۰
plusresetminus
به بهانه‌‌ی استعفای شریف‌امامی

مدیران فراماسونر در دولت پهلوی دوم

حضور شریف‌امامی در بالاترین سمت‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور، جایگاه تشکیلات فراماسونری در تأمین سیاست‌گذاران و مدیران ایران دوره‌ی پهلوی را نشان می‌داد. در واقع در نبود احزاب واقعی و قدرتمند، انجمن‌های ماسونی به تربیت نیروهای داخلی، اما در خدمت قدرت‌های خارجی می‌پرداختند
مدیران فراماسونر در دولت پهلوی دوم
روز 14 اردیبهشت مصادف با استعفای دولت آشتی ملی شریف‌امامی است. شاه که درصدد بود تا با استفاده از رویکرد به‌ظاهر مذهبی شریف‌امامی، انقلاب مردمی ایران را آرام کند، با آگاهی علما و انذار و هشدار آنان نتوانست به مقاصد خود دست پیدا کند. واقعیت این است که شریف امامی تا پیش از این به‌عنوان چهره‌ای فراماسون مطرح و مشهور بود. این نکته بهانه‌ای شد تا در مطلب پیش رو، به بررسی فراماسونری در ایران و از جمله چهره‌ی شریف‌امامی در این تشکیلات بپردازیم. واژه‌ی «فراماسون» از دو واژه‌ی (Free) به معنای آزاد و (Mason) به معنی بنّا تشکیل شده است. این اصطلاح به کسی گفته می‌شود که عضو «فراماسونری» باشد.[1] در خصوص زمان پیدایش و وجه تسمیه‌‌ی این تشکیلات مخفی اتفاق‌نظر وجود ندارد و به‌واسطه‌ی وجود اخبار متناقض، هاله‌ای از ابهام و خرافه، تاریخچه‌ی‌ آن را احاطه کرده است. این امر ناشی از تمایل ماسون‌ها به پررمزوراز جلوه دادن مسلک فراماسونری است که به‌نحوی حس کنجکاوی افراد را نسبت به این موضوع جلب کرده و موجبات گرایش افراد ناآگاه به این مسلک را فراهم نمایند.[2]   هنگام احداث ساختمان‌های کلیساهای جامع، یعنی بین سال‌های 1600 تا 1900 میلادی را دوران رشد این انجمن‌ها دانسته‌اند. بنّایان از صنوف مهمی بودند که از بیگاری برای اشراف و ارباب کلیسا معاف شدند و به همین جهت، «بنّای آزاد» لقب گرفتند. معماری در آن روزگار نسبت به فنون دیگر، از اعتبار والایی برخوردار بود. معماران ضمن ایجاد صنف‌های خاص خود، ضوابط ویژه‌ای برای پذیرفتن شاگرد و عضو جدید تعریف می‌کردند و حتی به اعضای خود تأکید داشتند که اسرار فن خود را در اختیار دیگران قرار ندهند. استادان بنّا پیش از آغاز کار در اماکن مختلف، منزلی موقتی به نام «لژ» برای خود می‌ساختند که محل استراحت و تبادل‌نظر بود؛ جایی که کمی بعد فراماسون‌ها نام آن را برای محل برگزاری اجلاس خود برگزیدند.[3]   فراماسونری در این دوره خصلت سیاسی نداشت، اما مدتی بعد در دوران ضعف فراماسونرها، انگلیسی‌ها این ابزار را از آن‌ها گرفتند و در سال 1717 میلادی تشکیلاتی متفاوت از قبل ایجاد کردند. مرکز این تشکیلات به نام «لژ عالی گراندلژ» در لندن دایر شد. رسوم و تشریفات فراماسون جدید نیز مانند تشکیلاتش، شباهتی به گذشته نداشت.[4]   فراماسونری در قرن هجدهم، محل اجتماع طبقه‌ی بورژوازی بود که در مقابل اشراف و دولت، خواهان آزادی و برابری بودند. این‌گونه شعارهای همخوان با فضای عصر روشنگری، در آیین‌نامه‌ی انجمن‌های فراماسونری جا گرفت. شعار انقلاب فرانسه (1789م) یعنی «آزادی، برابری و برادری» شعار انجمن‌های فراماسونری را شکل می‌داد.[5] برای بررسی اهداف و جوهر تشکیلات فراماسونری یا باید به مواضع اعضای آن‌ رجوع کرد که انجمن‌ها را دستگاه بشردوستانه‌ای با هدف تحقق زندگی شرافتمندانه‌‌ی بشر ترسیم کرده‌اند و یا باید به منابع مخالفین آن رجوع شود که آن را سازمانی سرّی در جهت تحقق اهداف شوم استعمار، امپریالیسم و صهیونیسم جهانی خوانده‌اند.   شعارهای اولیه‌ی فراماسونری تقابل با حکومت‌های خودکامه را نشان می‌دهد. فراماسونرها در آغاز خود را حامی ضعفا و حکومت‌های مشروطه دانسته و اصلاح جامعه و اعتلای آن را هدف خود می‌خواندند، اما حمایت و مداخله‌ی قدرت‌های استعماری در جریان تأسیس این انجمن‌ها در کشورهای در حال توسعه، ماهیت و اهداف آن‌ها را با منافع کشورهای استعمارگر اروپا گره زد. انگلیسی‌ها نخستین لژ فراماسونری را در سال 1735م در کلکته‌ی هند ایجاد کرده و در شهرهای دیگر گسترش دادند. پاره‌ای از ایرانیان ساکن هند در این لژها راه یافته و با اندیشه‌های ماسونی آشنا -شدند.[6]   اما عنوان فراماسونی از اواخر قرن 18 میلادی در جهان اسلام شایع گردید و نخستین محفل رسمی آن در مصر و سپس در عثمانی دایر شد.   در میان پادشاهان عثمانی، «سلطان مراد پنجم» و پسرش «پرنس صلاح‌الدین» فراماسون شدند. از میان روحانیون عثمانی، «شیخ‌الاسلام موسی کاظم افندی» وزیر اوقاف عثمانی و «خیرالله افندی» نیز به این انجمن پیوسته و در توسعه‌ی آن کوشیدند.[7] اگر در اروپا فراماسونری مأموریت اعتلای جامعه داشت، در کشورهای در حال توسعه محملی برای نفوذ بیشتر و تأمین اهداف استعماری به‌شمار می‌رفت. در واقع در راستای همان مأموریت داخلی فراماسونری در اروپا، شاخه‌ها و شعبه‌های آن در کشورهای در حال توسعه ایجاد شد؛ چراکه گسترش صنعت در این کشورها، به مرزهای گشاده، منابع بیشتر و بازار مصرف خارجی احتیاج داشت و ماسون‌ها در کشورهای خارجی زمینه‌ی فکری این فرایند را فراهم می‌کردند. واکاوی مصادیق و نمونه‌های فراماسونری در ایران نمونه‌ای برای اثبات این ادعاست.   لژها پشتیبان و تغذیه‌کنندهی وابستگان خود در پستهای مدیریتی کشور بودند. برای نمونه، حکیمی، حسین علاء، ساعد و فروغی از میان اعضای این لژ چندین‌بار سمت نخست‌وزیری در دوران پهلوی را به دست آوردند.   شبکه‌ی فراماسونری و مدیریت کشور   پیش‌تر گفته شد که ابتدا ایرانیان ساکن هند با فراماسونری آشنا شدند.[8] اما نخستین ایرانی که به سازمان پیوست عسکر خان افشار رومی نام داشت که در تبریز در خدمت سپاه عباس میرزا نایب‌السلطنه بود. وی پس از عقد قرارداد «فین کنشتاین» به‌عنوان رئیس هیئت ایرانی به فرانسه رفت. اقامت طولانی وی سبب آشنایی‌اش با لژ فراماسونری طریقت پاریس شد و جذب آن گردید.[9]   چهره‌ی معروف دیگر، میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی است. وی در سال 1809م از طرف فتحعلی‌شاه به انگلیس رفت و تحت تعلیم سرگور اوزلی، به عضویت لژ فراماسونری درآمد و در مدتی کوتاه، به مقام استادی لژ مزبور رسید. سپس همراه اوزلی که به سمت سفارت انگلیس در ایران و همچنین از سوی لژ به سمت ریاست فراماسونری ایران تعیین شده بود، به ایران بازگشت. ایلچی نیز از سال 1824 تا 1834 و از سال 1838 تا 1846 میلادی، وزیر خارجه بود و 35 سال از دولت انگلیس مقرری می‌گرفت.[10]   همکاری و همدلی بین ایلچی و اوزلی موجب عهدنامه با انگلستان مبنی بر تعهد ایران نسبت به حمله به افاغنه در صورت حمله‌ی آنان به هندوستان گردید که هیچ نفعی برای ایران نداشت. همچنین امضای قرارداد گلستان نیز از دیگر ثمرات این همکاری است.[11]   ایرانیان دیگری نظیر میرزا صالح شیرازی، مشیرالدوله، سه شاهزاده‌ی فراری (رضا قلی میرزا، تیمور میرزا و نجفقلی میرزا پسران میرزا فرمانفرمای فارس) و در نهایت میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله، از جمله فراماسونرهای معروف دوره‌ی قاجار هستند. ملکم‌خان نهاد فراموشخانه را به‌صورت رسمی در سال 1861 (1276ق) با اجازه‌ی ناصرالدین‌شاه در ایران تأسیس کرد. او متعهد شده بود که فراموشخانه مخالفتی با مرام شاه و روح سلطنت نداشته باشد. اما ترکیب اعضای فراموشخانه و پنهان‌کاری آن‌ها و آنچه پیرامون رازورمزهایش گفته می‌شد، در کنار تحریکات مخالفان ملکم، شاه را به فرجام کار بیمناک ساخت و پس از حدود دو سال، امر به برچیدن آن کرد.[12]   با این وجود، ملکم کار خود را با تشکیل «جامعه‌ی آدمیت» در ایران و استانبول آرام و مخفیانه ادامه داد. در آستانه‌ی انقلاب مشروطه، انجمن‌های فراوانی با محور فعالیت مشروطه‌خواهان تشکیل شد که برخی از آن‌ها آشکارا ویژگی فراماسونری داشتند. از جمله گروهی از شاگردان میرزا ملکم‌خان «جامعه‌ی‌ِ آدمیت دوم» را تشکیل دادند. مؤسس جامعه‌ی آدمیت، عباسقلی‌خان آدمیت بود که اصول انجمن را برپایه‌ی پیکار با بیدادگری و بیداری اندیشه‌ها قرار داد. همچنین از حقوق و آزادی ملت سخن می‌گفت و بر امنیت جان و مال و آزادی زبان و قلم تأکید داشت. بنیان فلسفه‌ی سیاسی آن نیز بر مشروطیت و محدودیت نیروی پادشاه و انفصال قوای دولت بود.[13]   در جریان نهضت مشروطه، «لژ بیداری ایرانیان» به‌عنوان نخستین لژ رسمی که فراماسونری جهانی آن را به رسمیت می‌شناخت، در سال 1907 (1286ش) تشکیل شد. گردانندگان اصلی این لژ دو فرانسوی به نام‌های دکتر ویزیور، رئیس مدرسه‌ی آلیانس در تهران و دکتر هنری مرل بودند. با روی کار آمدن رضاشاه و فضای استبدادی که بر کشور حاکم گردید، فعالیت لژ بیداری ایرانیان همچون سایر انجمن‌های فراماسونری به حاشیه رفت و در سال 1312 عملاً تعطیل شد، اما در سال 1320 و با خروج مؤسس سلسله‌ی پهلوی از ایران، فعالیت آن دوباره احیا شد.   لژهای فراماسونی و تربیت نیروهای سیاسی عصر پهلوی   بسیاری از چهره‌های سیاسی و مدیریتی در دوران حکومت محمدرضا پهلوی سابقه‌ی عضویت در انجمن‌های فراماسونری را در پیشینه‌ی خود داشتند. اعضای این لژ به دلیل حضور در چنین سایه‌ی قدرتی، علاوه بر انتقال قدرت از قاجار به پهلوی، در حوزه‌های متعدد مدیریتی کشور حضور داشتند و کنشگرانی فعال بودند.   لژ بیداری، لژ اخوت، لژهای آلمانی وفا، صفا، مهر، آفتاب و گراندلژ مستقل ملی سازمان‌هایی بودند که ماسون‌های ایرانی را در خود جای داده و گویی حلقه‌ی اتصال نخبگان ایرانی به قدرتی خاص به‌شمار می‌رفتند. این لژها شبکه‌ای از روابط درهم‌تنیده را ایجاد می‌کرد که می‌توانست ضوابط کسب و حفظ جایگاه‌های مدیریتی و دست یافتن به قدرت را تعریف نماید.   نخستین جلسه‌ی «گروه ایرانی اتحاد جهانی فراماسون‌ها» (IUF) در 17 دی‌ماه 1346 با ریاست ابوالحسن حکیمی (برادر ابراهیم حکیمی) در «انجمن اخوت» برگزار شد. ابراهیم حکیمی عضو پرنفوذ هیئت مشاوره‌ی انجمن اخوت و به اعتراف خود، پدر فراماسونری ایران بود.[14] در «لژ بیداری ایرانیان» 24 کارگزار دولتی، 25 چهره‌ی سیاسی معتبر، وزیر و وکیل مجلس، شش شاهزاده‌ی دربار، دو رئیس پلیس، هشت نظامی و پنج دیپلمات حضور داشتند. افرادی چون ظهیرالدوله، ظهیرالاسلام، ذکاءالملک فروغی، سید حسن تقی‌زاده، مستشارالدوله و ممتازالدوله تنها چند تن از متشخصین آن بودند که حضور پررنگ ماسون‌ها در عرصه‌ی ‌سیاسی، نظامی و فرهنگی ایران پس از استقرار مشروطه و به‌خصوص در دوران پهلوی را نشان می‌دهد. لژها پشتیبان و تغذیه‌کننده‌ی وابستگان خود در پست‌های مدیریتی کشور بودند. برای نمونه، حکیمی، حسین علاء، ساعد و فروغی از میان اعضای این لژ چندین‌بار سمت نخست‌وزیری در دوران پهلوی را به دست آوردند.   «لژ مهر» از زمره‌ی لژهای آلمانی بود که به محوریت فوگل آلمانی در سال 1338 تأسیس شد و سید حسن تقی‌زاده، ابوالحسن حکیمی، نصرالله صبا، حسین علاء و تقی اسکندرانی از اعضای اولیه آن بودند. دلیل وابستگی لژ به آلمان، پرهیز از وابستگی به فرانسه یا انگلیس بود.[15]   وابستگی جمعیت‌هایی چون کلوپ روتاری، باشگاه لاینز، دانیز کلوپ به لژها و وابستگی خود لژها به گراندلژهای خارجی، این شبکه‌ی وابستگی را تقویت می‌کرد. در این ساختار است که افرادی مانند عبدالله انتظام، جعفر شریف امامی، سعید مالک، سید حسن امامی، حسین شقاقی، مصطفی تجدد و امیر سعید حکمت از سیاست‌گذاران و متنفذین کشور به‌مثابه‌ی رؤسای لژهای وابسته به انگلیس، اسکاتلند، فرانسه و آلمان محسوب می‌شدند[16] و بدین ترتیب، سپهر سیاست ایران را به عرصه‌ی نفوذ قدرت‌های جهانی بدل می‌کردند.   شریف امامی و فراماسونری   جعفر شریف امامی (1378نیویورک-1289ش تهران) فرزند حاج شیخ نظام العلماء بود و پدرش در کسوت روحانیت نزد امام جمعه‌ی تهران خدمت می‌کرد.[17] شریف امامی پس از سپری کردن دوران ابتدایی در ایران، به آلمان عزیمت و در رشته‌ی راه‌آهن تحصیل کرد. در سال 1309 به ایران بازگشت و در راه‌آهن جنوب مشغول به کار شد و پس از مدتی به ریاست کل راه‌آهن رسید. او در کابینه‌ی رزم‌آرا (1329ش) به‌عنوان وزیر راه معرفی شد و با روی کار آمدن حسین علاء، به‌عنوان عضو شورای عالی سازمان برنامه به این سازمان رفت. در دوران حکومت مصدق، در همین سمت باقی ماند و نهایتاً پس از کودتای 1332 به سمت مدیرعامل این سازمان شد.   شریف امامی در دوره‌ی ‌دوم مجلس سنا، به مدت دو سال نماینده‌ی تهران بود و در کابینه‌ی اقبال، وزارت صنایع و معادن را برعهده گرفت و پس از او، به مدت هشت ماه، در سال 1339 به نخست‌وزیری رسید؛ اما به دنبال اعتصاب معلمان در اعتراض به پایین بودن حقوق خود و کشته شدن یکی از معترضین به دست پلیس و استیضاح وی در مجلس، استعفا داد.   مقام و موقعیت شریف امامی در حوزه‌ی فراماسونری به حدی بود که محمدرضاشاه هم توانایی و تمایلی به تغییر پایگاه او نداشت. با این حال، شاه با حمایت‌های مالی از تشکیلات او، بر اعتبار شریف امامی می-افزود. در واقع وی با این مداخله و حمایت، قصد داشت تا جناح وابسته به آن را در مقابل جناح قدیمی حسین علاء تقویت نماید.   وی در سال 1341 نیابت تولیت بنیاد پهلوی را عهده‌دار گردید و در انتخابات 1342 مجلس سنا، با داشتن بیشترین آرا به‌عنوان سناتور از تهران به مجلس راه یافت و به ریاست مجلس انتخاب شد. شریف امامی به مدت پانزده سال رئیس مجلس سنا بود و مشاغل متعددی را برعهده داشت، از جمله ریاست هیئت‌مدیره‌ی بانک توسعه‌ی صنعتی و معدن ایران، ریاست اتاق صنایع و معادن و بازرگانی، ریاست کانون مهندسین و عضو هیئت امنای دانشگاه.   در سال 1357 محمدرضا پهلوی برای جلوگیری از انقلاب، نخست‌وزیری را با اختیارات تام به او سپرد. او دولت آشتی ملی را تشکیل داد که ظاهراً از مردم حمایت می‌کرد و خود را از خاندان روحانیون معرفی نمود. آزادی مطبوعات و رادیو و تلویزیون، دادن امتیاز به کارمندان، تغییر تقویم شاهنشاهی به شمسی، بستن مراکز فساد، عزل مدیران نالایق و انحلال حزب رستاخیز از سیاست‌های ترمیمی شریف امامی در این زمان بود، اما با برقراری حکومت نظامی، فاجعه‌ی جمعه‌ی سیاه، یعنی 17 شهریور را به نام خود در تاریخ ثبت نمود. این اقدامات نتیجه‌ای نداشت و سرانجام در 14 آبان 1357 استعفا داده و در بهمن‌ماه ایران را به قصد آمریکا ترک کرد.   شریف امامی از دوران جوانی وارد لژ فراماسونری شد. او عضو لژ «آفتاب» بود که مراحل را از عضویت ساده تا استادی و استادی ارجمند طی کرده بود. پیشرفت سریع این لژ و رضایت آلمانی‌ها موجب شد تا لژ «ستاره‌ِی سحر» به استادی شریف امامی نیز تشکیل شود. در آذر 1339 گستردگی و تعداد زیاد لژها و خارج از کنترل شدن آن‌ها، گزاره‌ی استقلال لژهای ایرانی را مطرح کرد. پس از موافقت شاه و آلمانی‌ها، لژ‌های سه‌گانه‌ی آلمانی ادغام و تشکیل گراندلژ ملی ایران اعلام شد. حسین علاء و تقی‌زاده نیز در مقام اولین و دومین استاد قرار گرفتند. شریف امامی که رقیب علاء بود، در مخالفت با این امر با 23 نفر از اعضای ستاره‌ِی سحر، تقاضای الحاق و هم‌بستگی به لژهای متحد آلمان و خروج از گراندلژ ایران و حفظ وابستگی با لژهای جهانی را مطرح کردند. علاء نیز پس از مشورت با هئیت رهبری، با آن موافقت کرد.[18]   در دهم اسفند 1347 مجمع عمومی ماسون‌های ایرانی و خارجی با حدود سیصد نفر شرکت‌کننده در «هتل ونک» به ریاست شریف امامی برگزار و در همین جلسه، او به ریاست لژ بزرگ ایرانیان انتخاب شد. شریف امامی از جمله فراماسونرهایی بود که از تشکیلات فراماسونری حقوق دریافت می‌کرد و به‌عنوان استاد اعظم لژهای ایرانی با استادان اعظم لژهای جهانی رابطه داشت.[19] وی علاوه بر ریاست لژ بزرگ ایران، ریاست گراندلژ تهران و عضویت در هیئت‌مدیره‌ی انجمن زکریای رازی را عهده‌دار بود. او در سال 1354 مجدداً به ریاست مجلس سنا رسید و در جلسه‌ی ‌شورای عالی فراماسونری، به درجه‌ی سی‌وسومی در کارگاه برین صعود کرد.   مقام و موقعیت شریف امامی در حوزه‌ی فراماسونری به حدی بود که محمدرضاشاه هم توانایی و تمایلی به تغییر پایگاه او نداشت. با این حال شاه با حمایت‌های مالی از تشکیلات او، بر اعتبار شریف امامی می‌افزود. در واقع وی با این مداخله و حمایت، قصد داشت تا جناح وابسته به آن را در مقابل جناح قدیمی حسین علاء تقویت نماید. حضور شریف امامی در بالاترین سمت‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور، جایگاه این تشکیلات در تأمین سیاست‌گذاران و مدیران ایران دوره‌ی پهلوی را نشان می‌داد. در واقع در نبود احزاب واقعی و قدرتمند، انجمن‌های ماسونی به تربیت نیروهای داخلی، اما در خدمت قدرت‌های خارجی می‌کوشیدند.(*)   پی‌نوشت‌ها:
  [1]. محمود کتیرایی، فراماسونری در ایران از آغاز تا تشکیل لژ بیداری ایرانیان، تهران: انتشارات اقبال، 1361، ص 1. [2]. موسی نجفی، فراماسونری چیست؟، روزنامه‌ی کیهان، شماره‌ی 18806، 31 اردیبهشت 1386، ص 8. [3]. اسماعیل رایین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 1، تهران، انتشارات امیرکبیر، ص 44 و 45. [4]. محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19، ج 7، تهران، انتشارات اقبال، 1367، ص 5. [5]. عبدالهادی حائری، نخستین رویارویی‌­های اندیشه‌ِ­گران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، تهران، انتشارات امیرکبیر، ص 36 و 37. [6]. محمود کتیرایی، همان، ص 6. [7]. علی‌اکبر مهدی‌پور، ویژگی‌­های فراماسونری (2)، درس‌هایی از مکتب اسلام، مرداد 1358، سال نوزدهم، شماره‌‌ی 5، ص 337. [8]. دنیس رایت، ایرانیان در میان انگلیس­ها، ج 2، ترجمه‌ی کریم امامی، تهران، نشر نو، 1365، ص 320. [9]. حامد الگار، روش آقاخان محلاتی و چند مقاله‌ی دیگر، ترجمه‌ی ابوالقاسم سری، تهران، انتشارات توس، 1370، ص 46. [10]. محمدتقی‌خان سپهر، ناسخ‌التواریخ؛ سلاطین قاجاریه، به اهتمام جهانگیر قائم مقامی، تهران، اسلامیه، 1337، ج 1،  ص 210. [11]. موسی فقیه حقانی، ضرورت توجه به نقش پنهان فراماسونری در تحولات تاریخ معاصر ایران، تاریخ معاصر ایران، تابستان 1376، شماره‌ی 2، ص 16 و 17. [12]. حجت‌الله اصیل، زندگی و اندیشه‌ی میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله، تهران، نی، 1376، ص 26. [13]. محمود کتیرایی، همان، ص 91. [14]. به نقل از حسین آبادیان، بحران مشروطیت در ایران، ج 1، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش­های سیاسی، 1383، ص 85. [15]. اسماعیل رائین، همان، ج 3، ص 520 تا 523 و ص 548. [16]. همان، ص 524 تا 526. [17]. سند 2/3/66ب-16 تیر 1337، به نقل از جعفر شریف امامی به روایت اسناد ساواک، ج 17، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1385، ص 9 و 10. [18]. همان. [19]. همان، سند 111580/20ه 21/24-9/52، ص 468.  منبع: گروه تاریخ برهان    
https://www.cafetarikh.com/news/30289/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما