محمدعلی بهمنی قاجار گفت: تحلیل مظفر بقایی از انقلاب بسیار سطحی بود و نامههایی به بنیانگذار انقلاب اسلامی نوشت اما امام توجهی به نامههای او نکرد و در این سیاست شکست خورد.
دکتر مظفر بقایی، ۲۵ آبان ۶۶ به مرض سفلیس در تهران درگذشت. این پایان زندگی مردی بود که به «مرد شگفتانگیز سیاست» ایران لقب گرفته است.
دکتر مظفر بقائی کرمانی یکی از مشهورترین رجال سیاسی تاریخ ایران معاصر است که نام و رد او را در وقایع و حوادث فراوانی میتوان مشاهده کرد.
با بررسی تحولات تاریخ ایران از دهههای بیست شمسی با نامی مواجه میشوید، که نقشهای متضاد بسیاری را بر عهده میگیرد.که نشان از شخصیت پیچیده این مرد رازآلود دارد که دوستان و دشمنان بسیار دارد. تعابیر گوناگونی در وصف زندگی و رفتار و کردار سیاسی بقائی به کار گرفته از تعبیر جواد جعفری با عنوان «مرد شگفتانگیز سیاست ایران» گرفته تا در کتاب دوم از مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا، آمریکاییان از او به عنوان «عوام فریب ماهر» نام بردند. مظفر بقائی کرمانی سیاستمدار، وکیل مجلس و رهبر حزب زحمتکشان ملت ایران در 1290 در کرمان زاده شد. پدرش میرزا شهابراوری کرمانی، از فعالان سیاسی دورة مشروطه و نمایندة کرمان در مجلس چهارم بود.
در 20 تیر 1358 ش، بقایی به همراه عدهای از دوستانش، به اتهام توطئه بر ضد انقلاب اسلامی در کرمان دستگیر و مدتی بازداشت شد. در 2 دی 1358 ش وی مطالبی روی نوار ضبط و تکثیر کرد که به وصیتنامة سیاسی او شهرت یافت.
او در این نوار بازنشستگی سیاسی خود را اعلام داشت. اما عملاً به فعالیتهای سیاسی خود ادامه داد. تداوم فعالیتهای پنهانی بقایی، به ویژه ارتباطش با عوامل خارجی، سبب دستگیری مجدد وی شد. او پس از مدت کوتاهی، در اواخر آبان 1366 ش درگذشت. با توجه به نقش تاریخی مظفر بقایی و تاثیرگذاری او در دهههای از تاریخ ایران به بررسی این مرد نقش مرموز سیاسی و تاریخی با مورخان می پردازیم به همین دلیل با محمدعلی بهمنی پژوهشگر تاریخ به گفتوگو پرداختیم که در ذیل میآید:
مظفر بقایی در آمریکا از سمت راست
*مظفر بقایی چه نقشی در تاریخ معاصر ایران داشته است؟
مظفر بقایی در ماجرای ملی شدن صنعت نفت و جلوگیری از تصویب لایحه «گس گلشائیان» در مجلس شانزدهم به همراه حسین مکی، ابوالحسن حائریزاده جزو نیروهای مخالف اقلیت در تمدید قرارداد نفت بودند.
اقلیت کوچک مجلس که در آن برهه تاریخی برای ملی شدن صنعت نفت به فعالیت پرداختند شاید به توان نیرومندترین اقلیت پارلمانی دنیا به شمار آورد چون سه نفر توانستند در مقابل اکثریت پارلمانی بایستند و جوّ مجلس را در دست بگیرند که این موفقیت سرآغاز نامآوازه شدن و مشهور شدن مظفر بقایی شد. علاوه بر اینکه مظفر بقایی یک نیرو سیاسی قدرتمند در فعالیت سیاسی در مجلس بود یک روزنامهنگار پرنفوذ و قدرتمند بود که توانست یک تیم روزنامهنگاری حرفهای در روزنامه شاهد جمعآوری کند که مدیرت روزنامه شاهد هم به او تعلق داشت.
خصوصیت بارز سیاسی دیگر بقایی ذهن نیرومند تشکیلاتی او بود که توانست حزب زحمتکشان را ایجاد کند که در برهههایی از تاریخ تأثیرگذار باشد به گونهای که هنوز هم شبح بقایی حفظ شده است. طرفداران و مریدانی دارد که نشان از قوت کار تشکیلاتی بقایی است.
بقایی بعد از آنکه به جبهه ملی پیوست، به بازوی قدرتمند جبهه ملی تبدیل شد و نقش بقایی در تصویب ملی شدن صنعت نفت، خلع ید از انگلستان و نخستوزیر شدن دکتر مصدق بسیار مؤثر بود اما متاسفانه از سال 1331 اختلاف بقایی و مصدق اوج میگیرد.
* علت این اختلافات چه بوده است؟
ـ اختلافات بقایی و مصدق قبل از 30 تیر زمینههایی داشته است اما محسوس نبوده است ولی بعد از واقعه 30 تیر این اختلاف سلیقه به شکاف مصدق و بقایی تبدیل شده بود و نخستین شکاف بین مصدق و بقایی به نحوه برخورد مصدق با قوامالسلطنه مربوط بوده است.
اگر به پیشینه ورود مظفر بقایی به سیاست نگاه کنید متوجه میشوید که بقایی مدیون قوامالسلطنه بود چون قوامالسلطنه بقایی را وارد مجلس کرد و در لیست انتخاباتی خود یعنی حزب دموکرات قرار داد. همچنین بقایی جزو اولین کسانی بود که در مجلس پانزدهم به قوامالسلطنه پشت کرد و این نخستین تغییر جهت عمده سیاسی بقایی بود.
با کمک قوام وارد مجلس شد و در مجلس پشت قوام را خالی کرد و کاری کرد که دولت قوام ساقط شود و در ماجرای 30 تیر به دشمنی و نفرت علیه قوام دست زد و تهدیدات سختی را علیه قوام مطرح کرد و در مجلس مدعی شد که قوام مفسد فیالارض است و بر اعدام و مصادره اموال قوام تاکید کرد.
بقایی حرف مشهوری در مجلس دارد و مدعی میشود اگر همین الان هم کسی برود قوام را بکشد بر او حرجی نیست.
مصدق موافق برخورد رادیکال و تند علیه قوام نبود
مصدق موافق برخورد رادیکال و تند علیه قوام نبود و برای خود چند دلیل داشت. نخست با توجه به شخصیت تاریخی قوام و نقش او در حل مسئله آذربایجان و دینی که بر تمامیت ارضی ایران داشت، دوم، به لحاظ اینکه مصدق نسبت فامیلی با قوام داشت، سوم، به دلیل اینکه در زمان احمدشاه با مصدق با قوام همکاری داشت، اعتقادی به برخورد شدید با قوام نداشت و غیر علنی به حمایت از قوام پرداخت.
اما نباید از نظر دور داشت که رویکرد سیاسی مصدق و قوام با هم فرق داشت. نکته جالب این است که بقایی سالها بعد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی زمانی که «تاریخ شفاهی» وابسته به دانشگاه هاروارد با او به گفتوگو مینشیند تا سرگذشت او را به صورت کتاب منتشر کند، وقتی از او پرسیده میشود برترین سیاستمدار تاریخ ایران کیست، بقایی فورا نام قوامالسلطنه را میآورد این درحالی است که اگر بقایی قوام را سیاستمدار برجسته میدانست ه چرا در آن برهه تاریخی خواستار اعدام قوام شده بود؟.
* علت دگردیسیهای بقایی قدرتطلبی او بود یا برای حفظ منافع ملی هر چند به زعم خودش؟!
جواب به این سؤال بسیار سخت است اما افرادی که با بقایی ارتباط داشتند، معتقدند که بقایی به اصول اولیه معتقد بود و ما هم نمیتوانیم بگوییم که بقایی اعتقادی به استقلال و منافع ملی ایران نداشت بدون تردید بقایی هم طرفدار استقلال ایران بود ولی این نگاه را نمیتوانیم از نظر دور نگه داریم که آدم قدرتطلبی بود به طور کامل نمیشود گفت که 100 درصد همه اهداف او در خدمت منافع ملی بود. یا همه اهداف او در راستای شهرتطلبی بود؟ اما بقایی نتوانست بین این دو بخش وجودی خود هماهنگی کامل برقرار کند چون سعی میکرد جاهطلبی خودش را به بهانه منافع ایران، استقلال مردم و قانون اساسی هماهنگی توجیه کند. به هرحال واقعیت این است بعد از ماجرای 30 تیر به ترتیب به هواداران آیتالله کاشانی پیوست و رابطه خوبی با آیتالله کاشانی برقرار کرد تا اینکه ماجرای قتل افشاردوست پیش میآید و بزرگترین علامت سؤالی که در زندگی بقایی پیش میآید ماجرای قتل افشاردوست است. بقایی جزو متهمین نخست دست داشتن در قتل افشاردوست است و هیچ موقع از این موضوع اظهار برائت نکرد گرچه دادگاهی هم برگزار نشد که بگوید بقایی قاتل است، این موضوع همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد.
بقایی نقش مؤثری در به ثمر رسیدن کودتای 28 مرداد داشته است از سقوط دولت مصدق اظهار خوشحالی کرده بود. نقش بقایی در مخالفت با دولت زاهدی نیز نباید از نظر دور داشت، هرچند منتقدان بقایی معتقدند انتقاد از دولت زاهدی دیگر فایدهای نداشت چون بقایی زمینههای کودتا را فراهم کرده بود. هرچند بقایی جزو اولین کسانی بود که انتخابات مجلس هیجدهم اعتراض کرد و خیلی زود به منتقدان دولت زاهدی و استبداد شاه پیوست.
* آیا به علت اینکه بعد از سقوط مصدق نتوانست نخستوزیری شود به مخالفت با زاهدی برخاست؟
محمدرضا پهلوی در حال گفتوگو با اردشیر زاهدی دولت کودتا
نمیشود در تاریخ نیتخوانی کرد، اما میشود اصل کلی در مورد جاهطلبی و قدرتطلبی و منفعتطلبی بقایی و همچنین اعتماد به منافع ملی او اشاره داشت.
* آیا مظفر بقایی منتقد به مشروطه سلطنتی بود؟
دکتر حسین آبادیان در کتاب معروف خود به نام «زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقایی» بقایی را پایبند مشروطه سلطنتی دانست و نظرات، قرائن و شواهد قابل استنادی را ارائه کرد که بقایی معتقد به مشروطه سلطنتی بود و نمیشود نظر اورا نپذیرفت اما این نکته را نیز باید افزود که بقایی دورهای بعد از انقلاب اسلامی نیز سعی کرد به حیات سیاسی خود ادامه دهد.
* البته بقایی سعی کرد با نامهنگاری به بزرگان جبهه ملی و نهضت آزادی جلوی انقلاب را بگیرد؟
در آن دوره تاریخی بقایی سه نقش متفاوت را ایفا کرد،شاه در اواخر عمر سلطنت خود به علت استیصال به همه افراد و اشخاص سیاسی رو انداخت و مشاوره گرفت هرچند این مشاورهها کاری از پیش نبرد.
بقایی قصد داشت نخستوزیر شاه شود و به سرکوب آهنینی که بعدها ارتشبد اویسی نیز قصد داشت آن را انجام دهد دست بزند.
*اما میگویند محمدرضا پهلوی نپذیرفت؟
اما شواهد تاریخی وجود ندارد پیشنهاد نخستوزیری بقایی در اواخر سلطنت محمدرضا را بقایی نپذیرفت یا شاه، خود شاه نیز اطمینان کامل به بقایی نداشت.
نقش دیگر بقایی جاهطلبی او برای تصدیگری نخستوزیری انقلاب اسلامی بود و برای این کار سعی کرد با انقلابیون ارتباط نزدیک پیدا کند چون او از نخستین کسانی بود که به نقش تفکرات مذهبی در سیاست توجه کرد بخاطر همین دوستانی در بین انقلابیون داشت گرچه تحلیل او از انقلاب بسیار سطحی بود و نامههایی به بنیانگذار انقلاب اسلامی نوشت اما امام توجهی به نامههای او نکرد و در این سیاست شکست خورد.