مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی بشر در طول تاریخ را فرهنگ می نامند
تبادل فرهنگی ملتها که در طول تاریخ در بستری طبیعی ادامه داشته برای تازه ماندن معارف و حیات فرهنگی بشر امری ضروری است و جامعه انسانی را در مسیر سعادت واقعی به پیش میبرد. اما آنچه امروزه مشکلساز شده است «تهاجم فرهنگی» یا غلبه یک فرهنگ بر سایر فرهنگها می باشد به ویژه فرهنگ اسلامی است. بدیهی است که کار و تهاجم فرهنگی بدون بستر سازی مناسب برای رسیدن به اهداف ممکن نیست به این شکل که اگر همه لوازم تهاجم فرهنگی فراهم شود ولی شرایط و بستر مناسب وجود نداشته باشد در واقع همه تلاشهای قبلی ناکام می ماند. بر این اساس معاندین اسلام ناب از نخستین لحظات رحلت نبی مکرم اسلام حضرت محمد (ص) پیوسته در پی مخدوش نمودن و تغییر باورهای اصیل اسلامی بوده اند. یکی از رسالتهای اصولی و ارزشمند پیامبران و جانشینان راستین شان، هدایت علمی، فکری و فرهنگی جامعه بشری است و رشد و شکوفایی خرد انسانها از برنامه های اساسی آنها قرار دارد که در تمامی دوران رهبری خویشی به این موضوع حیاتی توجه داشته اند و در راه آن از هیچ کوششی فروگذار نکرده اند. امامان شیعه (ع) نیز همانند پیامبران الهی و پیامبر بزرگوار اسلام برای تکامل معنوی و عقلی و فرهنگی انسانها به تلاشهایی توان فرسا اقدام نمودند و در راه این هدف از هر شیوه و وسیله ای استفاده کردند. در مقابل این هدایتگری ها وکمال جویی های انسانی، خلفای اموی و عباسی از روزهای آغازین دولتشان با این مانع بزرگ روبه رو گردیدند که با رشد فرهنگ اسلامی و افزایش فکر و فرهنگ جامعه و گسترش آگاهی و بیداری در میان مردمان با مشکلات اساسی روبه رو خواهند شد و اگر فکر و فرهنگ در جامعه گسترش یابد و بیداری وجدان توده های انسانی فراگیر شود، دستگاههای ستم باره و خودکامه با موانعی سرسخت روبه رو خواهند گشت و انسانهای بیدار و راه شناخته و دشمن شناس هستند که بر همه ی موانع پیروز میگردند و در برابر همه خودخواهان و سلطه طلبان میایستند و مانع سلطه و نفوذ آنان میگردند. به این جهت خلفای اموی و عباسی بر آن شدند تا در مقابل فرهنگ واقعی قرآنی و اسلامی برای خامی و نا آگاه نگاه داشتن مردمان بکوشند و در برابر فرهنگ زندگی ساز اسلامی، فرهنگ بدلی و صوری بسازند. برای این مقصود از فرهنگهای بیگانه استفاده کردند و فلسفه ها و مسائل کلامی و اندیشه های ادیان و مذاهب دیگر را ترجمه کردند و در جامعه اسلامی رواج دادند و شبهات بسیاری را در ذهن توده های مردم وارد ساختند. توده ها را به سوی این افکار سوق دادند و تشنگی روان جامعه را بدین گونه فرو نشاندند که هدف اصلی آنان، روی برتافتن مردم از فرهنگ تعالیم ناب اسلامی بود. امام رضا (ع) که در دوران اوج این فرهنگ سازی دروغین و تهاجم بزرگ فرهنگی به آموزشهای اسلامی و شیعی قرار داشت، همانند امامان دیگر به مبارزه با این تهاجم گسترده اقدام و با مناظره وگفت و گو با بزرگان ادیان و مذاهب و فیلسوفان و متکلمان در هر زمان و هر مکانی (در مدینه، مکه، بصره، کوفه، مرو و خراسان) به آموزش و گسترش اندیشه های اسلامی و باورهای حقیقی قرآنی پرداختند و به اندیشه های وارداتی و بیگانه پاسخ میدادند، بدین گونه که اندیشمندان به نادرستی اندیشه هایشان اعتراف کرده اند و این چنین درستی آموزشهای قرآنی و اندیشه های راستین شیعی را برای همگان آشکار میکرد و روشن میساخت هرکه جویای تعالیم اسلامی است، باید آن را از مفسران واقعی و حقیقی قرآن فراگیرد.
حضرت رضا (ع) در مجموعه گفتمانهای خود با متفکران مذاهب و مکتبها تمامی نقشه های خلفا را نقش بر آب کرد و جویندگان راستین علوم الهی را آگاه ساخت که علم حقیقی را از درس آموزان مدرس وحی بیاموزند. مأمون، خلیفه عباسی در مرو برای اینکه علم امام رضا (ع) را زیر سوال ببرد؛ بزرگان مذاهب، ادیان و دانشمندان و فیلسوفان و متکلمان بزرگ را گرد آورد تا با امام مناظره وگفت و گو کنند. به گمان اینکه امام (ع) در پاسخ آنها در خواهد ماند و از گرایش تودهها به ایشان کاسته خواهد گشت. حسن بن محمد نوفلی هاشمی می گوید: آنگاه که امام رضا (ع) به مرو وارد شد، مأمون به وزیر خویش، فضل بن سهل گفت تا بزرگان ادیان و اندیشمندان روزگار را گرد آورد تا با امام به بحث وگفت و گو بنشینند. فضل بن سهل چنین کرد و جاثلیق- بزرگ مسیحیان- و رأس الجالوت- بزرگ یهود- و روسای صائبین- ستاره پرستان- و هربد اکبر- بزرگ زرتشتیان- و فیلسوفان و متکلمان را فرا خواند و در مجلسی گرد آورد. مأمون به فضل بن سهلی آفرین گفت و او را تشویق کرد و به این عالمان و دانشمندان و فیلسوفان گفت: من شما را برای آن گرد آورده ام، تا با پسرعموی من- امام رضا (ع)- که از مدینه بر من وارد شده است، مناظره کنید. پس صبحگاهان همگی نزد من حاضر شوید و هیچ یک از شما سرباز نزنید.
حسن بن محمد نوفلی گوید: ما در خدمت امام ابوالحسن الرضا (ع) بودیم، که ناگهان یاسر خادم وارد شد وگفت: ای سید و آقای من، خلیفه به شما سلام میرساند و چنین پیام داده است که: برادرت فدایت شود، فرهیختگان و اندیشمندان و رهبران ادیان و متکلمان از تمامی ملتها در این جا گرد آمدند، اگر دوست میدارید با آنان گفت و گو کنید، صبحگاهان نزد من آیید و اگر دشوار میباشد به خود سختی مدهید، ما نزد شما میآییم و این برای ما آسان است. حضرت فرمود: به مأمون بگو من خواسته تو را میدانم و صبحگاهان در مجلس تو حاضر میشوم. نوفلی گوید: چون یاسر خادم رفت، حضرت روی به من کرد و گفت: از اینکه مأمون اینان- دانشمندان، بزرگان مذاهب و ادیان- را چنین گرد آورده است به نظرت چه میرسد؟ گفتم: فدایت شوم، میخواهد شما را امتحان کند و دوست دارد میزان علم و دانش شما را بفهمد اما به خدا سوگند، روش بدی را در پیش گرفته است. امام رضا (ع) فرمود: روش او چیست؟ عرض کردم: اصحاب کلام و مجادله بر خلاف علما میباشند، آنها اهل انکار هستند و اگر برای آنها دلیل بیاورید که خداوند تعالی واحد است، میگویند ثابت کن و همچنین اگر بگویید محمد (ص) رسول خداست میگویند رسالت او را ثابت کن و تا آن جا چنین میگویند تا شخص سرگردان شود و هر چه با حجت و دلیل، گفته آنها را باطل کنید، مغالطه میکنند تا بدان جا که شخص از گفته خود دست بردارد. پس فدایت شوم، از آنها دوری نمایید.
در این هنگام حضرت تبسم نموده و فرمودند: ای نوفلی! آیا میترسی که دلایل مرا باطل کنند؟ عرض کردم: نه به خدا سوگند، من هرگز چنین گمانی درباره شما نمیبرم. امیدوارم حق تعالی شما را بر آنها پیروز گرداند. امام فرمود: ای نوفلی! آیا دوست داری بدانی مأمون چه وقت از عمل خویش پشیمان میشود؟ عرض کردم: آری؟ امام فرمود: آنگاه که دلایل مرا در برابر اهل تورات با توراتشان و در برابر انجیل باوران با انجیلشان و در برابر اهل زبور با زبورشان و با صائبین با منطق خودشان و با زرتشتیان با زبان فارسی و با رومیها با زبان رومی و بشنود. پس آنگاه که زبان هر گروهی را ببندم (پاسخ استواری به آنان بدهم) و نادرستی دلایل آنها را آشکار سازم و هر یک از گفته خویش دست بردارند وگفته مرا بپذیرند؛ در آن وقت مأمون آگاه میشود که آنچه در سر داشته است پوچ بوده و هرگز به مقصود خویش دست نخواهد یافت. آنگاه است که پشیمان میشود.
چون سپیده دمان فرا رسید و همگان از امیران لشکر و بنی هاشم و مردم در مجلس مأمون گرد آمدند. آنگاه حضرت وضو گرفت و شربتی آشامید و به مجلس وارد شد و با مأمون به گفت و گو پرداخت تا آنگاه که مأمون روی به جاثلیق کرد وگفت: ای جاثلیق! این پسر عم من، علی بن موسی بن جعفر (ع) است و از فرزندان فاطمه (س) دختر پیامبر ما و علی بن ابی طالب (ع) است که من دوست دارم با او به گفت و گو و مناظره بپردازی و با انصاف رفتار کنی. پس این مناظرهها وگفت و گوها ادامه یافت تا آن جا که امام هر یک از اندیشمندان و فیلسوفان و متکلمان را با برهان و دلیل قانع ساخت و مطلب را برای همگان آشکار کرد و هریک از آنها گفته های امام را پذیرفتند و دست از دلایل و عقیده ی خویش برداشتند. بی تردید این شیوه پیشوای هشتم در چگونگی مبارزه با تهاجم فرهنگهای بیگانه که با نقشه خلفای ستمگر ترتیب داده شده بود، از جمله برترین روشها در عصر کنونی می باشد که می توان با بهره گیری از آن، تا حد بسیار زیادی به مقابله با افکار تحمیلی از سوی کشورهای اسلام ستیز اقدام نمود.
منابع:
1- قمی، منتهی الأمال، ج 3: 1683. 2-شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1: 154. 3- مجلسی، بحارالانوار، ج 10: 299.