دارند، از پیامبران و رسولان و فرشتگان و همگى مردم، بر این شهادت خود، گواه مى‏گیرم که محمّد، فرستاده خدا و سرور پیشینیان و آیندگان است.  در بار دوم که مى‏گوید: «اَشهد اَنّ محمّداً رسول اللَّه» به این منظور است که: اولاً - گواهى مى‏دهم، هیچ کس به هیچ کس دیگرى نیاز ندارد، جز به خداى یکتاى بسیار چیره که در یگانگى خود، هر گونه دوگانگى را نابود مى‏سازد و از همه بندگان و آفریده‏ها، بى‏نیاز است و آنان، به او نیازمندند و ثانیاً شهادت مى‏دهم که او، محمّد را براى آشکار ساختن این حقیقت توحیدى، به سوى مردم فرستاد تا به اذن او، مژده رسان و بیم ده و دعوت کننده به سوى خدا و چراغ نور بخش هدایت باشد. پس هر کس او را انکار کند و از روى آگاهى، [دعوت] او را ردّ نماید و به او ایمان نیاورد، خداى عزیز و بزرگ، او را در آتش جهنم وارد مى‏کند. آن گونه که در آن، پایدار و جاوید بماند و از آن، هرگز جدایى نپذیرد.

 امّا گفتار «حىّ على الصلوة» یعنى به سوى بهترین اعمال خود و دعوت پروردگارتان، بشتابید و به سوى آمرزشى از پروردگار خود و خاموش ساختن آن آتشى که آن را با کردارهاى ناپسند، بر پشتهاى خویش بر افروخته ‏اید و رها کردن گردنهایتان که آن را با زنجیرهاى گناهان خود، به بند کشیده و در گرو نهاده ‏اید، شتاب گیرید، تا خداى سبحان، زشتیهاى شما را بپوشاند و گناهانتان را ببخشاید و بدیهاى شما را به نیکی ها، مبدّل سازد. زیرا او فرمانروایى بخشنده و احسانگرى بزرگوار است و به ما توده ‏هاى مسلمان، اجازه ورود در حوزه خدمتگزارى ‏اش و پیش افتادن در محضرش را مرحمت فرموده است. بار دوم «حىّ على الصلوة» به این معنا است که به سوى راز و نیاز با پروردگار خود و عرض نیازمندیهاى خود به او، بپاخیزید و با کلام او، به او توسّل جویید و طلب شفاعت کنید و ذکر خدا و قنوت و رکوع و سجود و فروتنى و افتادگى، در پیشگاه او را زیاد به جا آورید و حوایج خود را به او، عرضه دارید که او به ما اهل اسلام، در این امور رخصت عطا فرموده است.

 امّا گفتار «حىّ على الفلاح» به این معنى است که به سوى جاودانگى‏ که نابودى ندارد و رستگاراى‏ که هلاکتى همراهش نیست، رو آورید و به سوى آن زندگى ابدى برآیید که با مرگ، نیامیزد و سعادتى که پایان، نپذیرد و سلطنتى که زوال، نگیرد و شادمانى‏ که با اندوه، همراه نشود و انسى که با هراس تنهایى، نیامیزد و نورى که تاریکى نبیند و گشایشى که تنگنایى ندارد و شادابى‏ که از پیوستگى نیفتد و بى‏نیازى‏ که نادارى نپذیرد و تندرستى‏ که با بیمارى جمع نشود و عزتى که با ذلت نیامیزد و توانمندى‏ که با سستى نجوشد و نیز شتاب گیرید، به سوى بزرگوارى؛ و چه بزرگوارى شگرفى! و هم به سوى شادمانى دنیا و عقبى و رستگارى آخرت و دنیا. در مرتبه دوم «حىّ على الفلاح» به این منظور است که به سوى آن مقام بلند توحیدى که شما را به آن، فراخواندم و به سوى آن آبرومندى پایدار و بخشایش ویژه والا و نعمت بسیار عالى و کامیابى بزرگ و خوشبختى ابدى، در پناه محمّد (صلى الله علیه وآله) که در جایگاه صدق وحقیقت در نزد فرمانروایى توانمند قرار دارد، از هم سبقت گیرید.

 امّا گفتار «اللَّه اکبر» اعلان مى‏دارد که خدا، عالى‏تر و گرانقدرتر از آن است که یکى از آفریدگانش بتواند، به آن کرامتى که او براى بنده خود آماده ساخته، پى ببرد. بنده‏ اى که دعوت او را پذیرفته، از او فرمان مى‏برد و مطیع والیان اوست و او را مى‏شناسد و مى‏پرستد و به او و یادش، رو مى‏آورد و او را دوست مى‏دارد و به وى، انس مى‏گیرد و آرامش مى‏یابد و اعتماد پیدا مى‏کند، از او مى‏ترسد و به او امید و اشتیاق دارد و خود را با فرمانروایى و تقدیر او، هماهنگ ساخته و به آن، تن در داده است. دربار دوم «اللَّه اکبر» به این نکته اشاره دارد که او، بزرگتر و والاتر و برتر از آن است که کسى بتواند، اندازه بخشندگى او، به دوستانش و کیفر او، به دشمنانش را بشناسد و بتواند به اندازه گذشت و آمرزش و احسان او، به کسى که دعوت او و رسولش را پذیرفته، پى ببرد؛ یا اندازه کیفر و خوار نمودن کسى را که انکار و ناسپاسى ‏اش کرده، دریابد.

 امّا منظور از «لا اله الاّ اللَّه» آخرین فصل أذان این است ک: حجّت بالغه و برهان رسا به پیامبر و پیامبرى و بیان راه و چاه و دعوت به عدل و صدق و حق، از آنِ خداست که به مردم، ابلاغ شده است و او، والاتر از آن است که کسى را، توان آوردن حجّتى بر ضدّ او باشد. پس هر که خدا را اجابت کند، براى او نور و کرامت خواهد بود و هر که او را ردّ نماید، براستى که او بى‏نیاز از جهانیان است و زودتر از هر حسابگرى، به حساب همه رسیدگى خواهد کرد.

«قد قامت الصلوة» در اقامه، به این نکته اشاره دارد که هنگام دیدار با خداوند و راز نیاز با او و بر آورده شدن حوایج و نیل به آرزوها و رسیدن به خداى یگانه و شکوهمند و پیوستن ببخشش کریمانه و آمرزش و گذشت و خشنودى او، فرا رسید. مرحوم صدوق فرموده است: راوى به جهت تقیّه، «حىّ على خیر العمل» را نیاورده است و در خبر دیگرى، از امام صادق (علیه‏السلام) آمده است که: از معنى «حىّ على خیر العمل» سؤال شد، حضرت در پاسخ فرمود: بهترین عمل، ولایت است؛ و در خبر دیگرى: بهترین عمل، نیکى به فاطمه و فرزندان او (علیهم السلام) مى‏باشد.

منابع:

1-شیخ صدوق، التوحید: 238

 2-علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 84: 131. 

منبع: قدس آنلاین

https://www.cafetarikh.com/news/32126/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما