تجدد و سکولاریسم سیاستى بود که در کشور همسایه ایران نیز از سوى آتاتورک اجرا و اعمال گردیده بود، اما تمایز دو کشور ایران و ترکیه در آن بود که سکولاریسم در ترکیه موفق گردید و همه مقاومتها را از میان برداشت، ولى در ایران با توفیق قرین نشد
مقدّمه
تبیین رخدادها و حوادثى که طى سالهاى 1300ـ1320 به وقوع پیوست، از نقاط عطف در تاریخ معاصر به شمار مىرود. ناکامى در نهضت مشروطیت و سپس حاکمیت دورهاى از هرج و مرج زمینه را براى ظهور کودتا، که توسط رضا خان رخ داد، مهیا ساخت. اسناد منتشر شده گویاى دخالت انگلیسىها در شکلگیرى کودتا بود. دولت کودتا به رغم ایجاد امنیت ظاهرى، اما به لحاظ فرهنگى معضلات شایانى براى جامعه ایرانى به همراه داشت. به نظر مىرسد رضاخان با پیوندهایى که با جریان غربزده نظیر افرادى چون تقىزاده، فروغى، داور و تیمور تاش برقرار کرده بود؛ در پى اعمال سکولاریسم از بالا به پایین و با استفاده از زور و اختناق بود. در مقابل، به علت نفوذ اندیشه شیعى در میان ایرانیان، واکنشهاى گوناگونى در خلال حاکمیت رضاخان ظهور یافت که مردم را به مقاومت در مقابل حاکمیت سکولاریسم فرامىخواند.
تجدد و سکولاریسم سیاستى بود که در کشور همسایه ایران نیز از سوى آتاتورک اجرا و اعمال گردیده بود، اما تمایز دو کشور ایران و ترکیه در آن بود که سکولاریسم در ترکیه موفق گردید و همه مقاومتها را از میان برداشت، ولى در ایران با توفیق قرین نشد. در این زمینه مىتوان عوامل مختلفى را برشمرد که مجال دیگرى مىطلبد.
به طور کلى، از دوران مشروطیت تا کودتاى رضاخانى و پس از آن شاهد جریانهاى فکرى مختلفى بودیم. نهضت مشروطیت کانون تلاقى سه جریان فکرى بود که در نهایت منجر به موفقیت جریان منوّرالفکرى گردید.
شکست نهضت مشروطیت و عدم دستیابى جامعه به اهداف اولیه نهضت از یک سو و دامنه جنگ جهانى اول در ایران زمینه را براى کودتاى رضاخانى مهیا کرد. قیامها و شورشهاى منطقهاى که پیش از جنگ اول جهانى رخ داد، سرانجام با کودتاى 1921 (سوم اسفند 1299) رضاخان و سپس استقرار سلطنت پهلوى در سال 1304 (1926) به یک ثبات نسبى انجامید.
ویژگى اصلى تحولات ایران در عصر رضاخان، مبتنى بر اعمال سیاستهایى در جهت نوسازى است. نوسازى در این دوران در قالب سکولاریسم (جدایى دین از سیاست) صورت گرفت. این امر شامل تشکیل دادگاههاى مدرن، قوانین مدنى جدید، نظام آموزشى نوین، تشکیل ارتش مدرن، کشف حجاب زنان و... بود. این اقدامات نشاندهنده تلاش رضاشاه براى بازسازى ایران بر مبناى تصویرى بود که از غرب در ذهن داشت. علىرغم تلاشهاى رضاخان در توسعه و رشد اقتصادى، ساختار سیاسى حکومت رضاشاه همچنان سنتى باقى ماند. جامعه فاقد
2
نهادهاى سیاسى دمکراتیک بود و مجلس ملى در آن نقش صورى داشت و احزاب و گروهها در آن نقشى نداشتند و همچون دوران قاجاریه حکومت ایران حکومت شخصى بود. در بخش اجتماعى نیز علىرغم تلاش در جهت توسعه صنعتى، دگرگونى عمدهاى در جامعه رخ نداد. در پایان این دوره بخش روستایى، عشایرى بدون تغییر عمدهاى 77% جمعیت و بخش شهرى 23% از جمعیت را شامل مىشدند.(1) با توجه به آنچه گفتیم هدف ما در این نوشتار تبیین این پرسش اساسى است که: عامل اصلى ناکامى رضاخان در اعمال سکولاریسم در ایران چیست؟
و در پاسخ به پرسش یادشده، فرضیه نوشتار عبارت است از اینکه «رواج اندیشه شیعى در ایران عامل اساسى ناکامى سکولاریسم در ایران توسط رضاشاه است.»
در راستاى بررسى فرضیه تحقیق ضرورى است در سه محور اساسى، مباحث را پى بگیریم:
الف. اندیشه شیعى در ایران، شاخصهها و کار ویژهها؛
ب. سکولاریسم، مفهوم، روند شکلگیرى و ویژگىهاى آن؛
ج. سیاستهاى رضاخان در اعمال سکولاریسم و واکنش اندیشهوران شیعى در قبال آن. ویژگى اندیشه شیعى
اسلام آیینى بود که بر پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله در سال 610 م نازل گردید. آن حضرت 13 سال در مکه و سپس 10 سال در مدینه آیین اسلام را منتشر ساخت. با هجرت پیامبر اکرم به مدینه، حکومت اسلامى شکل گرفت، اما پس از رحلت آن حضرت میان پیروان حضرتش در امر زمامدارى جامعه اختلاف رخ داد. بنا به اعتقاد شیعیان امر امامت و رهبرى جامعه در امامان معصوم، که بر اساس حدیث جابر 12 تن مىباشند، متجلى مىگردید. در حالى که بنا به عقیده اهل سنت امر خلافت و رهبرى به خود مردمان واگذار گردیده بود. البته در مقام عمل امامت شیعه به جز در مدتى اندک هیچگاه تحقق عینى نیافت. در ادامه اندیشمندان شیعه براین باور بودند که در عصر غیبت رهبرى جامعه اسلامى به فقها واگذار گردیده است. شایان ذکر است که عالمان دینى در اصل ولایت فقیه همعقیدهاند، اما در گستره و شئون آن اختلاف دارند.(2) در تاریخ معاصر حاکمیت استبداد و حضور محسوس غربیان موجب اهمیت یافتن مباحث سیاسى در میان مسلمانان گردیده است. این امر بدان معنى نیست که شیعیان در گذشته نسبت به مسائل سیاسى و سرنوشت خود بىتفاوت بودند، بلکه چنانچه مرحوم عنایت نیز اشاره مىکند، مسائلى گوناگونى نظیر حضور غربىها در جهان اسلام، مسئله انرژى و خطر سلطه بیگانگان موجب ذهنیت بیش از پیش سیاسى مسلمانان گردیده است.(3) این نوشتار درصدد بررسى ابعاد اندیشه سیاسى اسلام در تاریخ معاصر و به ویژه عصر رضاخان مىباشد. مهمترین ویژگىهاى اندیشه شیعى را مىتوان در محورهاى ذیل برشمرد:
1. بازگشت به اسلام و پیرایهزدایى از دین
از ویژگىها بارز اندیشه سیاسى در تاریخ معاصر، تلاش در جهت احیاى دین در عرصه اجتماعى است. به تعبیر هشام شرابى در تاریخ معاصر مهمترین پرسش، پیوند میان ملتهاى مسلمان و راههاى تقویت وحدت و یگانگى میان آنان بوده است.(4) در حالى که تجدد و امواج سکولاریسم فضاى اجتماعى کشورهاى اسلامى را فرا گرفته بود، جنبشهاى اصلاحى، با ظهور سید جمال و همزمان با وى مصلحانى در جهان اسلام نظیر شاه ولىاللّه در هند، سنوسى در لیبى و احمد مهدى در سودان، ضمن دعوت به اصلاح، بر بازگشت به اسلام تأکید کردهاند.(5) مارسل بوازار حلقه مشترک جنبشهاى اسلامى در قرن حاضر را در طرد و انکار ارزشهاى مادى غرب و بازگشت به ارزشهاى اسلامى از طریق نوسازى نهادهاى اجتماعى برمىشمرد.(6) از دیدگاه شهید مطهرى نیز خاستگاه اصلاحطلبى و مبارزه با بدعتها اندیشه اسلامى است. وى تأکید مىکند که هر مسلمانى بایستى اصلاحطلب و یا طرفدار آن باشد. وى اصلاحطلبى را شأن پیامبران دانسته است.(7) رسوخ خرافهها در اندیشه اسلامى یک عامل اساسى در جهت عقبماندگى جهان اسلامى است؛ چرا که سابقه تاریخى جهان اسلام
3
نشانگر آن است که اسلام در سدههاى نخست در حالى که غرب در جاهلیت قرون وسطى به سر مىبرد، تمدنى عظیم را در سده چهارم و پنجم به وجود آورد. عبده نیز ضمن تأکید بر نقش خرافهها در عقبماندگى مسلمانان در تاریخ، به این پرسش که اگر اسلام دین عقلى و یگانگى است چرا مسلمانان دچار پراکندگىاند، ضمن ارائه تشبیهى به روشنگرى مىپردازد. وى مشکل جهان اسلام را به پزشکى تشبیه مىکند که در گذشته دردهاى دیگران را درمان مىکرد، اما امروزه خود به مرضى دچار شده که از آغاز درمان آن را داشت، اما نمىخواهد از دارویى که در دسترس دارد شفا جوید، بلکه چشم به راه اجل و یا معجزه است.(8) کواکبى نیز استبداد را بزرگترین دشمن اسلام تلقّى و عامل انحطاط را در تقلید کورکورانه، متروک شدن اجتهاد و تعقل دینى مىداند و معتقد است مسلمانان به نهضتى نیازمندند که اسلام را به جایگاه اولیه خود بازگرداند.(9)
2. اجتهاد
انسانها همواره در گذر تاریخ، آنگاه که پاىبند به دین، به ویژه اسلام، باشند، نیازمندند که در مقابل مسائل و موضوعات تلقّى و نگاه دین را دریابند. اما از آنجا که مسائل و موضوعات گاه دچار تغییر و تحول مىشوند، نیازمند پاسخهاى گوناگون در هر شرایطى از سوى دین مىباشند، در این رهگذر است که اجتهاد مطرح مىگردد. اجتهاد کوششى عقلانى در تبیین دین در مسائل مستحدثه بر اساس ماهیت دین اسلام است.(10) پاسخ بسیارى از مسائل جدید که هیچ سابقهاى در تاریخ گذشته اسلام ندارد تنها به مدد اجتهاد روشن مىشود. اجتهاد تلاش کارشناسانه بر اساس منابع است که از سوى متخصصان در فقه صورت مىپذیرد و بر اساس قواعد و یکسرى کلیات احکام جزئى و فرعى استنباط مىگردد.
در عرصه حیات اجتماعى اجتهاد عامل اساسى تنظیم جامعه است که براى اوضاع متحول و شرایط دایم در حال تغییر جامعه، کارکردهاى متناسب با زمان را ارائه مىکند. اجتهاد در زمان ائمه اطهار علیهمالسلام به شکلى نظاممند طرح گردید و از آغاز عصر غیبت (329 ه.ق) از سوى عالمان واجد شرایط به اجرا درآمد. در برخى قرون به علت موانعى براى حضور فقه در عرصه حیات اجتماعى، فقیه تنها در عرصه حیات فردى پاسخگوى مسائل بود، ولى در برهههایى که شرایط سیاسى، اجتماعى مهیا گردید(11) فقه در عرصههاى گوناگون خود را عهدهدار پاسخگویى به مسائل مىدانست.
در تاریخ معاصر بسیارى از مصلحان اهل سنت با توجه به نیازمندىهاى جهان معاصر و ضرورت موضعگیرى دین در قبال آن و نبود پیشینه براى آن رخدادها، لزوم به کارگیرى مکانیسم اجتهاد را گوشزد نمودهاند. اقبال لاهورى به تعبیر شهید مطهرى، اجتهاد را موتور حرکت اسلام برمىشمرد و از تز اجتهاد دفاع مىکرد.(12) عبده نیز از اصل اجتهاد پشتیبانى مىکرد.(13)
3. جامعیت دین
متفکران اسلامى بر این باورند که اسلام آیینى است که از جامعیت برخوردار است. منظور ما از جامعیت آن نیست که اسلام حتى در علوم دقیقه نیز حضورى فعال دارد، بلکه مراد آن است که با توجه به هدف خلقت انسانى، که همان قرب به خداوند است، تمامى بایدها و نبایدهایى که فرد و جامعه را به کمال و معنویت نزدیک مىکند بیان کرده است. رسالت دین بیان نظام ارزشى و خوب و بدهاست. دین در علوم توصیفى سخن ندارد. البته در جهانبینى و نوع نگرش فرد به پدیدهها تأثیرگذار است. جامعیت دین به تعبیر علامه طباطبائى مستلزم پاسخگویى دین به مسائل و معضلات در تمامى زمانها و مکانها است. محدودیت سیره و سنت پیامبر و ائمه اطهار و همچنین محدودیت وحى اقتضا مىکند که قواعد و اصول کلى در شریعت بیان شود و تبیین مسائل فرعى به فقها در طول تاریخ واگذار گردد.(14) امام خمینى در تبیین جامعیت دین معتقد است که اسلام براى همه مسائل موردنیاز جامعه پاسخ دارد. وى در اینباره معتقد است: «آن روز که در غرب هیچ خبرى نبود و در جهان اثرى از قانون نبود، خداى تبارک و تعالى به وسیله پیامبر اکرم قوانینى فرستاد که انسان از عظمت آنها به شگفت مىآید؛ براى همه امور قانون و آداب آورده است. همانطورى که براى وظایف عبادى قانون دارد براى امور اجتماعى و حکومتى قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلامى یک حقوق مترقى و متکامل و جامع است. هیچ موضوع حیاتى نیست که اسلام براى آن تکلیفى مقرر نداشته و حکمى درباره آن نداده باشد.»(15) بنا به عقیده شیعه، اسلام علاوه بر جامعیت از جاودانگى و جهانشمولى نیز برخوردار است. خطابات قرآنى عام بوده و مربوط به گروه و قوم خاص نیست. اسلام براى بشر آمده و خطابهاى قرآنى نیز عمومى است.(16)
با توجه به آنچه گفته شد مىتوان نتیجه گرفت:
1. اسلام دینى جامع است؛ به تعبیر حضرت امام دعوتش به خصوص معنویات یا مادیات نیست، بلکه هر دو را در برمىگیرد و هدف از اسلام ساختن انسان در تمامى ابعاد وجودىاش است.(17) 2. شبهات مختلفى ممکن است به جامعیت دین وارد شود؛ یک شبهه، ناکارامدى دین در حل
4
معضلات و مشکلات است. استدلال این افراد با توجه به تجربه تاریخى آیین مسیحیت و کلیسا در قرون وسطى است که مدعىاند تحمل معضلات و مسائل را ندارد. در مقابل، اندیشهوران دینى همین انتقاد را به تفکر سکولاریستى وارد کردهاند که علىرغم حاکمیت چندین قرن در اروپا هنوز نتوانسته مسئله هویتهاى مختلف علمى را حل کند و نظام ارزش بنیادینى را پىریزى کند.(18) البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که تجربه ناکارامدى دین مسیحیت در قرون وسطى قابل تعمیم به همه ادیان نیست و ناکارامدى دین در قرون وسطى معلول عوامل متعددى است. 4. سازگارى علم و دین
مصلحان اجتماعى از سید جمال تا امام خمینى رحمهالله و به طور کلى اندیشمندان مسلمان بر سازگارى علم و دین تأکید کردهاند. علاوه بر آن، سیدجمال مسلمانان را به اقتباس علم و فناورى از تمدن غربى فرا مىخواند و با بىخبرى و بىسوادى مبارزه مىکند. به تعبیر شهید مطهرى، در عین حال وى مخالف اقتباس اصول تفکر و جهانبینى غربى بود.(19) در این زمینه سید جمال اعزام دانشجو به خارج و اخذ تنظیمات و ایجاد سازمانهاى نوین قضایى و آموزشى به سبک غرب از سوى دولت عثمانى را مایه آشفتهتر شدن اوضاع کشور عثمانى ارزیابى مىکند.(20) در آیات و روایات، علم و دانشآموزى مورد ستایش قرار گرفته و مسلمانان به یافتن دانش و معرفت دعوت شدهاند. از همین روست که متفکران اجتماعى معاصر بر این باورند که ایمان دینى با خرد و دانش بشرى مخالف نیست. 5. پیوند دین و سیاست
یکى از مسائل مورد تأکید در تاریخ معاصر، که در عصر رضاخان نیز مورد توجه قرار گرفت، پیوستگى ارتباط میان دین و سیاست است. اگرچه هدف این نوشتار بررسى ابعاد این مسئله نیست، ولى بىتردید تبیین آن در گام نخست در گرو ارائه مفهومى روشن از مفهوم دین و سیاست و تبیین قلمروشناسى دین اسلام مىباشد. به نظر مىرسد برخى سوء تفاهمها در اینباره ناشى از فقدان درک درست در مسئله یادشده مىباشد. مثلاً، یکى از اندیشهوران معاصر در تبیین رابطه دین و سیاست معتقد است که اگر دین در بردارنده مسائل و ارزشهاست، که متضمن هدایت انسانها است، و سیاست در اسلام در بردارنده تعالى و حفظ کرامت انسانى است، در این صورت ایندو از یکدیگر جدا نیستند؛ زیرا هدایت متضمن رشد است و رشد انسانى در گرو کرامت اوست. و حفظ کرامت در گرو اجراى عدالت است. چنین سیاستى در صورت تحقق عین دیانت است؛ زیرا دین هماره سخن از رشد و تعالى عدالت زده است.(21) در قلمروشناسى دین نیز برخى بر این باورند که دین صرفا یک سلسله تعلیمات اخلاقى و پند و اندرز است. در حالى که اندیشمندان اسلامى معتقدند که دین مجموعهاى از قوانین حیات و برنامه فراگیرى است که بر تمامى ابعاد زندگى پرتو افکنده که هدف اساسى آن اقامه قسط(22) و گسستن زنجیرهاى اسارت و تأمین آزادى بشر است.(23) و طبعا نیل به این اهداف تنها در گرو حکومت اسلامى است. بر اساس این رهیافت، دین و سیاست غیرقابل تفکیکاند و بر اساس معارف قرآنى پیامبرانى که توفیق تشکیل حکومت داشتهاند در نشر دعوت خود موفقیت بیشترى در مقایسه با پیامبرانى که در این امر موفق نبودهاند داشتهاند.(24)
درباره رابطه دین و سیاست به طور خلاصه توجه به نکات زیر مناسب است:
1. اگر اسلام را دربردارنده اصول و فروع بدانیم، اصول اعتقادى شیعه با سیاست در هم آمیخته است. در اینباره توجه به جایگاه امامت ضرورى است. در حدیثى آمده است که: «ان الامامة منزلة الانبیاء و وارث الاوصیاء. ان الامامه خلافة اللّه و خلافة الرسول ان الامامه زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدین و عز المؤمنین.»(25) نتیجه آنکه، رفتار انسانى نشأت گرفته از باورهاى قلبى است؛ نمىتوان از سویى دم از مسلمانى زد و معتقد به اصول بنیادین اسلامى بود و از سوى دیگر، در منش و رفتار، قوانین حقوقى و انجام معاملات از دین تبعیت نکرد.(26) 3. گیپ، از مستشرقین معاصر، جلوههاى عملى جدایى دین از سیاست را در گذشته تاریخى و دوران حاکمیت بنىامیه جستوجو مىکند. وى حاکمیت معاویه را مظهر و نماد این اندیشه دانسته و معتقد است که وى در حکومتدارى از سنّتهاى یونانى روم شرقى الهام مىگرفت. وى در ادامه حاکمیت قدرت نظامى در قرن چهارم هجرى را موجب جدایى عملى ایندو مىداند.(27) مرحوم عنایت نیز بر این نکته تأکید مىکند که مسلمانان در بخش اعظم تاریخشان تحت حکومت رژیمهایى به سر بردهاند که پیوند ناچیزى با آن هنجارها داشته و شریعت را فقط تا حدى رعایت مىکردهاند که قدرت آنها در چشم مؤمنان مشروع جلوه کند.(28)
سکولاریسم
خاستگاه سکولاریسم مغرب زمین است. تبیین مقوله سکولاریسم در گرو روشنگرى درباره مفهوم گذار تاریخى و بنیانهاى فکرى آن مىباشد. الف. مفهوم سکولاریسم
واژه Secularism و یا معادل فرانسوى آن Secularise و یا Laicite در زبان فارسى به معناى ناسوتى، بشرى، زمینى، دنیوى، عرفى، این جهانى، گیتیانه آمده است.(29) به رغم کاربردهاى فوق و کابرد شایان توجه واژه سکولاریسم، مىبایست به این نکته اشاره کرد که در زبان فارسى واژهاى که مبین ابعاد گوناگون سکولاریسم باشد ارائه نشده است و محققان ترجیح مىدهند از همان واژه سکولاریسم بهره برند. در عربى از سکولاریسم به «علمانیة» تعبیر شده است. محمدیحیى، اندیشمند معاصر مصرى، در این باره چنین مىنویسد:
«نخستین مغالطه علمانیه در نامى است که بدان شهرت یافته است و به غلط به علم که نیرومندترین قدرت قرن بیستم است انتساب پیدا کرده است. این کلمه که معمولاً به کسر عین تلفظ مىشود ترجمه ناروایى است که یکى از مسیحیان سوریه در برابر کلمه سکولاریسم قرار داده است و حال آنکه تلفظ صحیح آن عَلَمانیه به فتح عین و لام است.»(30) این در حالى است که عزیزالعظمه، دیگر نویسنده معاصر عرب، ضمن اشاره به ابهام اشتقاق واژه علمانیه، در نهایت ترجیح مىدهد علمانیه به کسر عین و مرتبط با واژه علم قلمداد گردد.(31) وبر سکولاریسم را به معناى جدایى جامعه دینى از جامعه سیاسى مىداند، به گونهاى که دولت حق اعمال قدرت در امور دینى را ندارد و کلیسا نیز نمىتواند در امور سیاسى دخالت کند.
با توجه به تعریف مزبور در تبیین مفهوم سکولاریسم، توجه به نکات ذیل مناسب است:
1. از سکولاریسم تعاریف گوناگونه ارائه شده است که مىتوان گفت:
الف. برخى تعاریف ناظر به نتایج و مقاصد سکولاریسم است. مثلاً، یکى از اهداف سکولاریسم رهایى از سلطه کلیسایى در شئون سیاسى جامعه است؛ یعنى حاکمیت سیاسى از تأثیر مستقیم و غیرمستقیم کلیسا به دور مىباشد.(32) ب. برخى دیگر از تعاریف ناظر به مبانى و مقومات فکرى سکولاریسم است. رفعت السعید، نویسنده معاصر عرب، معتقد است که سکولاریسم به کار بستن عقل است در فهم پدیدهها و برخورد با آنچه که محیط پیرامون ما را در برگرفته است.(33) و حلیم برکات مهمترین شاخصههاى سکولاریسم را چنین برمىشمرد:
الف. جدایى دین از دولت؛
ب. طرد قومگرایى و طایفهگرایى سیاسى؛
ج. برقرارى مساوات میان افراد ملت به رغم اختلاف دینى؛
د. تساوى میان زن و مرد در قانون احوال شخصیه؛
ه . جامعه منشأ قانونگذارى است که بر اساس نیازها و مشکلات آن را وضع مىکند؛
و. منشأ مشروعیت حکومت و حاکمیت ملت است؛
ز. منزلت داشتن فرهنگ علمى و عقلانى؛
ح. به رسمیت شناختن حقوق مذاهب و قومیتهاى دینى مختلف؛
ط. آزادى دین از سیطره دولت و دولت از سیطره دین.(34) با تأمّل در تعریف سکولاریسم مىتوان به دیدگاههاى نویسندگان مختلف اشاره کرد که هریک در تبیین مفهومى سکولاریسم بر یکى از ویژگىهاى سکولار و یا جوامع سکولار یعنى علمگرایى،(35) اومانیسم(36) و آزادى(37) تأکید کردهاند.
ج. گاه برخى تعاریف بیانگر secularization و تا روند شکلگیرى سکولاریسم مىباشد. ادیب صعب در این رابطه مدعى است که سکولاریسم یک سلسله تدابیر قانونى و نظاممند است که ناشى از درگیرى شدید و طولانى سیطره دینى و دنیوى در اروپا است و در پى جدایى دو حوزه دین و سیاست و استقلال دولت از دین مىباشد و دولت از اینکه رهبران دینى عقاید خود را به نام دین در جامعه منتشر کنند جلوگیرى مىکند.(38) 2. رابطه سکولاریسم و الحاد چیست؟ آیا سکولاریسم با الحاد لزوما همسویى دارد؟ به نظر مىرسد سکولاریسم بیانگر یک طیف معنایى و به دیگر سخن، ذومراتب و تشکیکى است که یک
6
سر طیف آن الحاد و دیگر سوى آن صرفا جدایى دین از سیاست است. از اینرو، عادل ضاهر، از نویسندگان معاصر عرب، در رویکردى کلى سکولاریسم را بر دو بخش ملایم و خشن طبقهبندى مىکند.(39) وى سپس اندیشه مارکسیستى را سکولاریسم خشن نامیده و ایدئولوژهایى را که در امر دین تساهل دارند سکولاریسم ملایم مىنامد. فرایند شکلگیرى سکولاریسم
سکولاریسم رهاورد تحولات اقتصادى، سیاسى و اجتماعى است که پس از رنسانس در اروپا، رخ داد. این امر در حقیقت واکنشى بود در مقابل آنچه که در عهد قرون وسطى به نام دین و از سوى کلیسا بر بشر غربى وارد مىشد. از اینرو، مىتوان گفت: سکولاریسم ریشه در قرون وسطى دارد و رنسانس به مثابه طرد فرهنگ قرون وسطى و بازگشت به اندیشه یونان باستان مىباشد؛ یعنى رگههاى فکرى سکولاریسم را مىتوان به وضوح در یونان باستان یافت. مهمترین شاخصههاى قرون وسطى در محورهاى ذیل خلاصه مىشود:
فقدان روحیه انتقاد و درک تاریخ، یکسان انگاشتن دولت با میراث خصوصى یک خانواده، قدرت کلیسا، نگرش دوگانه و ناتوانى در تحلیل درست درباره دنیا و آخرت، روح و جسم، جایگاه کلیسا و مردم. از سوى دیگر، مهمترین زمینههاى شکلگیرى سکولاریسم را مىتوان در ابعاد ذیل برشمرد: الف. نهضت اصلاح دینى
رفرمیسم یا اصلاح دینى جریانى بود که طى آن به تدریج از نفوذ مذهب در شئون زندگى کاسته شد. آموزههاى لوتر (1483ـ1546م) و کالون نقشى اساسى در پیشبرد سکولاریسم ایفا کرد. آموزههاى مورد تأکید پروتستانتیسم مثل اصل خود کشیشى، اخلاق فردى تفکیک دین از سیاست، تفسیر ویژه از زهد و نسبت میان دنیا و آخرت از سویى زمینه را براى رشد سرمایهدارى مهیا کرد و از سوى دیگر، موجب بسط سکولاریسم گردید.(40)
ب. بروننگرى
همزمان با رنسانس، اکتشافات جغرافیایى و پیش از آن جنگهاى صلیبى و ترجمه آثار اسلامى به زبان لاتین در قرن سیزدهم موجب گردید غرب عناصر مفید و سازنده را از دیگر فرهنگها اقتباس کند. شیوه نگرش و منش مسلمانان به رغم دیندارى به دنیا موجب تحولى شگرف در نگرش غرب و در نهایت، حذف کلیسا و سکولاریسم گردید.(41)
ج. پیدایش جامعه صنعتى
ظهور قدرتهاى مطلقه در اروپا و جنگهاى داخلى در اروپا از دیگر زمینههاى گرایش به سکولاریسم در غرب به شمار مىرود.(42)
ویژگىهاى سکولاریسم
مدرنیسم داراى بنیانهاى فکرى خاصى است که مىتوان آن ویژگى و مبانى را در شاخصههاى جامعه سکولار مورد توجه قرار داد. مهمترین این ویژگىها عبارتند از: اومانیسم، عقلانیت، علممدارى، آزادى و سنتستیزى. الف. اومانیسم
پیامد مهم کاربست اومانیسم سکولاریسم است؛ زیرا بشر را به عنوان خالق ارزشها و ملاک خیر و شر مىشمرد. امیال، خواستهها و لذایذ بشرى تنظیمکننده رفتار و قواعد زندگى است. انسان به جاى تعهد در برابر خداوند، در برابر وجدان مسئولیت دارد. قرارداد اجتماعى و حقوق طبیعى دو مبناى اساسى در فلسفه سیاست در این اندیشه است. فردگرایى در مکتب لیبرالیسم و جمعگرایى در سوسیالیسم و مارکسیسم از اومانیسم اخذ شدهاند.(43)
ب. عقلانیت
آدمى به کمک عقل قادر به درک مصالح خویش و با استقلال از وحى قادر به حل منازعات در صحنه حیات زندگى است. از عقلانیت در فرهنگ غرب
7
قرائتهاى گوناگونى ارائه شده است. عقل محاسبهگر، عقل جمعى، و عقل معطوف به یافتههاى تجربى از جمله تفسیرهاى عقلانیت است. ج. علممحورى
علم در اندیشه معاصر مرجعیت داشته، حتى اعتبار یافتههاى انجیل نیز به علم بستگى دارد.(44) علم یکى از مبانى معرفتشناختى فرهنگ معاصر غرب است که در برههاى در چارچوب پوزیتویسم ظهور یافت. رسالت علم پر کردن خلأ ادیان در جامعه بوده است.(45)
د. آزادى
آزادى، تساهل و تسامح از ویژگىهاى جامعه سکولار به شمار مىرود. آزادى در عرصه فرهنگ و اندیشه به آن معنى است که هر شخصى مىتواند هر عقیدهاى داشته باشد. در این رویکرد حقایق مطلق وجود نداشته و در نتیجه، افراد تنها به بخشى از حقیقت دست مىیابند. عقاید مذهبى امرى فردى تلقّى شده و فرد در انتخاب آن آزاد است.(46)
عصر رضاشاه و چالش اندیشه دینى و سکولار
عملکرد و موضعگیرى رژیم رضا شاه، مهمترین عنصر براى تحلیل سیاستهاى فرهنگى آن رژیم به شمار مىرود. تأمّل در زوایاى سیاستهاى رژیم، نشاندهنده برخورد با اندیشه اسلامى و در نهایت، سوق دادن جامعه به سوى بىدینى مىباشد. رژیم در جهت نیل به این اهداف از سویى، اندیشه اسلامى را به چالش طلبیده و از سوى دیگر، در صدد جایگزینى ایدئولوژى جدیدى بر پایه سه محور ناسیونالیسم، غربگرایى و شاه محورى بود.
در زمینه ناسیونالیسم رژیم همگام با اسلامزدایى و سرکوب رهبران دینى، سعى در ترویج فرهنگ ایرانى با محوریت قبل از اسلام داشت و در جهت احیاى ایران باستان بر محورها و اصول ذیل تکیه کرد:
1. بازنویسى متون تاریخى؛
2. برگزارى جشن هزاره فردوسى؛
3. پیراستن زبان فارسى از واژههاى غیرفارسى؛
4. ارائه تقویم مستقل؛
5. تغییر نام کشور.
رژیم در عرصه غربگرایى و اخذ ظواهر فرهنگ غرب (شبه مدرنیسم) اقدامات زیر را عملى ساخت:
1. تجددگرایى. هدف تجددگرایى ایجاد فرهنگ مصرفى و تحقیر ارزشهاى ملى و مذهبى بود و نه متمدن ساختن جامعه در عرصه دانش و تکنولوژى.
2. تغییر پوشاک مردان و زنان؛
3. نوگرایى صنعتى؛
4. ایجاد ارتش مدرن؛ شخصیتهاى مؤثر در ترویج سکولاریسم
از آنجا که رضاشاه از معرفت و آگاهى بهرهاى نداشت و تنها بر اساس تجربه نظامىگرى به مراحل بالاى درجات نظامى نایل شده بود، از اینرو، در جهت اخذ تجدد و اعمال سکولاریسم با شخصیتهایى که به لحاظ علمى و یا رفتارى ترویجکننده اندیشه سکولار بودند همراه گردید. در این باره مىتوان افراد ذیل را برشمرد:
الف. فروغى: محمدعلى فروغى در سال 1254 ش به دنیا آمد. پدرش محمدحسین از شخصیتهاى فرهنگى زمان خود به شمار مىرفت. وى تحت تأثیر میرزاملکم خان، از پیشکسوتان فراماسونرى، بود. محمدعلى فروغى به همراه وثوقالدوله و برخى دیگر از رجال سیاسى قانون اساسى و سایر اسناد فراماسونرى را زیر نظر «لژ بیدارى جمعیت» به فارسى ترجمه کرد. در سن 32 سالگى از بنیانگذاران «لژ بیدارى ایرانیان»، که در سال 1907 م ایجاد گردید، به شمار مىرفت.(47) فروغى بنا به گفته مورخ معاصر حسین مکى یکى از مهرههاى مهم شطرنج در بازى سیاسى دوران مشروطه و پهلوى به شمار مىرفت.
او علاوه بر ایفاى نقش در مدیریت سیاسى، به لحاظ علمى و فرهنگى یکى از پیشگامان سکولاریسم و مبارزه با اسلام محسوب مىگردد. وى طرفدار سیاست انگلیسى در ایران بود و در مواقع حساس در صحنه سیاسى ظاهر مىگردید.(48) ب. کسروى: وى در سال 1296 ش در تبریز متولد شد. به رغم آنکه نیاکان کسروى با روحانیت مرتبط بودند، اما پدرش مخالف آداب و رسوم مذهبى، روضهخوانى و زیارت رفتن بود. این طرز تلقّى در شکلگیرى اندیشه و آراى کسروى بىتأثیر نبود. در عصر پهلوى اول مدتى عهدهدار مناصب قضایى گردید. نقش کسروى در مبارزه با اسلام و ترویج سکولاریسم از آن رو بود که مسئله «پاک دینى» و «پاک زبانى» را مطرح ساخت. به زعم وى اسلام با نیازهاى زمان هماهنگ نبود و پاک دینى را گامى در جهت ستیز با سنتها و جایگزینى دینى هماهنگ با سکولاریسم
8
دانست. از منظر کسروى عقل مهمترین منبع براى روزآمد کردن اسلام بوده و مسائلى همچون قضا و قدر، معجزه پیامبران، و خوار شمردن دنیا که منشأ عقبماندگى است مىبایست طرد شود.(49) با توجه به عقلانیت در سکولاریسم، کسروى در پى تدوین آیینى عقلانى همچون دین طبیعى بود و معتقد بود که به موازات تحولات سیاسى و اقتصادى، در عرصه دین نیز باید تحول صورت پذیرد. وى همچنین معتقد بود که جهان را خداوند آفریده است و سپس آن را به حال خود رها کرده است. این دیدگاه در گذشته در تبیین جهانشناسى سکولاریسم ارائه شده بود و هدفش تحلیلى مادى از جهان آفرینش بود.(50) وى کشف حجاب زنان را، که از نمودهاى عینى مبارزه با اسلام و اعمال سکولاریسم بود، مىستود و مدعى طرفدارى از آزادى زن و مرد و بىحجابى بود.(51)
کسروى مدعى پیراستن زبان فارسى از سایر زبانها و به ویژه عربى بود. این امر ناشى از تعصب ایرانىگرى دانسته شده است که در عصر رضاخان گامهایى براى اجراى آن برداشته شد، هرچند قرین توفیق نبود.
ج. تقىزاده: وى پیش از آنکه متفکر و یا نظریهپرداز باشد، یک سیاستمدار و مدیر اجرایى بود. در عصر مشروطه از بنیانگذاران حزب دمکرات به شمار مىرفت. این تشکل نخستین مجموعه حزبى در ایران بوده و یکى از شرایط عضویت بر طبق اساسنامه حزب آن بود که داوطلب اشتغال به امورات مذهبى نداشته باشد. طبق بند چهارم شرایط پذیرش، افراد مىبایست «محترف به امورات مذهبى و کسب روحانى» نباشند. در مقدمه برنامه حزب نیز بر جدایى کامل «قوه سیاسیه از قوه روحانیه» تأکید شده بود.(52) پس از کودتاى رضاخان، تقىزاده نقش مهمى در تحکیم پایههاى سلطنت ایفا نمود. وى گمشده خود را در شخصیت رضاخان جستوجو مىکرد.
د. تیمور تاش: وى از دیگر شخصیتهایى بود که به کمک داور، در ایجاد نظام قضایى جدید و مبارزه با نمادهاى دین اسلام نقشى اساسى داشت. اقدام رژیم در اعمال سکولاریسم الف. ستیز با سنّتها
ستیز با سنتها و اخذ تجدد از ویژگىهاى سکولاریسم به شمار مىرود. از گذشته دور که عالمان دینى داعیه حاکمیت و اجراى احکام دینى را داشتهاند، حکومتها همواره نامشروع تلقّى مىشدند، اگر چه در مقام عمل تاکتیکهاى گوناگونى در جهت تعامل با رژیم صورت مىپذیرفت. در تاریخ معاصر کناکنش این دو به شکلگیرى سه جریان فکرى انجامید که هر یک درصدد مرجعیت دادن به یکى از منابع فکرى یعنى ایران، اسلام و تجدد بودند. رضاشاه در این میان کوشید با اصالت و مرجعیت بخشیدن به تجدد، ناسیونالیسم را نیز به خدمت گرفته و سکولاریسم را در ایران حکمفرما کند.
رضا شاه سنتهاى دینى را عامل عقبماندگى مىشمرد و راه حل را در اخذ فرهنگ غرب جستوجو مىکرد. البته برایند این امر اخذ ظواهر فرهنگ غرب و به تعبیر کاتوزیان، شبه مدرنیسم بود. الگوى عملى رضا شاه ترکیه بود(53) و حاج مخبرالسلطنه نیز اذعان مىکرد که تمدن غربى داراى دولایه ظاهرى و واقعى است و رضاشاه در پى اخذ ظواهر فرهنگ غرب بود.(54) رضا شاه که پیشرفت را در همسانى هر چه بیشتر با غرب مىپنداشت، سعى کرد در سازمانهاى ادارى و بوروکراسى حاکم تجدیدنظر نماید. وى در طول تاریخ حاکمیت تنها یک سفر به ترکیه داشت و در آنجا اعلام کرد که اشتراک دو کشود در مبارزه با دین و سنتهاست.(55) رضاخان براى انجام مأموریتش در سالهاى نخست کوشید از راه عوامفریبى پلههاى قدرت را طى کند. از اینرو، در مراسم سینهزنى و عزادارى شرکت جست،(56) به دیدار عالمان دینى در قم شتافت، در نامهاى به وزارت معارف در سال 1303 بر حفظ شئونات دینى و اجراى شرعیات تأکید کرد،(57) و در هنگام مخالفت علما با جمهورىخواهى با آنان همگام شد(58) و در سالهاى نخست سلطنت خود را مقلد شیخ عبدالکریم حایرى قلمداد کرد. اما پس از محکم شدن پایههاى حکومتش سکولاریسم را اجرا و اعمال کرد.(59) رضا خان در جهت زدودن فرهنگ اسلام از جامعه ایرانى و کاربست سکولاریسم روشهاى زیر را به کار گرفت:
ـ ایجاد تشکیک در مبانى دینى؛
ـ حمایت از جریانهاى انحرافى نظیر کسروى و شریعت سنگلجى؛
ـ ایجاد محدودیت و برخورد با مراسم دینى و مناسک مذهبى؛
ـ معارضه با روحانیت و سعى در کاهش نفوذ آنان در جامعه؛
ـ ترویج باستانگرایى و ایدئولوژىهایى براى جایگزین شدن به جاى اسلام؛
ـ ترویج و گسترش مظاهر فساد و فحشا در جامعه. ب. تاسیس نهادهاى نوین
1. نظام نوین آموزشى: ایجاد نظام جدید آموزشى جدید که متأثر از فرهنگ غرب مىباشد، تحولى عمده در تاریخ معاصر به شمار مىرود. این امر موجب شد به موازات نظام آموزشى سنتى، دستگاه مهمى در عرصه فرهنگ شکل گیرد که بعدها در تحولات سیاسى و اجتماعى همواره در کنار
9
حوزههاى علمیه نقش اساسى ایفا کند. پیشینه نظام آموزشى جدید به عصر قاجارها باز مىگردد؛ یعنى زمانى که پس از شکستهاى ایران در جنگ ایران و روس، مسئله اعزام محصل به خارج مطرح گردید. بعدها در سال 1290 ش. نخستین قانون مدون در زمینه اعزام محصل به تصویب رسید و در پى آن در سال 1307 و دوران حاکمیت رضا شاه، قانونى به تصویب رسید که به موجب آن به مدت شش سال و هر سال صد نفر به خارج اعزام شدند. مجموعه این 600 نفر نقش مهمى در فضاى فرهنگى، سیاسى و اجتماعى ایفا کردند.(60) علاوه بر آن، در عصر قاجارها میسیونرهاى مذهبى براى ایجاد مدارس تلاش کردند، هر چند این اقدامها با توفیق همراه نبود. اما نظام آموزشى به شکلى گسترده در زمان رضا شاه شکل گرفت. از منظر رضا شاه تکیه گاه مهم رژیم نخبگان، افسران و امراى ارتش همه به نوعى فراورده نظام آموزشى غرب بودند و از اینرو، امیدوار بود با ایجاد مدارس نظام پهلوى نهادینه شده و افرادى ترتیب شوند که در نظام مدیریتى رژیم پهلوى به کار گرفته شوند، هرچند رژیم در این اقدام توفیق نیافت و نظام آموزشى جدید به میدانى براى رویارویى با رژیم تبدیل گردید و از همان سالهاى نخست با نفوذ چهرههاى دینى این هدف رژیم تحقق نیافت.(61)
2. نظام قضایى نوین: نظام قضایى موضوع برخورد دو اندیشه دینى و سکولار در عصر رضاشاه بود. عالمان دینى بر اساس رویکرد دینى سعى در حل و فصل منازعات قضایى بر اساس شریعت اسلامى داشتند. در حالى که رژیم با هدف تضعیف موقعیت عالمان دینى و در نهایت، نهادینه ساختن دین در محدوده شئون فردى، مصمم بود نظام حقوقى غرب را به جاى محکمههاى شرعى قرار دهد. در این راستا برخى قوانین نیز به سبک نظام حقوقى غرب تنظیم شدند. در سال 1304 (1925) قوانین تجارى و جنایى تصویب شد و در سال 1305 (1926) قوانین مدنى مورد تصویب مجلس قرار گرفت. قوانین جارى در کشورهاى فرانسه، بلژیک، سوئیس و ایتالیا مهمترین منبع قوانین جدید بود و در سال 1927 وزارتخانهاى به نام «وزارت عدلیه» تأسیس گردید و علىاکبر داور، که فارغالتحصیل ژنو بود، متصدى تربیت قاضیان جدید گشت.(62)
طى سالهاى 1304 تا 1307 مجموعه قوانین متعددى بر پایه الگوى فرانسه به تصویب رسید که از قوانین اسلامى مایه نگرفته بود، این امر مخالفت برخى رهبران دینى را به همراه داشت.(63) در سال 1313 (1934) قانون موقوفات در جهت کاهش نفوذ رهبران دینى وضع و اجرا گردید؛ چرا که تصدى موقوفات، که پیش از این برعهده عالمان دینى بود، به دولت واگذار مىگردید. نتیجه آنکه، این تحولات موجب شد در سالهاى پایانى حکومت رضا شاه 72% وزراى دادگسترى داراى تحصیلات جدید باشند.(64)
ج. ایجاد فرهنگستان
با توجه به مسئله ناسیونالیسم که یکى از پایههاى مهم ایدئولوژیک رژیم به شمار مىرود، هدف از ایجاد فرهنگستان «حفظ و توسعه و ترقى زبان فارسى» اعلام شد. اما هدف واقعى تلاش رژیم در انقطاع فرهنگى بود؛ امرى که در ترکیه به انجام رسید و هم اینک نسلهاى جدید آن کشور از مواریث گذشته خود که با الفباى لاتین نیست بیگانهاند.
مخبرالسلطنه در خاطراتش مىگوید: «این فکر که به واسطه اسلام ایران تحتالشعاع عرب واقع شده است و باید رخنه به اسلام کرد و ترک لغات عربى را گفت، فرهنگستان را لون دیگر داد... با این تشویش خیال تدریس شرعیات و قرآن در مدارس ممنوع گردید.»(65) پیش از این در عصر قاجاریه آخوندزاده از پیشگامان تغییر الفبا بوده است. وى هدف این امر را رهایى از قید و بندهاى دینى اعلام مىداشت.(66) این امر گویاى آن بود که جریان تجدد و سکولاریسم در ایران از گذشته در پى اعمال این مسئله بوده است. اما اکنون که سکولاریسم با حاکمیت رضاخان قدرت یافته است کاربردى شده بود. مثلاً، ملکم خان نیز پیش از این مدعى شده است که: «جهل مسلمانان و جدایى آنها از ترقیات امروزه به علت نقص الفبا است و عدم وجود حقوق و آزادىهاى مردم، فقدان امنیت براى جان، شرف و اموال ناشى از نقص الفبا است، عدم ایجاد راههاى شوسه، زیادى خشونت و
10
تجاوز و کمبود عدالت و انصاف، همه اینها به علت نقص الفبا است.»(67) به هر حال، در کابینه دوم فروغى در سال 1314 انجمنى به نام فرهنگستان شکل گرفت که هدفش پیراستن زبان فارسى از عربى و تغییر الفبا بود. این اقدام در ایران هیچ گاه به نتیجه نرسید.(68)
ج. کشف حجاب
حجاب یک ارزش اسلامى است که ریشه در منابع اسلامى دارد. حضور غربیان در اسلام و سایر کشورهاى اسلامى موجب به چالش کشیدن این مسئله گردید. کشف حجاب در ایران مستلزم زمینهسازى فرهنگى و سپس قدرت اجرایى بود که گمان مىرفت در عصر رضا خان زمینههاى آن مهیا شده بود. از نظر رضاخان کشف حجاب به مثابه آزادى زنان بود، در حالى که حضرت امام معتقد بودند که حجاب با آزادى مخالفتى نداشته و اسلام با آنچه که خلاف عفت است مخالف است. رضا شاه همچنین معتقد بود که حجاب دشمن تمدن و ترقى است و موجب شده که نیمى از مردم جامعه در کار و تلاش حضور نیابند.(69) رضا شاه از همان سالهاى نخست حاکمیت در پى این امر بود. اما سفر به ترکیه در سال 1313 این نگرش را تقویت کرد. مخبرالسلطه گوید: «فکر تشبه به اروپایى از آنجا (ترکیه) به سر پهلوى آمد.»(70) رضا شاه پنج هفته در ترکیه ماند و پس از بازگشت زنان را به کشف حجاب و مردان را به پوشیدن لباس متحدالشکل مجبور ساخت. مهمترین راهبردهاى اجرایى رژیم در نهادینه ساختن کشف حجاب عبارت بودند از:
ـ پیش قدم شدن رجال دولتى؛
ـ برگزارى مراسم دولتى در سراسر کشور و الزام افراد و گروهها به شرکت در آنها؛
ـ تبلیغ و ترویج بىحجابى از راههاى متنوع فرهنگى، هنرى، ادبى؛
ـ ایجاد محدودیت براى زنان محجبه؛
ـ کاربرد زور، تهدید و تنبیه براى اجراى قانون کشف حجاب؛
ـ تشویق افرادى که داوطلبانه تن به قانون کشف حجاب دهند.(71) در مقابل، قانون کشف حجاب با واکنشهاى مختلفى مواجه گردید؛ از جمله:
ـ قیام مسجد گوهرشاد در مشهد به رهبرى مراجع و بهلول؛
ـ عدم شرکت مردم در مجالس دولتى و جشنها؛
ـ عدم خروج بانوان از منازل؛
ـ نگارش نامههاى اعتراضآمیز و تلاش در جهت ایجاد اعتراض عمومى؛
ـ تنوع بخشیدن به پوشش به نوعى که کارکرد حجاب را نیز داشته باشد.(72)
نتیجهگیرى
مباحث این نوشتار در دو بخش مبانى نظرى و رویکرد عملى ارائه گردید. در بخش مبانى نظرى شاخصههاى دو اندیشه سکولار و اندیشه سیاسى اسلام معاصر بیان شد. در بخش عملى نیز به اقدامات رژیم در عصر پهلوى اول اشاره گردید؛ از جمله اینکه مهمترین اقدامات رژیم براى مبارزه با اسلام و حاکمیت سکولاریسم را مىتوان در محورهایى نظیر کشف حجاب، ایجاد فرهنگستان، نظام آموزشى جدید، نظام قضایى جدید و سنت ستیزى برشمرد. شایان ذکر است بر اساس تعاریف گوناگونى که از واژه سکولاریسم در ابتدا ارائه گردید، از منظر نگارنده سکولاریسم بیانگر یک طیف معنایى است که هم الحاد را در بر مىگیرد و هم جدایى دین از سیاست را. از اینرو، گاه سکولاریسم در نوشتار حاضر با الحاد مرادف شده است.
در بررسى اقدام رژیم پهلوى در حاکمیت اندیشه سکولاریسم، به واکنشهاى رهبران دینى و مردم مسلمانان اشاره شد. آنچه در پایان مىتوان نتیجه گرفت آن است که سکولاریسم علىرغم توفیق آن در کشور مشابهى نظیر ترکیه، در ایران با توفیق همراه نبود. مهمترین علت ناکامى سکولاریسم در ایران در مقایسه با ترکیه ریشه در اندیشه شیعى در ایران دارد که آموزههاى آن متفاوت از اسلام در اندیشه اهل سنت است. البته مىتوان به برخى عوامل دیگر نیز اشاره کرد؛ نظیر اینکه در ترکیه حاکمیت سیاست آتاتورکى از تداوم برخوردار بود، اما در ایران به رغم حاکمیت بیست ساله رضاخانى همزمان با جنگ جهانى دوم و موضعگیرى رژیم پهلوى، ایران با اشغال متفقین مواجه شده و در عمل سیاستهاى اجرا شده از سوى رضاخان با وقفه مواجه و بسیارى از آنها دستخوش تغییر و تحول گردید.