انوشیروان روزی به دادرسی نشسته بود. مردی کوته قامت فراز آمد و بانگ دادخواهی برداشت . . .
جوان و تاریخ- حکایت تاریخی
ظلم بر کوتاه قد
انوشیروان روزی به دادرسی نشسته بود. مردی کوته قامت فراز آمد و بانگ دادخواهی برداشت. خسرو انوشیران گفت: کسی بر کوته قامت ستم نتواند کرد. گفت: شهریارا! آن که بر من ستم راند، از من کوتاه تر است. خسرو بخندید و دادش بداد.
فالوده
ابوالعینا بر سفره ای بنشست. فالوده ای برابرش نهادند. مگر کم شیرینی بود، گفت: این فالوده را پیش از آن که به زنبور عسل وحی شود ساخته اند.