شاه در رم اعلام کرد: «این مردم من بودند که به من نشان دادند به نظام شاهنشاهی وفادار هستند و اینکه دو سال و نیم تبلیغات دروغین کافی نبود. و کشور من خواهان کمونیستها نبود و به همین دلیل به من وفادار مانده است»
27 مرداد:
ساعت 7:30 بامداد:
شاه با یک پرواز عادی بازرگانی خطوط هوایی بریتانیا، بغداد را به مقصد رم ترک کرد. چند ساعت بعد، این خبر به تهران رسید. تهران، در حالی که دستههای کوچکی در خیابانها پرسه میزدند، این روز را آغاز کرد. تودهایها ترتیبی دادند تا دفتر مرکزی حزب پانایرانیست را واقع در نزدیکی میدان مجلس، غارت کنند. آنگاه میان گروههای وابسته به حزب توده و نیروی سوم (گروه مارکسیست مخالف و غیر تودهای)، زد و خوردهایی درگرفت.
روزنامههای صبح، طبق معمول چاپ و به دکههای روزنامهفروشی سرازیر شدند. این در حالی بود که اوراق و اعلامیههای مخالف اندک بود؛ زیرا، در همهی چاپخانهها مأمور مخفی مستقر شده بود.
روزنامههای هوادار مصدق اعلام کرده بودند که حیات سلسلهی پهلوی به پایان رسیده است، در حالی که روزنامهی اطلاعات (با وجود تضمین ناشر آن که وعده داده بود از مواضع پایگاه [سیا در تهران] جانبداری کند) نوشته بود ملت ناخشنودی شدید خود را از کودتایی که به سود بیگانگان بود، ابراز داشته است. روزنامهی داد تلاشهای چشمگیری را با چاپ دوبارهی فرمان شاه و نیز مصاحبهای با زاهدی، ادامه داد. روزنامهی شاهد نسخهای از فرمان شاه را چاپ کرد و روزنامهی کیهان دو یادداشت کوتاه در مورد ادعاهای زاهدی به چاپ رسانیده بود. روزنامهی شجاعت جایگزین روزنامهی به سوی آینده و ارگان اصلی حزب توده، بیانیهای از دفتر مرکزی حزب توده به چاپ رسانیده بود. این نخستین بار بود که چنین بیانیهای پس از چند هفته نمایان شد. حزب توده در این بیانیه رویدادهای اخیر را توطئهی انگلیسـ آمریکا دانسته و افزوده بود که شعار ما باید «مرگ بر رژیم شاهنشاهی، زندهباد جمهوری دموکراتیک» باشد.
صبح هنگام، خبرنگار آسوشیتد پرس همراه با بیانیهی زاهدی عباراتی خطاب به افسران ارتش ایران مخابره کرد که پیشبینی شده بود این بیانیه در خارج از کشور اثر زیادی بگذارد: «آمادهی فداکاری و جانفشانی برای پاسداری از استقلال، رژیم شاهنشاهی ایران و دین مبین اسلام که اکنون مورد تهدید کمونیستهای لامذهب قرار گرفته است، باشید».
اطلاعیهی نظامیای که از رادیو تهران پخش شد، حاکی از آن بود که اکنون دولت پیوسته میکوشد تا تسلط بیشتری بر اوضاع داشته باشد. یک اطلاعیه، پاداشی را به مبلغ یک صد هزار ریال برای دادن خبر از مکان سرلشکر زاهدی، اعلام میکرد. در دیگری آمده بود که افسر بازنشسته، آبان [عباس فرزانگان] در حکومت نظامی حضور یابد و سومین اعلامیه، تذکری بود در این مورد که برپایی هرگونه تظاهرات از نظر دولت ممنوع است.
ساعت 10:30 بامداد:
سرتیپ ریاحی، رئیس ستاد، در سالن سخنرانی دبیرستان نظام با افسران بلندپایه دیدار کرد و برای آنان مفاد قانون پیرامون شورش و آشوب را خواند و تأکید کرد که باید به دولت وفادار باشند.
کارکنان مستقر در پایگاه [سیا در تهران]، همچنان که برای اجرای تصمیم روز 16 اوت (25 مرداد) پایگاه، به تلاش همهجانبهی خود ادامه میدادند، برای پیامدهای احتمالی هم برنامهریزی میکردند.
28 مرداد:
صبح:
در حالی که در روز 18 اوت (27 مرداد) تنها شاهد، روزنامهی دکتر بقایی، فرمان شاهانه را مبنی بر انتصاب زاهدی در مقام نخستوزیر، به چاپ رسانیده بود، در سپیدهدم روز 19 اوت (28 مرداد)، افراد میتوانستند رونوشت و نسخهی حروفچینیشدهی این فرمان را در روزنامههای ستارهی اسلام، آسیای جوان، ارم، مرد آسیا، ملت ما و ژورنال دو تهران ببینند.
افزون بر چهار روزنامهی نخست، روزنامههای شاهد و داد، گویا مصاحبهای با زاهدی ترتیب داده بودند که او در آن اظهار داشته بود که دولتش تنها دولت قانونی است؛ این مصاحبه را جلیلی جعل کرده بود. همچنین اندکی پس از آن در صبحگاه همان روز، نخستین شماره از هزاران نسخه اعلامیههایی که رونوشت فرمان شاه و متن بیانیهی زاهدی را داشت، در خیابانها دیده میشدند، با اینکه هر یک از این روزنامهها بیدرنگ با تیراژ معمولی محدودی به چاپ میرسیدند. این خبر آنها بیتردید به طور شفاهی در سراسر تهران انتشار یافت؛ چه پیش از ساعت 9 بامداد گروههای هوادار شاه در منطقهی بازار، گرد هم آمده بودند. اعضای این گروهها نه تنها میان مصدق و شاه، شخص مورد نظرشان را برگزیده بودند بلکه از اقدامات روز گذشتهی حزب توده نیز تحریک گشته و آمادهی حرکت شده بودند. آنان تنها به رهبر نیاز داشتند.
حتی پیش از سپیده دم، کیوانی و جلیلی که آگاهی یافته بودند احتمالاً در خلال روز اطلاعیهای در هواداری از شاه، توسط یکی از رهبران مذهبی بلندپایه آیتالله بروجردی، صادر خواهد شد، تدارکات مشخصی را جهت بهرهبرداری از آن، فراهم کرده بودند. جلیلی و دو نفر از پرکارترین افراد، منصورافشار و مجیدی، همراه با جیپ و کامیون در بازار آماده شده بودند تا رهسپار قزوین شوند و برنامه این بود که اگر مصدق تلاشش را در محکم کردن جای پای خود در چاپخانههای تهران افزایش داده باشد، آنان این اعلامیهها را در قزوین واقع در 85 مایلی غرب تهران چاپ کنند.
به محض اینکه جلیلی و مجیدی به همراه رضایی، یکی دیگر از جاسوسان جزء دریافتند که گروههای هوادار شاه در حال گرد آمدن هستند، به سوی مجلس به راه افتاده و در میان راه آنان را برانگیختند تا دفاتر باختر امروز، روزنامهی نیمهرسمی متعلق به وزیر امور خارجه، فاطمی، را به آتش بکشند که در روزهای 17 و 18 اوت (26 و 27 مرداد) حملاتی سخت و آکنده از هتاکی را علیه شخص شاه چاپ کرده بود. حدوداً در همین هنگام، افشار، عناصر دیگری را به سوی دفاتر روزنامههای حزب تودهی شهباز، به سوی آینده و جوانان دموکرات، راهبری نمود که کاملاً چپاول شدند.
این خبر که رویدادهایی کاملاً تکاندهنده و شگفتانگیز در حال وقوع است، با شتاب هر چه بیشتر در سراسر شهر انتشار مییافت. اینکه به درستی چه هنگام این اخبار به گوش مصدق رسید که با اعضای کابینهاش نشستی بر پا کرده بود، روشن نیست.
ساعت 9:
پایگاه [سیا در تهران] در ساعت 9 بامداد از این اخبار مطلع و در ساعت 10 نیز باخبر شده بود که هم دفتر روزنامهی باختر امروز و هم دفتر مرکزی حزب ایران، به غارت رفته است. در ساعت 10 بامداد همچنین با برادران رشیدیان که بسیار خرسند به نظر میآمدند، تماس برقرار شد.
دستورالعملها همراه با دستورات لازم به کیوانی و جلیلی ابلاغ شد و این دو، اکنون میبایست نیروهای انتظامی را به سوی تظاهرکنندگان سوق دهند و همگی را برای فتح رادیو تهران هدایت کنند.
ساعت 9:30 :
گروههای هوادار شاه از شمال و جنوب تهران آمدند و همین که به میدان سپه رسیدند، در هم ادغام شدند و به سوی شمال و مرکز شهر به پیش رفتند. در آنجا سربازانی که در آمادهباش بودند، صدها تیر به سوی این جمعیت شلیک کردند، امّا آشکارا نمیخواستند که این هواداران شاه را نشانه بگیرند. در نتیجه، جمعیت توانست در نقاط کلیدی و مهم مستقر شود.
تئاتر سعدی که مدتها مورد حمایت حزب توده بود و در خیابان لالهزار از مراکز خرید قرار داشت، به آتش کشیده شد. در این هنگام سیل خروشانی از مردان و زنان و کودکان، فریاد میکشیدند «شاه پیروز است». آنان به گونهای مصمم مینمودند و فضای شاد تعطیلی بر ایشان حکمفرما بود که گویی فشارهای موجود برداشته شده و احساسات حقیقی مردم، خود را نمایان کرده بود.
بر خلاف هفتههای پیش، تودهی مردم شامل اراذل و اوباش نبود، بلکه از همهی طبقات در آن حضور داشتند که بسیاری از آنان، لباسهای خونی بر تن داشتند و توسط دیگر شهروندان هدایت یا حمایت میشدند.
سرهنگ دماوند، از جمله افراد درگیر در برنامهریزی ستادی، با یک دستگاه تانک که از گردان تیپ دوم زرهی آورده بود، در میدان روبهروی مجلس نمایان گشت. این گردان در اصل موظف به انجام این عملیات شده بود. سرهنگ دوم خسروپناه و سروان علی زند در آنجا حضور داشتند و دو دستگاه کامیون همان گردان به آنان پیوستند و این در حالی بود که اعضای گارد شاهنشاهی منحل شده، کامیونهایی را میربودند و به رانندگی در خیابانها میپرداختند.
ساعت 10:15 :
کامیونهای حامل پرسنل نظامی هوادار شاه در همهی میدانهای اصلی مستقر شدند.
ساعت 10:30 :
سرتیپ ریاحی به مصدق اطلاع داد دیگر اختیار آتش را در دست ندارد و درخواست استعفا کرد؛ امّا مصدق در محل کار ریاحی حضور یافت و به او گفت خود را قرص و محکم نگه دارد. سرهنگ ممتاز تنها توانست یک گردان را گرد آورد و آن نیرو را گرداگرد منزل مصدق مستقر سازد.
ظهر:
کامیونها و اتوبوسهای حامل غیر نظامیان که ابراز احساسات میکردند، به راه افتادند و پنج دستگاه تانک و بیست دستگاه کامیون پر از سرباز به آنان پیوستند. بنابراین، تظاهرات شکل و سیمایی دیگرگونه به خود گرفت. طبق معمول خبرها بسیار سریع انتشار مییافت و در بخشهای دیگر شهر، عکسهای شاه با شور و شوق به نمایش درمیآمد. اتومبیلها در حالی که چراغهایشان به عنوان نشانهی ملموسی از وفاداری به شاه روشن بود، در رفتوآمد بودند.
عناصر جداگانهای که جمعیتی را تشکیل میدادند، مستقیماً توسط نیروی نظامی و پلیس، رهبری میشدند. آن دسته از افسران ارتش که پیش از این، آنان را از شرکت در عملیات نظامی که به وسیلهی تی. پی. آژاکس تدارک دیده شده بود، بر حذر داشته بودند، اکنون به طور جداگانه ولی شایسته و انفرادی عمل میکردند.
ساعت 13 :
دفتر مرکزی ادارهی تلفن، واقع در میدان سپه، به دست نیروهای وفادار به شاه افتاد. اندکی پس از ساعت 13، خبرنگار آسوشیتدپرس تلگرافی را در آنجا به ثبت رسانید که در آن گزارش کوتاهی از درگیریها ارائه میشد. آنگاه این جنگ و درگیری به چند صد یارد دورتر و به ستاد شهربانی و ساختمان وزارت امور خارجه کشیده شد. درست آن سوی خیابان عریضی که در آنجا واقع شده بود مدافعان شهربانی تقریباً تا ساعت 16 ایستادگی کردند.
همچنین در حوالی ظهر، روزولت به خانهای رفت که سرلشکر زاهدی و سرلشکر گیلانشاه در آنها پنهان بودند. آن دو کاملاً در جریان رویدادهای صبح بودند و به آنها گفته شد منتظر دریافت دستورالعمل باشند. ساعتی بعد کارول و سرگرد ویلیام. آر. کیسر، معاون وابستهی نظامی سفارت ایالات متحده که میتوانست به زبان فارسی صحبت کند، دربارهی اوضاع نظامی گزارش دادند.
بعداز ظهر:
تا اوایل بعدازظهر، بیشتر نقاط مهم واقع در مرکز شهر، مانند ادارههای مطبوعات و تبلیغات، به دست وفاداران به شاه افتاده بود. با توجه به مراکز مهمی که به زیر فرمان درآمده بود، اکنون این امکان وجود داشت تا سیل تلگرافها به استانها سرازیر شود و از اهالی آنجا درخواست شود در هواداری از شاه، به پا خیزند. حتی در خلال گرمترین ساعات روز، این اقدامات فروکش نکرد. جاسوس پایگاه [سیا در تهران] جلیلی، که هنوز در خیابانها پرسه میزد، به محض اینکه به جمعیتی در خیابان فردوسی برخورد کرد، از آنان خواست تا به مرکز ستاد دژبان بروند و خواستار آزادی سرهنگ نصیری و سرلشگر باتمانقلیچ شوند. آنان همین کار را انجام دادند. در این میان تیمسار قدس نخعی با اتومبیل خود، در شهر رفتوآمد میکرد و میکوشید تا سربازان گارد شاهنشاهی را که بعدها در حمله به خانهی مصدق شرکت داشتند، جمع و جور کند. در اوایل بعدازظهر نیز جمعیت در راههای ورودی به سکونتگاه مصدق، گرد آمدند. امّا او در آن هنگام احتمالاً آنجا را ترک کرده بود.
تسخیر رادیو تهران:
مهمترین هدف رادیو تهران بود زیرا اشغال آن نه تنها موفقیتهای پایتخت را تضمین میکرد، بلکه وسیلهی مؤثری بود که شهرستانها را به سرعت با دولت جدید همگام و همسو میکرد. در گرماگرم این فعالیتها، رادیو تهران، مباحث خستهکنندهای پیرامون قیمت پنبه و سرانجام تنها موسیقی پخش میکرد.
پیش از این در ساعت 10:30 بامداد در برنامهی عادی رادیو، وقفهای پیش آمد. در اوایل بعدازظهر تودهای از مردم به خیابان عریضی ریختند که تا هدفشان در شمال شهر (ایستگاه رادیو) سه مایل فاصله داشت. اتوبوسها و کامیونها لبریز از افراد غیر نظامی، افسران ارتش و افراد شهربانی بود.
هجوم شمار زیادی از افراد، مدافعان ایستگاه رادیو را از پای درآورد و پس از کشمکش و زد و خورد مختصری که در جریان آن سه نفر جان باختند، در ساعت 14:12 ایستگاه رادیو به دست هواداران شاه افتاد.
ساعت 14:20 :
رادیو نخستین خبر را در مورد پیروزی هواداران شاه پخش کرد و فرمان شاهانه را خواند. در این هنگام، انبوه گویندگان مشتاق به ادارهی رادیو سرازیر شدند. پارهای از آنان نمایندهی عناصری بودند که با طرح تی. پی. آژاکس همکاری داشتند و این در حالی بود که دیگران کاملاً برای پایگاه [سیا در تهران] ناآشنا بودند. از جمله عناصری که از پیش همکاری نداشتند، روزنامههای مخالف و نیز یکی از پسران آیتالله کاشانی بودند. افزون بر این در میان پشتیبانان خودجوش و خودانگیختهی شاه که به رادیو آمده بودند، سرهنگ پهلوان و سرگرد میرزادیان، دیده میشدند. حضور آنان این فرض تی. پی. آژاکس را به اثبات میرساند که ارتش در چنین شرایطی به کمک شاه خواهد شتافت. رادیو تهران برای اندک زمانی برنامههای عادیاش را به طور متناوب قطع و وصل میکرد. آنچنان که یکی از گویندگان گفت، احتمالاً سرانجام رادیو تهران توسط مهندسانی که برای راهاندازی آن آمده بودند، بار دیگر مورد بهرهبرداری قرار گرفت. در اینجا هم مانند موارد بیشمار دیگر، بخت و اقبال به یاری این هدف شتافت؛ زیرا، در صورتی که مدافعان اصلی ایستگاه رادیو موفق میشدند امکانات و تسهیلات آن را تخریب کنند، در دست گرفتن کامل پایتخت ممکن بود به تأخیر افتد.
در سفارت ایالات متحده، پرسنل پایگاه [سیا در تهران] برنامههای رادیو تهران را پی میگرفتند و هنگامی که ناگهان رادیو به دست نیروهای وفادار به شاه افتاد، آنان بسیار شادمان و خرسند شدند.
ساعت 16:
بار دیگر روزولت به مخفیگاه دو شخص کلیدی زیر نظرش [سرلشکر زاهدی و سرلشکر گیلانشاه] رفت و اندکی پیش از ساعت 16، با آنان دیدار کرد و به آنها گفت اکنون زمان آن فرا رسیده که نقش فعال خود را ایفا کنند و از این رو هر دو بیدرنگ آماده شدند. در این دیدار پذیرفته شد که سرلشکر زاهدی باید در ساعت 16:30 به وسیلهی یک دستگاه تانک، در گوشهی خیابان معینی با سرلشکر گیلانشاه دیدار کند و آنگاه با همین تانک به رادیو تهران برود. زیرا قرار شده بود که زاهدی خطاب به ملت ایران سخنانی ایراد کند. سرگرد کیسر با یک دستگاه جیپ، سرلشکر گیلانشاه را به بیرون از خانه انتقال داد. او [سرلشکر گیلانشاه] در میان راه دو نفر از افسران نیروی هوایی را شناخت از این رو از کیسر خواست تا از اتومبیل پیاده شود و گفت که خود مراقب جوانب امر است. این افسران در خیابان به گرمی به او سلام دادند و هنگامی که او گفت یک دستگاه تانک میخواهد، آنان بیدرنگ آن را برایش فراهم کردند. افسران دربارهی مکان زاهدی از او پرسیدند و او به آنها گفت که در ساعت 16:30 با او وعدهی دیدار دارد. بنابراین همقطارانش از او خواستند تا هر چه زودتر به میعادگاه دیدار با زاهدی برود. بنابراین او نیز تانک را به محوطهای هدایت کرد که پناهگاه زاهدی در آن قرار داشت. زاهدی نمایان شد و پس از سوار شدن او، تانک دوباره به راه افتاد.
ساعت 17:25 :
زاهدی در رادیو سخنانی ایراد کرد که اندکی پس از ساعت 21 همان روز دوباره پخش شد. با وجود این، پیام زاهدی پیش از پیام فرزانگان، عامل پایگاه [سیاه در تهران] از رادیو پخش شد. اتومبیل سواری فرزانگان هنگام بازگشت از کرمانشاه تقریباً در نیمهی راه به طور کلی از کار افتاد؛ هر چند او توانست با زحمت زیاد، به بقیهی راه را با یک تانکر سوخترسانی طی کند. وی صبحهنگام وارد تهران شد و با پایگاه تماس گرفت. بنا بر دستور فوری پایگاه، فرزانگان تلگرافی به سرهنگ بختیار مخابره کرد. این پیام دارای عبارتی رمزدار بود که از بختیار میخواست لشکر زیر امرش را با شتاب به تهران گسیل دارد. برای لشکر یادشده در راه همدان به تهران اتفاق جالبی روی داد. این لشکر زمانی وارد همدان شد که حزب توده تظاهرات بزرگی را در هواداری از مصدق برپا کرده بود. بختیار این تظاهرات را بیدرنگ سرکوب کرد. با مشاهدهی ورود لشکر کرمانشاه به همدان، شگفتی شهردار همدان، حتی پیش از شگفتزدگی اعضای حزب توده بود.
بعداز ظهر:
در سراسر تهران، آخرین پایگاههای مقاومت، زیر سیطرهی نیروهای وفادار به شاه درآمده بود. در اواخر بعدازظهر، دفتر فرماندهی رئیس ستاد و پیش از ساعت 19 خانهی مصدق که خیلی زود تخریب شده بود، به تصرف درآمد. اسباب و اثاثیهی خانهی مصدق را کشانکشان به خیابان آوردند و به رهگذران فروختند.
واکنشهایی هم از استانها گزارش شد:
در ساعت 14:50، ایستگاه رادیو منطقهای سنندج در استان کردستان، ناگهان برنامههایش را قطع کرد.
در ساعت 15:55 رادیو تبریز، اشغال این ایستگاه را توسط نیروهای وفادار به شاه گزارش داد و اعلام کرد یازده شهر آذربایجان در دست ارتش است. همچنانکه این رادیو پخش برنامههایش را ادامه میداد، آشکار شد که یکی از گویندگان، به نام محمّد دیهیم، سرکردهی فداکاران آذربایجان و از جاسوسان جزء کارآمد پایگاه سیا است که در رویدادهای تبریز نقش مهمی داشته است.
در ساعت 18 رادیو اصفهان برنامهاش را با پخش اعلامیههای تندی از سوی عناصری چون سردبیران جراید محلی، افسران ستاد پشتیبانی از شاه و زاهدی، آغاز کرد؛ یعنی همهی گروههایی که امیدوار بودیم به این منوال واکنش نشان دهند.
رادیو کرمان نیز پیش از ساعت 20 وفاداری خود را به دولت جدید اعلام کرد.
رادیو مشهد هیچ برنامهای را پخش نکرد. امّا شهر مذهبی مشهد بیدرنگ پس از شنیدن اخبار مربوط به تغییر و تحولات از رادیو تهران، به دولت تازه اظهار وفاداری کرد. تودهایهای شناختهشده مورد تعقیب قرار گرفتند و مغازههای هواداران این حزب غارت شد.
اینک در پی دستور زاهدی به سرهنگ فرزانگان، او و کارول، عملیات را به پایان رساندند. هر چند باتمانقلیچ رئیس ستاد شد، سرهنگ فرزانگان که در دفتر ستاد بود از طریق تماس تلفنی، هواداران شناختهشدهی طرح عملیاتی تی. پی. آژاکس را به مقامهای فرماندهی واحدهای نظامی پادگان تهران منصوب کرد. او مراکز کلیدی و مهم نظامی را در دست گرفت و کسانی را که نامشان در فهرستهای دستگیری بود، بازداشت کرد.
در اواخر بعدازظهر، رادیو تهران نیز کمتر برنامههای نسنجیده پخش میکرد. از ساعت 18 به بعد، اعلامیههای کوتاهی دربارهی منصوبشدگان دولت پخش شد در ساعت 18:45، نمایندهی آسوشیتد پرس و خبرنگار دیگر گروهها نسبت به طرح اصلی، احساس غرور و احتمالاً رضایت میکردند. در حالی که واکنش شاه در رم تا اندازهای فراتر از حوزهی این گزارش است، امّا یکی دو گفتهی او ارزش دارد که بدان پرداخته شود؛ زیرا مربوط به فرضها و تصورات اصلی طرح عملیاتی تی. پی. آژاکس میباشد. او گفت: «این مردم من بودند که به من نشان دادند به نظام شاهنشاهی وفادار هستند و اینکه دو سال و نیم تبلیغات دروغین کافی نبود. و کشور من خواهان کمونیستها نبود و به همین دلیل به من وفادار مانده است».
آن روز، روزی بود که هرگز نمیبایست به پایان میرسید، زیرا به اندازهای آکنده از احساس هیجان، خرسندی و شادمانی بود که بعید است روز دیگری بتواند با آن برابری نماید؛ چه تک خال، حکمفرما بود و شاه پیروز است.
پایان گزارش پایگاه سازمان سیا در تهزان از کودتای 28 مرداد