اشرف پهلوی» همیشه به عنوان سمبل فساد درباریان، زبانزد خاص و عام بود، زیرا هرزگی ها، زد و بندها، قانون شکنی ها و ولنگاری های او حد و مرزی نداشت و همین امر همیشه مشکلاتی را برای برادرش «محمدرضا» فراهم می آورد.
دومین همسر رضاخان «تاج الملوک» نام داشت، وی فرزند یکی از فرماندهان ارشد قوای قزاق به نام تیمورخان آیرملو بود که در جریان انقلاب اکتبر 1917 روسیه به همراه خانواده اش به ایران مهاجرت کرده و در تهران اقامت گزیده بود.
تاج الملوک دختری قد کوتاه و زشت رو و به اصطلاح عوام «ترشیده»! بود و هنگام ازدواج با رضاخان بیش از 24 سال از سنش می گذشت که درآن زمان برای ازدواج سن زیادی بود زیرا عموم خانواده ها مطابق رسوم رایج دختران خود را تا پیش از سن 18 سالگی به خانه بخت می فرستادند. اما این مسایل برای رضاخان اهمیت نداشت. برای رضاخان که دوران کودکی و نوجوانی و جوانی خود را به عنوان «تابین» (قزاق بدون درجه همانند سرباز) در فوج قزاق گذرانده بود، این نکته مهم بود که با دختر یکی از امرای ارشد این فوج ازدواج می کند. ارتشبد فردوست در این مورد می نویسد: «در آن زمان برای رضاخان افتخاری بود که با یک دختر میرپنج ازدواج کرده است. . . ». (1)
اولین فرزند تاج الملوک، شمس نام داشت که دو سال بزرگ تر از «اشرف» بود. اشرف در روز چهارم آبان 1298 ه- ش چند ساعت پس از تولد محمدرضا پهلوی در خانه ای واقع در کوچه ضلع شمال شرقی میدان حسن آباد تهران به دنیا آمد. با تولد اشرف و محمدرضا تحولات بزرگی در زندگی رضاخان پدید آمد و از سوی ژنرال آیرون ساید- فرمانده نیروهای انگلیسی در بین النهرین- برای فرماندهی کودتای نظامی علیه احمدشاه قاجار انتخاب شد و در فرصتی کمتر از یک سال وی، در سوم اسفند 1299 به همراه سیدضیاءالدین طباطبائی به عنوان فرمانده نظامی کودتا به تهران حمله کرد و در کودتایی بدون خونریزی این شهر را تصرف کرده و از سوی شاه به عنوان وزیر جنگ معرفی شد. رضاخان به همین دلیل تولد محمدرضا و اشرف را خوش یمن تلقی می کرد و پیشرفت هایش در عرصه های سیاسی - نظامی را مرهون قدوم این کودکان می دانست. او تمام عاطفه اش را به پای محمدرضا می ریخت و آنچنانکه باید و شاید به اشرف محبت نمی کرد، تاجایی که اشرف خود نیز متوجه این تفاوت و تبعیض شده بود و بعدها به هنگام تدوین خاطراتش به این موضوع اشاره کرد: «قبل از من خواهر دوست داشتنی ام، شمس به دنیا آمده بود و حالا هم پسری متولد شده بود که رؤیاهای پدر و مادرم را برآورده می ساخت. این حقیقت که من در همان روزی متولد شده بودم که محمدرضا پهلوی ولیعهد و شاه آینده ایران به دنیا آمده بود، همیشه این فکر را در من تقویت می کرد که هرگز نباید از پدر و مادرم انتظار داشته باشم محبت و علاقه مخصوصی نسبت به من اظهار نمایند». (2)
اما همانقدر که محمدرضا مورد علاقه و محبت رضاخان بود، تاج الملوک دخترش شمس را دوست می داشت و همواره او را به اشرف ترجیح می داد: «بعضی از شب ها را به خاطر می آوردم که خوابم نمی برد یا در خواب کابوس می دیدم و بیدار می شدم. روی پنجه پا آهسته تا جلوی در اتاق مادرم می رفتم و می دیدم که مادرم و خواهرم در کنار هم خوابیده اند و بیرون در کمی گریه می کردم و بعد نزد دایه ام می رفتم و با خود فکر می کردم که «جای خاصی» برای من وجود ندارد. من خیلی زود به این واقعیت پی بردم که خودم باید مسائل و مشکلاتم را حل کنم و خودم باید مستقلاً فکر و اقدام کنم و بهای آن را هم بپردازم». (3)
کم توجهی به اشرف، تأثیرات عمیقی بر روح اشرف گذاشته بود، تاجایی که او خود را در خانه پدری بیگانه می انگاشت: «با آنکه این همه بچه در خانواده ما وجود داشت، دوران کودکی من اغلب به تنهایی می گذشت. شمس که اولین بچه و دختر مورد علاقه خانواده بود. برادرم را هم ]که[ اولین پسر و ولیعهد بود، همه دوست داشتند و من خیلی زود احساس کردم که بیگانه ای بیش نیستم و باید برای خود جایی باز کنم. . . ». (4)
زمانی که رضاخان در روز 9 آبان سال 1302 هجری شمسی بر اریکه سلطنت تکیه زد، اشرف 4 ساله بود. او تحصیلات ابتدایی را در مدرسه زرتشتیان تهران گذراند، اما تحصیلات عالیه نداشت. حتی دوره دبیرستان را هم تمام نکرد. رضاخان علاقه داشت تا فرزندانش حداقل یک زبان خارجی را بیاموزند. به همین سبب همسر فرانسوی یکی از افسران ارتش را مأمور آموختن زبان به شمس و اشرف و محمدرضا کرد و او چند سالی به کار آموزش زبان فرانسه به فرزندان شاه اشتغال داشت: «پدرم چون به کمبود تحصیلات رسمی خود کاملاً آگاه بود، از این رو تصمیمش آن بود که ما باید تحصیل کنیم و دست کم یک زبان خارجی یاد بگیریم. به همین سبب مادام ارفع را که همسر فرانسوی یکی از افسران ارتش بود، استخدام کرد تا به ما زبان فرانسه بیاموزد». (5)
در روز هفدهم دی ماه سال 1314، رضاشاه دستور داد تا به زور چادر را از سر زنان و دختران ایرانی بردارند و خود برای به اصطلاح تشویق مردم و مرعوب ساختن مدیران و کارکنان دولت، چادر از سر زن و دختران خود برداشت و آنها را به مجالس و میهمانی های رسمی که به این مناسبت ترتیب می یافت، برد. کشف حجاب اولین اثرات سوء خود را در دربار و خانه رضاخان گذاشت و دختران او که دیگر منعی برای پوشاندن خود نداشتند، آزادانه با پسران معاشرت کردند. در ایام تابستان دختران رضاخان بعد از ظهرها به حوالی باغ های «دروس» می رفتند و با پسرهای «عبدالحسین تیمور تاش» که باغ ییلاقی اش در آن حوالی بود، دوچرخه سواری می کردند. از رهگذر همین گونه بازی ها و معاشرت های بی پروا با پسرهای همسن و سال خود بود که نخستین جوانه های رابطه های شیطانی در قلب «اشرف» شکفت و موجب دلباختگی اشرف پهلوی به جوانان همسن و سال خود نظیر «مهرپور تیمورتاش» و «هوشنگ تیمورتاش» گردید. کمبود و یا نبود دختر در میان مجموعه دوستان اشرف پهلوی، موجب شد تا از پروای او در برخورد با مردان بشدت کاسته شود و مروری بر اسامی دوستان نزدیک دوران نوجوانی و جوانی اشرف این نکته را به خوبی به اثبات می رساند. اشرف نیز در بازگویی خاطرات ایام نوجوانی خود علل گرایش و آمیزشش با مردان را همین کمبود دوستان دختر می داند: «چون دوست و همبازی دختری نداشتم، رفقای برادرم را به دوستی انتخاب کرده بودم. . . ». (6)
وی افراط در برقراری رابطه با مردان را تلاش برای شکستن روابط قالبی و محدود زنان در آن ایام توجیه می کند و اینکه به زعم خودش نمی خواسته به سرنوشت محتوم و مقدر زنان تن در دهد: «با وجود تمام این فعالیت های مردانه هرگز دلم نمی خواست پسر بودم. به عکس، خیلی خوشحال بودم که زنم. . . هر چند هرگز حاضر نشدم نقش قالبی و محدودی را که در آن روزگار برای زنان مقدر شده بود، بپذیرم. برای من نقش مردان، با آرزوی عمل و حق انتخابهایی که داشتند، خیلی جالب تر به نظر می آمد و شاید به همین جهت است که من بیشتر عمر خود را صرف فعالیت در دنیای مردان کرده ام». (7) «
اشرف پهلوی» همیشه به عنوان سمبل فساد درباریان، زبانزد خاص و عام بود، زیرا هرزگی ها، زد و بندها، قانون شکنی ها و ولنگاری های او حد و مرزی نداشت و همین امر همیشه مشکلاتی را برای برادرش «محمدرضا» فراهم می آورد. احمدعلی مسعود انصاری در خاطرات خود روابط اشرف با برادرش محمدرضا و فرح- همسر وی- را اینگونه شرح می دهد: «با این همه اشرف بیشتر از تمام خواهر و برادرهای شاه با او نزدیک و حتی روی او نفوذ داشت دراین اواخر که شاه در چهره یک مرد قدرتمند ظاهر می شد اشرف تا حدودی دست و پایش را جمع کرده بود و رعایت بعضی از مسایل را می کرد. با این وجود دو مسئله برای آنها که از نزدیک شاهد روابط درونی دربار بودند روشن بود: یکی اینکه اشرف چندان با فرح روابط نزدیک نداشت. . . و دوم اینکه راه و روش خود شاه را برای مملکت داری در باطن خوش نداشت و شاه هم که از باطن خواهرش بی خبر نبود، حوزه فعالیتهای او را محدود نگه داشته بود. . . »(8)
احمدعلی مسعود انصاری درباره روابط اشرف با دیگر همسران شاه می نویسد: «. . . بالأخره همین قدرت طلبی بسیارش او را با تمام همسران شاه در تضاد قرار داده بود. زیرا وی چشم دیدن زنی را که شخصیت دوم دربار و خاندان سلطنتی باشد نداشت. با فوزیه اختلاف به هم رسانید و معروف است که یکی از عوامل اصلی پافشاری فوزیه بر طلاق، اختلافش با اشرف بود و آزاری که از دست رفتار او می کشید. با ثریا نیز وضعی بهتر از این نداشت. به اختلافاتش با فرح ]نیز[ اینجا و آنجا اشاره کرده ام. »(9)
اشرف پهلوی یکی از مهره های اصلی کودتای 28 مرداد بودکه قدرت طلبی و ماجراجویی وی از عواملی بودند که به او انگیزه فعالیت در این عرصه را می دادند؛ احمدعلی مسعودانصاری در این رابطه می نویسد: «به طور کلی وی زنی ماجراجو و قدرت طلب است و در این راه از خرج پول و نیرو ابایی ندارد. بیهوده نیست که یکی از رجال قدیم می گفت: «اگر یک مرد در خاندان پهلوی باشد اشرف است». . . . بر اثر همین خصوصیات است که اشرف یکی از مهره های اصلی کودتای 28 مرداد شد. . . »(10)
هنگامی که دکتر محمد مصدق با یاری آیت الله کاشانی - که مردم را به قیام سی ام تیر ماه سال 1330 فراخواند - دوباره بر اریکه نخست وزیری تکیه زد، از محمدرضا درخواست نمود تا در اسرع وقت مقدمات خروج خواهرش را از ایران فراهم آورد، اما اشرف به بهانه های مختلف دفع الوقت می کرد تا در همان ایام با طرح توطئه ای حکومت مصدق را سرنگون سازد. بالاخره شاه دربرابر اراده مردم در صحنه که خواستار اخراج اشرف از کشور بودند، تسلیم شد و او را وادار به خروج از کشور نمود: «والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی به اروپا عزیمت کردند. ساعت 4 و نیم بعدازظهر دیروز والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی برای معالجه چشم فرزند کوچک خود، والاحضرت شهریار با هواپیما به اروپا عزیمت کردند». (11) اما در روز چهارم مرداد سال 1332 چاپ خبر بازگشت اشرف پهلوی به تهران، خشم مردم و اعتراض دولت مصدق را برانگیخت بویژه آنکه ظاهراً او بدون اجازه برادرش به تهران بازگشته بود: «ورود ناگهانی و بدون اطلاع والاحضرت اشرف موجب تعجب دولت و دربار شد». (12)
البته اشرف در فرودگاه به دروغ ادعا کرد به دلیل ابتلای فرزندش به بیماری سل استخوانی به ایران بازگشته است: «والاحضرت اشرف گفته است؛ چون فرزندم به بیماری سل استخوانی مبتلا شده و برای معالجه او احتیاج به پول دارم به تهران آمدم تا با فروش اثاثیه و املاک خود وسایل بهبودی او را فراهم کنم. وضع مزاجی پسرم وخیم است. . . والاحضرت در حالیکه گریه می کرد می گفت اگر همین امروز این مبلغ ]20 هزار دلار[ فراهم شود ایران را ترک می کنم و اگر محظوری هم باشد، خودم شخصاً به ملاقات آقای دکتر مصدق می روم». (13)
اما این اشک تمساح ریختن اشرف پهلوی برای آن بود که به هر طریق ممکن در ایران بماند و نقشی مهم در سرنگونی «دکتر مصدق» ایفا نماید. ورنه گذشت زمان ثابت نمود که فرزندان او صحیح و سالم بوده اند. در این میان شاه که خود را در تنگنای اعتراضات دولت و مردم می دید، بلافاصله دست به کار شد و کوشید تا با درج این اعلامیه در جراید، خود را بی اطلاع معرفی کند: «اعلامیه دربار شاهنشاهی درباره ورود والاحضرت اشرف پهلوی؛ نظربه اینکه والاحضرت اشرف پهلوی بدون اجازه از پیشگاه مبارک همایونی و اطلاع قبلی دربار شاهنشاهی دیروز بعدازظهر به وسیله هواپیما به تهران وارد شدند، با کسب اجازه از پیشگاه مبارک همایونی به معظم لها ابلاغ شد فوراً از ایران خارج شوند و از این پس نسبت به هر یک از افراد خاندان جلیل سلطنت که رعایت تشریفات و مقررات مربوط به وزارت دربار که بستگی به حیثیت مقام شامخ سلطنت را دارد، ننماید با سخت ترین ترتیب عمل خواهد شد. کفیل وزارت دربار شاهنشاهی ابوالقاسم امینی». (14)
بدین ترتیب اشرف مجبور می شود در مورخه 10/5/1332 با هواپیمای سوئدی (S. A. S) تهران را به مقصد سوییس ترک کند. جالب اینکه اشرف تنها توسط برادران ناتنی اش غلامرضا و حمیدرضا(15) و همسران این دو مشایعت می شود. اما هجده روز بعد، امریکا و انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی سابق، طی طرحی مشترک، در کودتایی به سرکردگی سپهبد زاهدی، دولت قانونی مصدق را ساقط و شاه دربدر در عراق و ایتالیا را دوباره بر سریر سلطنت نشاندند. در این ایام اشرف که از دکتر مصدق کینه ای غریب در دل داشت، دو روز بعد از کودتا در حالیکه نمی توانست شادی خود را پنهان کند، در برابر خبرنگاران ظاهر شد و چنین گفت: «به برادر تاج دار خود تهنیت می گویم. . . خیال دارم مسافرتی در مدیترانه بکنم و بعد محتملاً مسافرت کوتاهی به ایران به عمل آورم». (16)
بدین ترتیب اشرف در واپسین روز سال 1332 یعنی هفت ماه پس از سقوط دولت مصدق به قصد انتقام جویی به ایران می آید تا از تک تک کسانی که کینه ای در دل داشت، عقده گشایی کند. که یکی از آنها روزنامه نگاری به نام کریم پورشیرازی بود که به دستور اشرف، زنده زنده در آتش سوزانده شد. زیرا در مقالات آتشینش از اشرف به عنوان جرثومه فساد نام برده بود. اشرف در همین حال پانزده روز پس از بازگشت به ایران با سازماندهی مجدد سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی حضور خود را در عرصه فعالیت های سیاسی کشور اعلام می کند. حتی برای زدودن خاطرات گذشته نقاب انسان دوستی بر چهره می زند. در حالیکه در خلوت باز هم به فسادهای خود ادامه می داد.
«اشرف پهلوی» سرانجام در روزهای فراگیر شدن تظاهرات مردم علیه رژیم برادرش بار دیگر ایران را ترک می کند، سفری که بازگشتی در پی ندارد.
اشرف پهلوی سه بار ازدواج می کند، نخستین بار به دستور رضاخان و با تأیید انگلیسی ها با «علی قوام» پسرقوام الملک شیرازی و برادر زن اسداله علم ازدواج می کند. در حالیکه بنا بر اعترافات مکررش به فریدون جم نامزد خواهرش «شمس» دل باخته بوده است.
او پس از تبعید رضاخان، سبکسری های خود را بیشتر آشکار می کند، به گونه ای که در مصر دل به یک پیشه ور مصری به نام «احمد شفیق» می سپارد، و از او صاحب 2 فرزند می شود. اما پس از آنکه حضور شفیق مصری در خانواده سلطنتی به هر نحو ممکن توجیه می شود، اشرف به مهدی بوشهری دل می بندد و چندی بعد با او ازدواج می کند. در حالیکه در طول همه این سالها حتی یک روز هم با وی در زیر یک سقف زندگی نمی کند.
عموم کسانی که با اشرف پهلوی به هر نحو ممکن مراوده داشته اند، در توصیف او در این صفات متفق القولند: هرزه - هوسران - بی بندوبار - معتاد - لجوج - بددهن - کینه توز - خسیس - تجمل پرست - مال اندوز و الخ که ریشه این صفات را بی شک باید در گذشته او جستجو کرد.
اشرف و مواد مخدر دخالت اشرف پهلوی در قاچاق مواد مخدر مسأله ای پنهانی نبود و همگان در سطح جهان بر این امر واقف بودند و می دانستند که او یکی از مهم ترین اعضای مافیای جهانی مواد مخدر است و هر بار که به سفر می رود با استفاده از مصونیت دیپلماتیک خود، چندین کیلو مواد مخدر، بویژه هروئین را جابه جا می کند زیرا به سبب داشتن گذرنامه سیاسی، در هیچ مرز و فرودگاهی جامه دانها و لوازم و وسایل همراه وی را تفتیش نمی کردند.
حسین فردوست متولی امور امنیتی و جاسوس رژیم محمدرضا پهلوی در بخشی از خاطرات خود با عنوان «شیطانی به نام اشرف» به موضوع دخالت اشرف پهلوی در قاچاق مواد مخدر در سطح ایران و اروپا اشاره می کند و می نویسد: «اشرف قاچاقچی بین المللی بود و به طور مسجل عضو مافیای آمریکاست. او به هر جا که می رفت در یکی از چمدان هایش هروئین حمل می کرد و کسی هم جرأت نمی کرد آن را بازرسی کند. این مسئله توسط بعضی از مأمورین به من گزارش شد و من نیز به محمدرضا اطلاع دادم که اشرف چنین کاری می کند. محمدرضا دستور داد که به او بگویید این کار را نکند. همین. . . ». (17)
«پروین غفاری» یکی از معشوقه های شاه در کتاب خاطرات خود ضمن اشاره به نقش «اشرف پهلوی» در قاچاق مواد مخدر می نویسد: «در حدود سالهای 1334 - 1333 خورشیدی، منزل ما در خیابان چاله هرز و نزدیک کلوپ امریکایی ها بود. . . خلبانی امریکایی به نام «جک» سخت عاشق و شیدای من شده بود. او گاهی به منزل ما می آمد و من نیز در اکثر مجالس امریکایی ها در آن کلوپ شرکت می کردم، جک آنقدر مرا دوست داشت که عکس قاب شده ای از مرا به دیوار اتاقش نصب کرده بود، همین عکس پای مرا به ماجرایی کشاند که روح من از آن خبر نداشت. قضیه بدین قرار بود که روزی از روزها جسد جک را در حالیکه پیشانی اش با گلوله ای سوراخ شده بود در اتاقش یافتند، علوی مقدم، رئیس شهربانی وقت و (صرفی) رئیس انگشت نگاری با دیدن عکس من در اتاق جک، مرا به عنوان مظنون به شهربانی برده و در شرایطی سخت بازجویی کردند. من هم که از اصل ماجرا بی اطلاع بودم، باتندی به سؤالات بازجویان پاسخ می دادم و در نهایت به دلیل فقدان مدارک آزاد شدم. بعدها از غلامرضا (پهلوی) شنیدم که در شب بازجویی من در محل شهربانی شخص اشرف با علوی مقدم ملاقاتی داشته و سفارشات لازم را به او و صرفی کرده است تا علیه من پرونده سازی کنند. قصد اشرف از این پرونده سازی این بود که هم کینه دیرینه اش را نسبت به من خالی کند و هم اینکه پرونده به نوعی لوث گردد، چرا که طبق اطلاع، جک با زنی به نام «نلی» که چشمان سبزی داشت و مهماندار هواپیما بود، مبادرت به آوردن کوکائین و هروئین به ایران می کردند و اشرف نیز که در این قبیل امور ید طولایی داشت در یک رقابت مافیایی دستور قتل جک را صادر کرده بود و قاتلین با کمین کردن و پنهان شدن در پشت پرده اتاقش به محض اینکه وی وارد اتاق شده بود با تفنگی کوتاه و از پشت پرده به پیشانی او شلیک کرده بودند. »(18)
ادعاهای این فرد به عنوان فردی مطلع و صاحب نفوذ در دولتمردان رژیم پهلوی مبین این نکته است که «اشرف» پس از سرنگونی دولت دکتر «محمد مصدق» و کودتای 28 مرداد به نحو افسار گسیخته تری در امر قاچاق مواد مخدر فعال بوده است. و پس از بازگشت به کشور بلافاصله با مافیای بین المللی قاچاق مواد مخدر رابطه برقرار کرده است. نام اشرف پهلوی از سال 1335 بعد از تصویب قانون منع کشت خشخاش در عرصه قاچاق مواد مخدر مطرح شد. با اجرای این قانون که توسط دکتر جهانشاه صالح وزیر بهداری کابینه حسین علا تهیه و به مجلس پیشنهاد گردید، ایران که در شمار کشورهای صادر کننده تریاک قرار داشت، بزودی به یکی از واردکنندگان مهم مواد مخدر مبدل شد و چون این کالا به صورت قاچاق و دور از نظارت دولت وارد و توزیع می گردید، سود فراوانی را نصیب قاچاقچیان می کرد، اشرف پهلوی هم که در تمام عمر و بویژه پس از کودتای 28 مرداد به دنبال منفعت شخصی بود و برای به دست آوردن پول سر در هر سوراخی می کرد، به فعالیت در این عرصه روی آورد و به قاچاق مواد مخدر در سطح کلان پرداخت.
اشرف اندکی بعد به فعالیت خود گسترش همه جانبه ای داد و در عرصه تولید و توزیع مرفین و هروئین در سطح جهان فعال شد. او برای بهره برداری هر چه بیشتر در این زمینه با افرادی همچون فیلیکس آقایان و برادر کوچک او و امیرهوشنگ دولو و سپهبد اویسی - فرمانده وقت ژاندارمری کل کشور - رابطه برقرار کرد. فیلیکس آقایان و برادر کوچک او از سران مافیای مواد مخدر جهان بودند و اشرف از نفوذ و اقتدار جهانی آنان برای ایجاد و تسهیل در کار تولید و توزیع مواد مخدر در سطح جهان سود می برد. ارتشبد فردوست در این مورد می نویسد: «در دوران محمدرضا تبلیغات پر سر و صدایی علیه قاچاق مواد مخدر به راه افتاد و عده ای قاچاقچی خرده پا اعدام شدند. این در حالی بود که بارها و بارها اقدامات اشرف در زمینه قاچاق مواد مخدر پخش می شد و در مطبوعات خارجی انعکاس می یافت. درزمان وزارت بهداری جهانشاه صالح طرح مبارزه با کشت مواد مخدر در ایران به اجرا درآمد و حال آنکه این یک طرح آمریکایی به سود ترکیه و افغانستان بود که یکی از منافع سرشار درآمدشان (به خصوص ترکیه) از فروش تریاک است. . . ». (19)
دکتر جهانشاه صالح(20) نیز از افرادی بود که اشرف را در امر قاچاق مواد مخدر یاری می کرد. در یکی از گزارشهای ساواک، درباره همکاری وی با اشرف پهلوی آمده است: شماره 2 - 3 - 2349 تاریخ: 7/6/38 موضوع: حمل و نقل قاچاق
یکی از بازپرسان دادسرای تهران به طور خصوصی به یکی از دوستان خود اظهار داشته والا حضرت اشرف پهلوی بزرگترین باند قاچاقچیان تریاک و مواد مخدرایران را سرپرستی می کنند و آقای دکتر جهانشاه صالح وزیر سابق بهداری نیز با مشارالیها همکاری و معاونت دارند و به همین جهت دستگاههای قضائی و انتظامی قادر به تعقیب شدید قاچاقچیان و دستگیری مؤثرترین آنها نمی باشند. . . »(21)
آنچنان که از اسناد بر جا مانده از «ساواک» بر می آید، باندهای مخوف قاچاق مواد مخدر همیشه با خاندان پهلوی مشارکت داشته و حق حساب اعضای خاندان سلطنتی - حتی ملکه مادر - را هم به صورت نقدی و هم به صورت تحویل مواد مخدر به آنها پرداخت می کرده اند، در یکی از این اسناد که به زمان سیطره «تیمور بختیار» نخستین رئیس ساواک شاه و به سال 1337 باز می گردد می خوانیم: «یداله کرمانشاهی که از قاچاقچیان معروف تریاک و هروئین می باشد، به یکی از همکاران خود اظهار داشته، مشارالیه ماهیانه مقدار زیادی تریاک و هروئین و مرفین به تیمسار سرلشکر بختیار رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور و تیمسار ارتشبد هدایت ریاست ستاد کل و چند نفر از اعضای خاندان جلیل سلطنت بخصوص ملکه مادر به طور رایگان تقدیم می کنند و در ازای آن در صورت لزوم از حمایت نامبردگان برخوردار خواهد شد. گوینده افزود: اعلیحضرت همایون شاهنشاه، تیمسار سرلشکر بختیار و تیمسار ارتشبد هدایت و اکثر امرای ارتش معتاد بوده و سایر همکاران او و قاچاقچیان معروف دیگر به چند نفر از رجال سهمیه ای از مواد مخدر تقدیم می کنند. »(22)
فریده دیبا در کتاب خاطرات خود یادآور می شود که انحصار قاچاق تریاک و هروئین در رژیم شاه در اختیار اشرف و غلامرضا پهلوی بوده است: «موقعی که دایی قاسم کلان ترین قاچاقچی مواد مخدر ایران در دژ مستحکم خود در همدان دستگیر و به تهران انتقال داده شد، من از فرح سؤال کردم که چطور تا این تاریخ پلیس و نیروهای خفیه ایران از وجود این دژ مستحکم در وسط شهر همدان بی اطلاع بوده اند؟!. . . فرح ضمن تأکید بر این نکته که بهتر است دیگر اسم دایی قاسم را بر زبان نیاورم، گفت: دایی قاسم یک فروشنده عمده بوده و در همه این سال ها تریاک های متعلق به اشرف و غلامرضا را در جهان توزیع می کرده است. . . هم قبل و هم پس از ممنوعیت کشف تریاک در ایران اشرف و غلامرضا دارای صدها هکتار زمین مزروعی بوده اند که انحصاراً در آنها تریاک کشت می شد. »(23)
بدین ترتیب قاچاق مواد مخدر در میان اعضای خاندان سلطنتی نه تنها مذموم شمرده نمی شد که در میان دربار به امری عادی تبدیل گردیده بود، چنانکه حتی اعوان و انصار آنها نیز در این زمینه فعالیت داشتند.
فردوست، فیلیکس آقایان را یکی از بزرگ ترین قاچاقچیان مواد مخدر بین المللی و برادر کوچکش را رئیس مافیای مواد مخدر آمریکا معرفی می کند و می نویسد: «بدون تردید دکتر فیلیکس آقایان بزرگ ترین قاچاقچی ایرانی مواد مخدر و یکی از مهم ترین قاچاقچیان بین المللی بوده و هست و فیلیکس آقایان در حد عجیبی از مسائل ایران و سیاست بین المللی و تشکیلات خفیه سیا و اف. بی. آی و مافیا اطلاع داشت. زیرا در رده های بالای این سازمان ها بهترین رفقا را به ضرب پول های کلان به دست آورده بود و در تشکیلات سرّی آمریکا در بالاترین رده دست داشت. . . فیلیکس عضو بلندپایه مافیای آمریکاست. او در قاچاق مواد مخدر روی دست اشرف زده ولی ردّ به هیچ فردی نمی داد. برادر کوچک فیلیکس جزو هیئت رئیسه توزیع مواد مخدر در آمریکای مرکزی و جنوبی است. او از فیلیکس خیلی جوان تر و خطرناک تر است. او را در میهمانی هایی که فیلیکس برای محمدرضا پهلوی ترتیب می داد، در خانه فیلیکس دیده ام. این خانه که بسیار مجلل بود در خیابان شمالی سفارت شوروی قرار داشت. همسر فیلیکس، نینو دختر اسد بهادر بود که زمانی می خواست طلاق بگیرد، ولی اشرف ]پهلوی[ نگذاشت. . . ]فیلیکس[ بزرگ ترین سازمان مخفی گانگستری را در ایران اداره می کرد و از کاباره های تهران و آبادان و خرمشهر و غیره حق و حساب می گرفت. او همیشه گارد محافظ مفصلی داشت و بدون تردید در کارهای مخفی اشرف و فرح دخالت دارد. . . از هر نظر با اشرف جور در می آمد، با این تفاوت که اشرف همیشه در مقابل او بازنده بود. . . ». (24)
ارتشبد فردوست در مورد ارتشبد اویسی و دخالت او در امر قاچاق مواد مخدر می گوید: «]اویسی[ زمانی که فرمانده ژاندارمری بود، سهم خود را از تریاک های وارده از افغانستان و ترکیه بر می داشت. او تریاک های مکشوفه را نیز بلند می کرد و می فروخت. گاه روزنامه ها می نوشتند که مثلاً در زیر سازی یک نفتکش یک تن تریاک کشف شده است. قاعدتاً باید این تریاک های مکشوفه به سازمان خاصی در دادگستری تحویل می شد، ولی اویسی آن را عوض می کرد و جایش ماده ای که مخلوطی از چند گیاه است تحویل می داد که رنگ و بوی تریاک داشت. باید بگویم که تریاک های موجود در دادگستری تریاک نبود و دو سوم آن از همین مخلوط بود که یک کیلوی آن یک ریال هم ارزش ندارد. اویسی از این طریق طی چند سالی که در ژاندارمری بود حداقل 5 میلیارد تومان دزدید و همه را دلار کرد و به خارج برد. . . ». (25)
در اواخر دهه 1340 پس از اینکه محمدرضا پهلوی قانون منع کشت خشخاش را کان لم یکن اعلام کرد و ضمن آزاد ساختن کشت تریاک در مزارع، دستور داد تا کلیه داروخانه های کشور وظیفه توزیع تریاک بین معتادان را بر عهده بگیرند، اشرف پهلوی بر حجم فعالیت های خود در حوزه قاچاق مواد مخدر افزود. او اینک به صدها تن تریاک مرغوب و ارزان قیمت دسترسی داشت و همه ساله بخش عظیمی از تریاک های محصول ایران را از بنگاه دارویی کشور و سازمان انحصار تریاک می گرفت و یا به طور مستقیم و در کنار مزارع بزرگ، تریاک ها را از کشاورزان خریداری می نمود و پس از تبدیل این تریاک ها به هروئین خالص ضمن تأمین نیازهای داخل کشور، ده ها تن از آن را به خارج از کشور می فرستاد. اشرف پهلوی برای ارسال هروئین های تولیدی لابراتوارهای خود به خارج از کشور، تشکیلات وسیعی را سازماندهی کرده بود و چون حامل گذرنامه سیاسی و عضو خاندان سلطنتی ایران بود و چمدان ها و وسایل مربوط به او در هیچ فرودگاهی بازرسی نمی شد، هر ماه برای خودش چندین سفر رسمی و غیر رسمی را به بهانه های مختلف به خارج از کشور ترتیب می داد و در هر سفر ده ها چمدان بزرگ و جاسازی شده محتوی هروئین را با خود به نقاط مختلف جهان می برد و آنها را به دست عوامل و واسطه های خود می رساند. وی برای نقل و انتقال هروئین از سازمان هواپیمایی ملی ایران و نیز از هواپیماهای نیروی هوایی ارتش نهایت بهره برداری را می کرد و هر ماه تعدادی از اینگونه چمدان ها را به خارج می فرستاد.
پخش اعظم اسنادی که در رابطه با اشرف پهلوی به جای مانده است، مربوط به اینگونه چمدانهاست که ظاهراً به عنوان چمدان های محتوی وسایل مورد نیاز اشرف به خارج ارسال می شد: «وزارت محترم دربار شاهنشاهی؛ والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی در مراجعت از سفر اخیر به سوئیس تعداد سیزده چمدان از سوئیس و شانزده چمدان از فرانسه لوازم شخصی مسافرت که به همراه برده بودند، به تهران ارسال داشته اند که اینک به گمرک مهرآباد رسیده است. خواهشمند است دستور فرمایید ترتیب ترخیص آن داده شود. ضمناً توضیح می دهد که از تعداد لوازم نامبرده بالا، ده چمدان آن خالی می باشد. رئیس دفتر والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی علی ایزدی»(26)
و در یک سند متعلق به هفت روز بعد چنین آمده است: «در تاریخ 9/1/46 تعداد 22 چمدان رسیده از کشور آمریکا و ژنو. . . با حضور اینجانب، بنائی، نماینده گمرک مهرآباد باز و محتویات آن به شرح زیر بود: تعداد ده چمدان خالی تعداد شش چمدان محتوی لباس های مستعمل. . . ». (27) همچنین ترخیص صندوق های مشروبات الکلی نیز در شمار یکی دیگر از وظایف دفتر وی بود: «دفتر والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی - مورخه 28/8/1346 - شماره 1796 وزارت محترم دربار شاهنشاهی تعداد 12 صندوق مشروب برای والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی از دانمارک رسیده است. استدعا دارد مقرر فرمایند ترتیب ترخیص آن داده شود. رئیس دفتر والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی علی ایزدی «به عرض می رساند صندوق ها 12 عدد طبق معمول هر صندوق محتوی 12 بطری مشروب جمع مشروبات وارده 144 بطری می باشد». (28)
بر اساس اسناد و مدارک موجود، در هر روز چندین محموله از چمدان های خالی یا محتوی لباس مستعمل متعلق به اشرف پهلوی به فرودگاه مهرآباد می رسید که به عنوان نمونه در تاریخ 16/1/1346 سه محموله جداگانه از هنگ کنگ و سه محموله جداگانه از فرانسه و یک محموله از کشور ایتالیا به فرودگاه مهرآباد رسید که همگی محتوی چمدان های خالی و لباس های مستعمل بوده و توسط نماینده دفتر اشرف پهلوی ترخیص شدند.
ذکر این نکته ضروری است که اینگونه بسته ها و چمدان های خالی یا حاوی لباس های مستعمل، چمدان هایی بود که برای نقل و انتقال هروئین مورد استفاده قرار می گرفت و چون این چمدان های بزرگ دارای جاسازی های ویژه بودند آنها را عودت می دادند تا در سرویس های بعدی از آنها استفاده شود.
موضوع دخالت اشرف پهلوی در عرصه تولید و توزیع مواد مخدر تا آن حد گسترش و ابعاد جهانی پیدا کرده بود که سفارتخانه ها و آژانس های اطلاعاتی خارجی در گزارش های خود به آن صریحاً اشاره می کردند. از جمله سفارت آمریکا در این مورد می نویسد: «یکی از مهم ترین جنبه های فعالیت های اشرف پهلوی مربوط به قاچاق مواد مخدر توسط دولت. . . ]است[». (29) اشتهار اشرف پهلوی به فساد و دخالتش در خرید و فروش و حمل و نقل مواد مخدر موجب شد تا پرسنل پلیس بین الملل چند بار بدون توجه به مصونیت دیپلماتیک اشرف پهلوی، چمدان ها و وسایل همراه او را در فرودگاه های اروپایی مورد بازدید قرار دهند و هر بار که مأمورین دست به اینگونه بازدیدها می زدند، مقداری تریاک یا هروئین در میان لوازم و چمدان های او پیدا می کردند. از جمله اینگونه بازدیدها که منجر به رسوایی شد، می توان به بازدید افراد پلیس بین الملل از وسایل و چمدان های اشرف پهلوی در فرودگاه زوریخ اشاره کرد. در جریان این بازرسی مقداری تریاک در میان لوازم و وسایل همراه اشرف کشف شد: «اشرف در سال 1348 به این سبب که یک چمدان حاوی تریاک به اروپا حمل می کرد، در فرودگاه زوریخ بازداشت شد. اما پس از اینکه پلیس فرودگاه دانست او با گذرنامه سیاسی سفر می کند و خواهر شاه ایران است، وی را آزاد کردند. . . ». (30)
این ماجرا در تاریخ 21 فوریه 1971 برابر با 2/12/1349 در فرودگاه پایتخت سوئیس و در پی بازداشت حسن قریشی و لو رفتن امیرهوشنگ علامیردولو، آجودان کشوری شاه و شریک اشرف در معاملات مواد مخدر، رخ داد و موجب شد تا برخی از جراید سوئیس و فرانسه، گزارش هایی در پیرامون آن انتشار دهند. روزنامه «تریبون دوژنو» در این مورد نوشت: «همه چیز دال بر این است که شاه ایران که قرار است برای افتتاح مجمع عمومی سازمان بین المللی کار به ژنو بیاید، علاقه مند است که این جریان با سرعت ممکن خاتمه پذیرد. . . ». (31) پس از کشف تریاک در چمدان همراه اشرف پهلوی مقامات ارشد دربار ایران تلاش های وسیعی را برای مسکوت گذاردن ماجرا انجام دادند و اسداله علم دستور داد تا گروهی از وکلای نامدار جهانی به دفاع از اشرف بپردازند و تلاش هایی برای دادن رشوه و نمک گیر کردن مقامات قضایی سوئیس آغاز گردید. در میان اسناد به جای مانده از اشرف پهلوی جای پای این رسوایی به خوبی آشکار است. در یکی از این اسناد چنین آمده است: «از ژنو جناب آقای علم وزیر محترم دربار شاهنشاهی؛ متن خبری که در روزنامه تریبون دو ژنو امروز، 6 آوریل 1972 منتشر شد، ذیلاً به عرض می رسد: آقای فرتان هیسلی به ما اطلاع می دهد که والا حضرت شاهدخت اشرف پهلوی، قویاً موضوع رابطه ایشان ]را[ با جریان فرودگاه ]کوانترن[ زوریخ در نوامبر 1971 مربوط به مواد مخدر، تکذیب می فرمایند. در 2 مارس جریان را که از طرف یکی از همکاران یادآور شده بود به طور سریع تحقیق کردم و تکذیب رسمی سفیر ایران در برن و همچنین اظهارات متفق گروه مواد مخدر پلیس بین الملل در برن و رئیس امنیت وقت ژنو و همچنین رئیس ششمین ناحیه گمرک را ارائه می دهیم. امروز والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی به وسیله آقای هیسلی به نوبه خود تکذیب فرموده که چندین کیلو هروئین در اثاثیه خود در فرودگاه ژنو کوانترن پیدا کرده بودند و علیه این اظهارات که به حیثیت ایشان لطمه می زند، اعتراض فرمودند. معظم لها اظهار می دارند که این اتفاق اصلاً صورت نگرفته بود. با عرض احترام - خوانساری». (32)
یکی دیگر از همین اسناد مربوط به این ماجرا، مؤید این نکته است که دربار شاهنشاهی ایران مبالغی به مقامات قضایی سوئیس رشوه داده و چند تن از آنان را برای گردش و تفریح به ایران دعوت نموده است: «دربار شاهنشاهی؛ کشف رمز، جناب آقای خوانساری از ژنو جناب آقای امیر متقی معاون محترم وزارت دربار شاهنشاهی، شخص مورد نظر مبلغ چهل و پنج هزار فرانک سوئیس در اختیارمان گذارد که طبق نظر جناب آقای علم وزیر محترم دربار شاهنشاهی پرداخت گردد. طبق مذاکرات تلفنی شب گذشته با جناب عالی از این محل مبلغ سی و هفت هزار فرانک به شرح زیر: آقای نیکله مبلغ سی هزار فرانک، آقای مستوفی مبلغ دو هزار و پانصد فرانک، آقای دکتر فورنت مبلغ چهار هزار و پانصد فرانک، پرداخت گردید.
به آقای نصیری گفته شد که امروز در موقع ملاقات نیکله که قرار است بعد از ظهر انجام گردد و محموله او را بدهد، سه بلیط درجه اول برای روزنامه نگارانی که قرار است به تهران بیایند، در اختیار ایشان بگذارد و صورت حساب مربوطه با حساب های قبلی را جمعاً تعیین نماید. همچنین به آقای نصرتیان اطلاع دهند تا آنچه از این بابت طلبکار است صورت دهد تا مبلغ هشت هزار فرانک بقیه به ایشان پرداخت گردد و آنچه پیش بینی می شود، حساب های هواپیمایی ملی در حدود بیست و پنج هزار فرانک می شود. خواهشمند است مراتب را تأیید فرمایید. خوانساری». (33)
روزنامه های «لوموند» و «نوول ایزواتور» نیز در شمار جرایدی قرار داشتند که ماجرای بازداشت اشرف پهلوی در ارتباط با قاچاق مخدر را به طور مبسوط انتشار دادند. همین امر موجب گردید تا اشرف پهلوی پس از مشورت با کارشناسان امر و مشاوران خود علیه این جراید شکایت کند. در میان اسناد مربوط به اشرف پهلوی چندین سند مربوط به شکایت علیه این دو روزنامه دیده می شود. مهدی بوشهری، شوهر سوم اشرف پهلوی، در این ماجرا خیلی فعال بود و به طور دائم با وکلای اشرف تماس داشت و ضمن مشورت با آنان می کوشید تا به طریقی روزنامه ها را مورد تعقیب قرار دهد. برای تعقیب هر یک از جراید فرانسوی یک وکیل استخدام شد و به هر یک مبلغ سی هزار فرانک به عنوان حق الوکاله پرداخت گردید که در یکی از اسناد موجود به این نکته اشاره شده است: «کشف رمز سفارت شاهنشاهی - پاریس جناب آقای اسداله علم وزیر دربار شاهنشاهی مبلغ سی هزار فرانک فرانسه واصل و به آقای لامبار وکیل والا حضرت شاهدخت اشرف پهلوی پرداخت گردیده است. مراتب با ارسال این رسید مأخوذه طی نامه محرمانه شماره م/65/3/1 مورخه 1/2/51 به نخست وزیر هم اعلام شده است. پاکروان» در حاشیه این سند اسداله علم چنین دستور داده است: «خیلی خیلی مهم و فوری محرمانه یک پرونده جداگانه مربوط به تعقیب روزنامه لوموند باز کنید و تمام مکاتبات و تلگراف های رسیده و صادره به محل را که مربوط به این موضوع می باشد، در این پرونده جداگانه بایگانی شود. . . ». (34) پس از آن مهدی بوشهری طی تلگرافی به اسداله علم - نخست وزیر وقت - نتیجه مذاکراتش با دو وکیل اشرف را شرح داده و در نهایت نظر اشرف را اینگونه بیان می کند: «نظر والاحضرت این است که چون این اتهام ناروا، نه فقط به فامیل سلطنتی ایران بلکه در مرحله دوم ]به[ شخصیت بین المللی ایشان نیز لطمه بزرگی می زند و ناراحتی هائی از نظر ادامه مسئولیتها و وظایف ایشان در مجامع بین المللی به وجود می آورد، روزنامه مذکور مورد تعقیب قرار گیرد تا تکذیب این افترا ثابت شود و به این اتهام برای همیشه خاتمه داده شود. . . »(35)
البته بیان ماجرای بازداشت اشرف پهلوی در ارتباط با قاچاق مواد مخدر به روزنامه «لوموند» محدود نمی شد و سایر جراید از جمله هفته نامه «NOUVFL OBSERVATEUA »راجع به فعالیت اشرف در امر مواد مخدر مطالبی را چاپ کردند.
از طرف دیگر اشرف و مدافعان و حامیان وی جراید آن دوره را اجیر کردند تا ضمن رفع اتهام از اشرف پهلوی وی را در این قضیه بی گناه و مظلوم جلوه دهند. به عنوان مثال هفته نامه نامعتبر «ایسی پاری» - چاپ پاریس - مقاله ای با عنوان «اتهام بی شرمانه که از شاه هتک حرمت می کند. پای خواهر او بیهوده در یک ماجرای مواد مخدر به میان کشیده شد!. . . » چاپ می کند و ضمن داستانی ساختگی می نویسد: «این بار دشمنان خونین شاه از پست ترین وسائل استفاده کردند تا او را در نظر دربار و ملت ایران کوچک کنند. دشمنان وی خواهر او والاحضرت اشرف را مورد حمله قرار داده و او را متهم به قاچاق مواد مخدر کردند! این اتهام براساس «اعترافات» اخیر یک بازرگان ایرانی در ژنو انجام گرفته بود که پلیس در مورد قاچاق مواد مخدر نسبت به او ظنین بود. مأمورین پلیس سوئیس با تعجب شنیدند که بازرگان مزبور میان نام اعضای دسته قاچاقچیان و مشتریان آنان نام خواهر توأم شاه ایران، والا حضرت اشرف را می آورد. وی با شهامتی جسارت آمیز سعی داشت مأمورین را با یادآور شدن یک داستان قدیمی چندین ساله گمراه سازد. در آن زمان در جامه دانهای یک بانوی اشرافی ایرانی حدود ده بسته هروئین پیدا کرده بودند. روزنامه ها این «ماجرا» را بازگو کردند و به طور مبهم و نامفهوم این تصور در میان مردم به وجود آمد که بانوی مسافری که نام او فاش نمی شد، خواهر شاه بود. . . »(36)
در نهایت با پی گیری های مداوم مهدی بوشهری و همفکری و راهنمایی های وکلای اشرف، قرار شد روزنامه سوئیسی «Lesuisse» تحت تعقیب قانونی قرار گیرد. چرا که این روزنامه اولین نشریه ای بود که ماجرای دستگیری و بازداشت اشرف در ارتباط با مواد مخدر را به چاپ رسانده بود تا جاییکه حتی روزنامه های فرانسه نیز این روزنامه سوئیسی را به عنوان منبع خود برای چاپ این مطلب ذکر کرده بودند. اسداله علم در این رابطه طی نامه ای به سفیر وقت ایران در پاریس (محمود اسفندیاری)(37) می نویسد: «جناب آقای محمود اسفندیاری سفیر شاهنشاه آریامهر - برن همانطور که استحضار دارید اخیراً متعاقب مطالب و مقالات توهین آمیزی که علیه ایران در بعضی از روزنامه های اروپا درج شده است نسبت های نادرستی هم این روزنامه ها به والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی داده اند که معظم لها پس از کسب اجازه از پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر تصمیم به تعقیب قضایی این روزنامه ها اتخاذ فرمودند. روزنامه ای که در مراجع قضائی سوئیس تعقیب خواهد شد Lesuisse می باشد.
چون روزنامه های فرانسه نیز این مطالب را درج و منبع خود را روزنامه سوئیسی مذکور عنوان نموده اند. خواهشمند است دستور فرمائید فوراً تمام بریده ها و مطالب و اسناد مورد لزوم را تهیه و در اختیار آقای فرهاد سپهبدی رایزن سفارت شاهنشاهی در پاریس که با وکلای مدافع والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی در تماس است بگذارند و نتیجه را به اینجانب اطلاع دهند. اسداله علم - وزیردربار شاهنشاهی»(38)
در پی شکایت اشرف پهلوی از این روزنامه، آژانس تلگرافیک سوئیس، اعلامیه ای به شرح زیر منتشر کرد: «حضور محترم جناب آقای امیر متقی معاون محترم وزارت دربار شاهنشاهی. تهران دوست عزیز راجع به والاحضرت اشرف پهلوی آژانس تلگرافیک سوئیس اعلامیه زیر را منتشر کرده است دولت فدرال هیچ چیز نمی داند برن - 17 ماه مه - دولت فدرال روز چهارشنبه اعلام کرد که مقامات صلاحیت دار سوئیس هیچ اطلاعی درباره اینکه خواهر شاه ایران را ناچار کرده اند چمدانهای خود را که محتوی مواد مخدر بوده در فرودگاه ژنو در اختیار بازجوئی قرار دهد ندارند. در سؤال کوتاهی آقای زیگلر عضو مجلس نمایندگان (سوسیالیست ژنو) کسب اطلاع نمود که آیا شایعات مربوط به این مطلب که در روزنامه های سوئیس ]و[ فرانسه منتشر شده صحیح است یا نه؟ دولت فدرال پاسخ داده و اشاره کرد که درباره این امر اخبار مطبوعاتی که نوشته اند مأموران گمرک والاحضرت اشرف را در فرودگاه ژنو بازداشت و چمدانهای ایشان را بازجویی کرده اند بدون اساس می باشد. مقامات ذی صلاحیت کاملاً از چنین واقعه ای بی خبر هستند. من نمی دانم به چه علتی اعلامیه «سوئیس» تأخیر شده است، زیرا شرط راه حل همان انتشارات اعلامیه بود. با عالی ترین احترامات دوستانه ریموند نیکوله»(39)
در پی انتشار این اعلامیه روزنامه لوموند اعلام کرد که دولت سوئیس تکذیب کرده که اشرف پهلوی در جریان مواد مخدر دخالتی داشته است؛ «دولت سوئیس تکذیب کرده که والاحضرت اشرف در جریان مواد مخدره دخالتی داشته است. . . . دولت سوئیس این تکذیبیه را در جواب سؤالی که توسط یک نماینده سوسیالیست ژنو آقای زیگلر مطرح شده بود منتشر ساخت. »(40)
به این ترتیب روزنامه لوموند نیز خبر گذشته خود مبنی بر بازداشت اشرف در رابطه با قاچاق مواد مخدر را تکذیب کرد و پرونده بازداشت اشرف پهلوی با لطایف الحیل بسته شد.
خبرگزاری فرانسه در آخرین گزارشی که از پاریس مخابره کرد، تعداد مهاجمان و تروریست ها را سه نفر اعلام داشت. خانم همراه والاحضرت (فروغ خواجه نوری) کشته شد، راننده زخمی شد و نفر چهارم که یک بازرگان ایرانی بود آسیب دید. تروریست ها قبل از فرار به اتومبیل متوقف شده با طپانچه های کالیبر 43/11 میلیمتری آتش گشودند. آنها در یک اتومبیل پژو 504 سدان آبی رنگ سرقت شده در شاهراه 559 اتومبیل والاحضرت را متوقف کردند. کارآگاه ژاک بسون در این مورد به خبرنگاران گفت راننده، محافظ والاحضرت نبوده است. وی گفت حمله انگیزه سیاسی داشته زیرا جنایتکاران معمولی که انگیزه آدم ربایی یا سرقت دارند هیچگاه به اتومبیل والاحضرت که در کنار شاهراه متوقف شده بود، تیراندازی نمی کردند.
کارآگاه مذکور اسامی همراهان والاحضرت را خانم فروغ خواجه نوری، نادر بیجارچی و امیر اعتمادیان گزارش کرده است. پلیس بلافاصله در نواحی بین کان و ویلاهای نزدیک محل حادثه به تحقیق پرداخت. اتومبیلی که تروریست ها از آن استفاده کرده بودند چند ساعت قبل از حادثه از یک بازرگان ساکن کان ربوده شده بود. امیر اعتمادیان که رانندگی اتومبیل والاحضرت را برعهده داشت، به پلیس گفته است چند بار با اتومبیل به عقب اتومبیل سوءقصد کنندگان کوبیده است، اما آنها به سرعت فرار کرده و چند میل دورتر اتومبیل پژو بی شماره خود را رها کرده و ظاهراً با اتومبیل مسروقه دیگری رفته اند. وی گفت سوءقصدکنندگان ماسک زده بودند و دو نفر ازآنها به تیراندازی پرداخته و جای گلوله ها بر بدنه اتومبیل والاحضرت باقیمانده است. چند ناشناس با تلفن به پلیس فرانسه مسئولیت حادثه را برعهده گرفتند». (44) روزنامه کیهان پس از انحراف قضیه به سمت آدم ربایی و یا ترور سیاسی، در جهت جلب ترحم افکار عمومی، تصویری از «فروغ خواجه نوری» همنشین مجالس پر از فساد و تباهی اشرف، همراه با مصاحبه ای سوزناک با شوهر و افراد خانواده وی به چاپ می رساند، آن هم با این فضا سازی: «بعدازظهر امروز به محض اینکه دکترعلی اصغر همایونفر شوهر خانم فروغ خواجه نوری از ماجرای کشته شدن همسرش طی یک هجوم مسلحانه با خبر شد، در حالیکه دچار ناراحتی قلبی شده بود، بلافاصله با مقامات مسؤول تماس گرفت و مقدمات مسافرت خود را به جنوب فرانسه آماده کرد». (45)
کیهان در ادامه این خبر پر از تناقض که از سویی از حمله قلبی شوهر خواجه نوری خبر می دهد و در همان حال وی را در حال عزیمت به فرانسه به تصویر می کشد. از قول شوهر وی - که سالها به صورت جدا از هم زندگی می کردند و هر یک سرگرم فسادهای خود بودند و تنها در مجالس خصوصی اشرف به صورت اتفاقی یکدیگر را می دیدند و بیگانه وار از کنار هم می گذشتند - با لحنی پرسوز و گداز می نویسد: «وی که از این حادثه فوق العاده متأثر شده بود به خبرنگار کیهان گفت: همسرم زنی بسیار مهربان بود و از حدود 38 تا 40 سال قبل خدمتگزار والاحضرت اشرف پهلوی بود. او سپس در مورد ازدواجش با خانم فروغ خواجه نوری گفت: حدود 13 سال قبل با خانم فروغ ازدواج کردم. از ایشان سه فرزند به نام های ژاله، مرضیه و علی باقی مانده است». (46) و در پایان نیز از «اشرف پهلوی» تصویر انسانی آزاده و مبارز راه آزادی و پیکار با جهل ارائه می شود آنگونه که افکار عمومی به این سمت سوق داده شود که این حادثه، توسط تروریست های با گرایش چپ مثل «بریگاد سرخ» و «بادر ماینهوف» که آن روزها در اروپا بسیار فعال بودند،برنامه ریزی شده است: «والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی در اوایل ماه جاری برای شرکت در اجلاس ویژه کمیته جهانی پیکار با بیسوادی وابسته به یونسکو به پاریس سفر کردند در آن اجلاس والاحضرت نگرانی خود را از عدم پیشرفت مبارزه با بی سوادی در مقیاس بین المللی اعلام کردند.
والاحضرت اشرف در سال های اخیر فعالیت های دیپلماتیک گسترده ای داشته اند، ایشان ریاست کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد را بر عهده دارند». (47) پالیزبان یکی از ژنرال های سفاک شاه در کتاب خاطرات خود درباره فروغ خواجه نوری می نویسد: «خواجه نوری با اشرف پهلوی شریک بود و به کلیه مالکین اراضی شرق تهران پارس و حتی برخی صاحبان خانه ها ابلاغ نموده بودند که املاک شما در طرح مجتمع ساختمانی قرار گرفته است و قیمت ملک شما ارزیابی و پرداخت می شود. معلوم نبود مطابق چه قانونی به این اجحاف دست زده بودند. »(48)
در این میان دربار ایران، در جهت سرپوش نهادن بر این رسوایی بزرگ، به سیاق ماضی، چند نویسنده چرخ پنجم در جراید غیر معتبر خارجی را اجیر نمود، تا درباره این حادثه بنویسند: «اروپا از نظر ناامنی به قرون وسطی بر می گردد زیرا تروریست ها، آدم رباها و دیگر عناصر ضد اجتماعی در همه جا پراکنده اند. . . در شبکه تروریستی کسانی که مدعی داشتن نظرات سیاسی هستند با آنهایی که برای پول آدم می کشند یا افراد را گروگان می گیرند متحد شده اند، این یک نسخه تازه از «مافیا» به شمار می رود که از ترور و آدم ربایی به عنوان وسیله ای برای جمع آوری پول استفاده می کنند». (49)
نویسنده در ادامه در جهت عادی جلوه دادن این حادثه یادآور می شود: «شخصیت های معروف را نباید تنها هدف های حمله تروریست ها دانست، در هلند صدها کودک و زن نیز گروگان گرفته شده اند، در ایتالیا دو کارگر که حاضر نبودند در یک اعتصاب غیر قانونی شرکت کنند، از خانه خود ربوده شدند و بعداً اجساد آنها در یک کانال فاضلاب پیدا شد. در آلمان فدرال، کشیش یک روستای کوچک جزو قربانیان تروریست ها بوده است. . . در حال حاضر بسیاری از شخصیت های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی اروپا از بیم گروگان گرفته شدن زیر پوشش ارتش های کوچک خصوصی رفت و آمد می کنند. . . ». (50)
جالب اینکه اشرف پهلوی سه روز پس از این حادثه به ایران باز می گردد و مثل برادرش «محمدرضا» با وقاحت ادعا می کند که دست خداوند حافظ او بوده و هست: «والاحضرت اشرف: قدرتی مافوق قدرت گلوله، حافظ ماست». (51)
بدین ترتیب برای مدتی شکرگذاری به درگاه خدا و نگارش مقاله های تملق آمیز در دستور کار کارگزاران و نشریات وابسته قرار گرفت، اما علیرغم این صحنه سازی ها داستان واقعی این ماجرا در میان مردم کوچه و خیابان دهان به دهان می گشت تا این نکته به اثبات برسد که هجوم این همه تبلیغ دروغ در برابر حقیقت رنگ می بازد.
حقیقت ماجرا چه بود؟ واقعیت این بود که «اشرف پهلوی» در زمانی که تازه دستش در کار قاچاق باز شده بود، به دلیل موقعیت متزلزل برادرش «محمدرضا» در دوران اوایل سلطنتش، با مافیای بین المللی تهیه و توزیع مواد مخدر بر سر یک سفره نشسته بودند، در آن روزگار اشرف «حق دلالی» محموله های مواد مخدر خود را به خاطر پشتیبانی و توزیع آنها، به پدرخوانده های مافیا می پرداخت. آنها نیز سهم وی را به خاطر تأمین مواد و ترانزیت آن از خاک ایران و حمل آنها با کامیون های دربار شاهنشاهی تا قلب اروپا، محفوظ می داشتند، اما در اواخر سلطنت «محمدرضا پهلوی» اشرف که برادر خود را قدرت بلامنازع و ژاندارم منطقه می پنداشت به توافق های خود با مافیای مواد مخدر، پشت پا زد و از پرداخت حق حساب آنها امتناع ورزید، بدین خاطر پدرخوانده های مافیای جهانی مواد مخدر با ترتیب دادن نقشه گلوله باران خودروی حامل اشرف به او ضرب شست نشان داده و در عمل ثابت نمودند که حتی در قلب اروپای سرشار از آرامش هم می توانند او را بکشند. البته پس از این حادثه «اشرف» حساب کار دستش آمد و همکاری خود را با مافیا از سر گرفت، ورنه در سایه بلند پروازی های خود می خواست مافیا را از معادله خود حذف کند.
شب حادثه در اولین ساعات روز 21 شهریور ماه سال 1356، اشرف پهلوی به همراه ندیمه اش «فروغ خواجه نوری» و معشوق هایش «نادر بیجارچی» و «امیر اعتمادیان» و «روبن گلسرخیان» پس از مدتی ولگردی در قمارخانه های «کان» واقع در جنوب فرانسه، هنگامی که از فرط استعمال مواد مخدر و مشروبات الکلی روی پا بند نبودند، تصمیم گرفتند جهت استراحت به ویلای اشرف بروند.
خودروی اشرافی آنها - «رولزرویس» - به آرامی در جاده کنار دریا به سمت «خوان له په» در حال حرکت بود. اشرف و همپالگی هایش نیز مدهوش و لایعقل بودند. ناگهان یک پژوی 504 آبی رنگ از آنها سبقت گرفت، وقتی مانور سبقت گیری به پایان رسید، خودروی حامل اعضای مافیا، «رولزرویس» حامل اشرف را وادار به توقف نمود و پس از آن، دو تن از سرنشینان پژو، اشرف و همراهانش را به گلوله بستند. در این حادثه «فروغ خواجه نوری» به دلیل اصابت دو گلوله به مغزش در جا مرد. یکی از معشوق های اشرف نیز که رانندگی خودرو را برعهده داشت، زخمی شد.
اصولاً اشرف اکثر ایام سال را از کیسه بیت المال در خارج از کشور، بویژه در اروپا می گذراند و به کازینوها و قمارخانه های اشرافی می رفت. در یکی از همین شب ها و در راه بازگشت از یک کازینو بود که اتومبیل وی مورد هجوم یک گروه مافیایی مسلح قرار گرفت.
به گفته شاهدان اشرف که در این زمان در صندلی جلوی اتومبیل و در کنار یکی از معشوق هایش به نام روبن گلسرخیان نشسته بود، جان سالم به در برد و ندیمه اش فروغ خواجه نوری - که در صندلی عقب قرارداشت - کشته شد. خبر این حادثه همان روز به تهران رسید و روزنامه های خبری کشور، از جمله روزنامه کیهان همانگونه که ذکر شد به این مناسبت شماره فوق العاده منتشر کردند. به مناسبت رفع خطر از وجود والاحضرت اشرف پهلوی روز گذشته مراسمی به منظور نیایش و شکرگزاری در سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی برگزار شد. در این مراسم ابتدا. . . معاون مدیر عامل درباره حادثه سوءقصد. . . مطالبی را ایراد کرد، سپس دکتر نصرت الله کاسمی، مشاور عالی سازمان، بیانات مفصلی در شرح سجایای اخلاقی والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی و تلاش خستگی ناپذیر والاحضرت در خدمات اجتماعی. . . ایراد نمود.
شواهد و مدارک موجود نشان می داد که اشرف پس از بازگشت از یک قمارخانه در شهر «کان» واقع در امیر نشین مونت کارلو، مورد هجوم یک گروه از گانگسترها که با اشرف پهلوی در مورد مواد مخدر اختلاف داشتند، قرار گرفته است. اشرف در خاطرات خود در پیرامون چگونگی این حادثه می گوید: «در تابستان 1356 با عده ای از دوستان در منزلم در «ژوئن دپر» به سر می بردم. شبی در یکی از رستوران های مورد علاقه ام. . . شام خوردیم. پس از شام به کازینوی بام پیچ. . . رفتیم. نزدیک ساعت سه بامداد از کازینو خارج شدیم. . . کناره راننده نشستم. . . ناگهان یک اتومبیل پژو سیاه با آخرین سرعت از ما سبقت گرفت و سپس به چپ پیچید و راه را بر ما سد کرد. آن گاه دو مرد مسلح از اتومبیل بیرون پریدند و شروع به تیراندازی کردند. راننده. . . پایش را روی گاز گذاشت و با رولزرویس سنگین به عقب پژو زد. . . در حالیکه آماج تیرها بودیم، راننده دنده عقب زد و بار دیگر با سرعت رولزرویس را به پژو کوفت. من خودم را روی کف ماشین انداختم. . . لحظه ای بعد فریادی از عقب اتومبیل به گوشم رسید. یکی از دوستانم تیر خورده بود و خون از چشمهایش فوران می کرد. . . زن زخمی را به بیمارستان رساندیم، پس از نیم ساعت خبردادند که فوت کرده است. روز بعد که اتومبیل را دیدم متوجه شدم که نجات من به یک معجزه شبیه بوده است. چهارده گلوله شلیک شده بود و بیشتر آنها به طرفی که من نشسته بودم اصابت کرده بود. . . ». (52)
پس از این حادثه رژیم پهلوی یک برنامه وسیع تبلیغاتی را سازمان داد و وزارت اطلاعات چندین روز پیاپی با ارسال مقالاتی به روزنامه ها می کوشید تا این حادثه را یک رویداد سیاسی جلوه دهد و آن را در ارتباط با موقعیت و جایگاه اشرف پهلوی به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد و محصول حسادت کسانی که قادر به تحمل و دیدن رفاه و آسایشی که از رهگذر حکومت پهلوی و انقلاب سفید نصیب ملت ایران شده نیستند، قلمداد نماید. اما مردم فریب این تبلیغات را نمی خوردند و می دانستند که این حادثه به رابطه اشرف با مافیا باز می گردد و اکثریت مردم نام روبن گلسرخیان، فاسق اشرف که در آن شب همراه او بود را می دانستند و مرتباً بر زبان می آوردند.
از روز بعد در پاره ای از ادارات و سازمان ها مراسم دعا و نیایش به مناسبت رفع خطر از وجود اشرف پهلوی برگزار گردید. با اینکه اکثر کارکنان ادارات از حضور در این مراسم مسخره خودداری می کردند، ولی وزارت اطلاعات اخباری در این مورد تنظیم می نمود و جراید را وادار به چاپ آنها می کرد: «به مناسبت رفع خطر از وجود والاحضرت اشرف پهلوی روز گذشته مراسمی به منظور نیایش و شکرگزاری در سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی برگزار شد. در این مراسم ابتدا. . . معاون مدیر عامل درباره حادثه سوءقصد. . . مطالبی را ایراد کرد، سپس دکتر نصرت الله کاسمی، مشاور عالی سازمان، بیانات مفصلی در شرح سجایای اخلاقی والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی و تلاش خستگی ناپذیر والاحضرت در خدمات اجتماعی. . . ایراد نمود». (53)
ازدواج و هوس بازی های اشرف اگر چه بنا بر روایت «حسین فردوست» اشرف پهلوی در دوران نوجوانی با چند تن از افسران جوان شاغل در کاخ های سلطنتی روابط نامشروع داشته است اما اولین مردی که رسماً در زندگی اشرف پهلوی ایفای نقش کرد مهرپور تیمورتاش پسر عبدالحسین تیمورتاش (54) وزیر دربار مقتدر رضاخان بود. عبدالحسین تیمورتاش با بهره گیری از موقعیت شغلی اش فرزندان خود را به دربار پهلوی برد تا به عنوان دوست و همبازی در خدمت فرزندان رضاشاه باشند. آنان در سال های آغازین سلطنت رضاخان همین نقش را ایفا می کردند. اما با بزرگتر شدن بچه های رضاخان و آغاز دوران بلوغ آنان، بچه های تیمورتاش نیز که پا به دوران بلوغ گذاشته بودند، صاحب نقشی پر رنگ تر در زندگی محمدرضا و اشرف پهلوی شدند، به طوری که ایران تیمورتاش، دختر عبدالحسین تیمورتاش مورد توجه محمدرضا پهلوی قرار می گیرد و اشرف پهلوی نیز دل به پسرش، یعنی مهرپور تیمورتاش می بندد. اما با فروپاشی اقتدار عبدالحسین تیمور تاش و بازداشت و محاکمه او به اتهام جاسوسی برای شوروی و سرانجام محاکمه خفت بار و قتل وی در زندان قصر، پای فرزندان تیمور تاش از دربار پهلوی بریده شد و تنها یاد و خاطره آنان در ذهن محمدرضا و اشرف ماند. به طوری که محمدرضا پهلوی در خاطرات خود «ایران تیمورتاش» را اولین زنی که به او دل بسته بود و آرزوی دستیابی به وی را داشت، معرفی می کند و اشرف هم که امیدوار بود با مهرپور تیمور تاش ازدواج کند، مجبور به جدایی از وی می گردد و بوالهوسانه تن و دل به برادر او، هوشنگ تیمورتاش می سپارد.