این کتاب، فقط شرح رشادتها نیست، بلکه احساس افراد مختلف را هم به خوبی توصیف میکند. از این که چقدر کاوه را دوست داشتند و چقدر از دست دادن او برایشان سخت بود، حتی این حس را که در شهادتش مقصر بودند نیز در لابهلای صفحات کتاب مشاهده میشود: «دو نارنجک آمد افتاد کنار کاوه منفجر شد. اگر صدایش نمیزدم، به اسم، آن ده دوازده تا ترکشهای نارنجک نمیآمدند بنشینند به سر و گردنش بیندازنش.»