مرحوم حاج احمد آقا میگفتند: موقعی که امام خبر شهادت آقای محلاتی را شنیدند، تا نیمهشب در اتاق قدم میزدند و نام ایشان را میبردند!
عالم مجاهد، شهید آیتالله حاج شیخ فضلالله محلاتی(قده) نماینده فقید امام خمینی(ره) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، از پیشگامان نهضت اسلامی به شمار میرود. آن بزرگ از عنفوان جوانی در زمره «فدائیان اسلام»درآمد و تا واپسین لحظات حیات، در حال مجاهده در راه آرمانهای سیاسی و انقلابی خویش بود و نهایتا در همین راه به شهادت رسید. در گفت و شنودی که پیش روی دارید،حضرت آیتالله حاج شیخ حیدرعلی جلالی خمینی به بازگویی خاطرات خویش از ادوار گوناگون حیات دوست دیرین خویش پرداخته و از آن خاطراتی شنیدنی را نقل کرده است. امید می بریم که انتشار این گفتوشنود در سالروز شهادت آیتالله محلاتی،علاوه بر تجلیل از آن شهید گرانمایه خوانندگان را با ادواری از تاریخ انقلاب اسلامی آشنا سازد.
*به عنوان سوال اول، لطفا بفرمایید که جنابعالی از چه دوره ای با شهید آیتالله فضلالله محلاتی آشنا شدید و چه خصال و ویژگیهایی را در ایشان برجسته دیدید؟
باید خدمتتان عرض کنم که این بزرگوار از همان ابتدا که برای طلبگی به قم آمد، انسان مجاهدی بود. حضرت امام تابستانها و هنگامی که حوزه علمیه تعطیل بود، گاهی به محلات تشریف میبردند. در آن ایام مرحوم شهید محلاتی خردسال و بسیار به امام علاقه پیدا کرده بود و در جلساتی که امام حضور داشتند، شرکت میکرد. در قم ایشان در درس بسیار پیگیر و پرتلاش و در رفتار و گفتار بسیار مرتب، منظم و دقیق بود. بنده هیچوقت ایشان را کسل و خسته ندیدم. همیشه شاداب و بشاش بود و همین هم باعث میشد در هر کاری موفق باشد. انسانهای مجاهد همیشه چنین روحیهای دارند و ایشان هم به تمامی از این روحیه برخورداربودند.
*برحسب آنچه مشاهده کردید، مبارزات ایشان از چه دوره ای آغاز شد؟ ظاهرا این فعالیتها به دوران تلاش وتکاپوی فدائیان اسلام باز می گردد؟
بله، آن روزها شهید نواب صفوی به قم میآمد و علیه رضاشاه حرف میزد. اغلب هم بعد از سخنرانی تحت تعقیب قرار میگرفت. بنده شخصاً بسیار مرحوم نواب را دوست داشتم، ولی شهید محلاتی با ایشان و فداییان اسلام همراهی میکرد و در قضیه مدرسه فیضیه هم که عدهای علیه مرحوم نواب و فداییان اسلام فتنهگری کردند، ایشان کتک هم خورد! داستان آن شب هم، داستان عجیبی است...
*چه کسانی این کار را کردند؟
اینها عدهای بودند که پشت مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) پنهان میشدند و از موقعیت ایشان سوء استفاده میکردند. اینها یک عده شیخ اهل بروجرد بودند و احساس میکردند حضور فداییان اسلام در قم به نفع حوزه نیست و آیتالله بروجردی هم راضی نیستند اینها بیایند و در قم میتینگ بدهند و سخنرانی کنند، چون این حرکت آنها ممکن بود رژیم را نسبت به حوزه مشکوک کند و بهنوعی متعرض حوزه علمیه شود. دست کم آنها با این منطق رفتارهای خود را توجیه می کردند.
*ازفعالیتهای شهیدان نواب صفوی و سید عبدالحسین واحدی درقم میگفتید؟
بله، خدا رحمتاش کند سید عبدالحسین واحدی را. قد رشیدی داشت و میآمد و روی سنگ کنار حوض مدرسه فیضیه میایستاد و علیه رژیم سخنرانی میکرد. میگفت: در قاموس شیعیان علی(ع) ترس معنا ندارد! فداییان اسلام هم دور او را میگرفتند. کسی که در این میان به صورت جدی به دنبال فداییان اسلام بود و از این شور و هیجان لذت میبرد، شهید محلاتی بود.
در قضیه کتک زدن فداییان اسلام، طلاب بروجردی با چوب وچماق به آنها حمله کردند و شهید محلاتی هم در زمره آن دسته از اعضای فدائیان بود که کتک خورد! ایشان در مبارزه ید طولایی داشت و در دوران آیتالله کاشانی و دکتر مصدق به دیدنشان میرفت و با آنها ملاقات میکرد. ایشان به منزل آیتالله کاشانی میرفت و از ایشان دستور میگرفت که مثلاً به فلان شهر برود و در آنجا منبر داشته باشد. ما طلبه جوانی بودیم و پیش خودمان میگفتیم: چه ربطی بین طلبگی و سخنرانی علیه رژیم وجود دارد؟ شهید محلاتی از همنسلان خود بسیار پیش بود.
*جنابعالی با شهید محلاتی هم دوره وهم درس هم بودید؟ایشان در دوران تحصیل بیشتر با چه کسانی دمخور بود؟
بله، درس فقه و اصول حضرت امام را با هم میرفتیم. مرحوم شهید حاجآقا مصطفی، مرحوم آقای خلخالی، مرحوم آقای توسلی، مرحوم آقای ابطحی کاشانی و مرحوم شهید محلاتی گروهی بودند که گاهی با هم جلساتی داشتند و من هم گاهی در آن جلسات شرکت میکردم. اینها دوستان و هم درسهای نزدیکش بودند.
*از ارتباط شهید آیتالله حاجآقا مصطفی خمینی و شهید محلاتی خاطرهای هم دارید؟
بله، یک بار حضرت امام به محلات تشریف آورده و منزل شهید محلاتی بودند. به منزل ما زنگ زدند که ما در محلات هستیم و شما هم بیا. رفتم و جلسات بسیار بانشاطی بود. در آن مجلس حاجآقا مصطفی در رأس بود. ایشان بسیار با نشاط و شور و وجد بود. شهید محلاتی و شهید حاجآقا مصطفی خیلی با هم صمیمی بودند. شهید محلاتی انسان آزادهای بود و همه دوستاش داشتند، لذا حاجآقا مصطفی هم بسیار به ایشان علاقه داشت و مثل دو برادر با هم گرم و صمیمی بودند و رفت و آمد داشتند.خدا هردو را رحمت کند.
*از چه زمانی مبارزات ایشان جدیتر شد؟با عنایت به اینکه فعالیت فدائیان اسلام ،عملا به نتیجه مطلوب نرسید؟
از دوره نهضت حضرت امام. در این دوره ایشان بر مجاهدتها، تلاشها و کوششهای خود افزود، مخصوصاً که شدیداً به امام علاقه داشت. ایشان از شاگردان حضرت امام بود و در راه نهضت امام از هیچ تلاشی رویگردان نبود. در عین حال فعالیتهای سیاسی موجب نمیشد به درس بیتوجهی کند و طلبه بسیار درسخوانی بود. ایشان از دوره آیتالله کاشانی که هیچ روحانیای جرئت نداشت وارد عرصه مبارزات شود و بلافاصله به او برچسب انگلیسی بودن میزدند، به مبارزه پرداخت و برایش حرف افرادی که دائماً این فکر را ترویج میکردند که: طلبه باید به درس و مشق خود برسد و کاری با سیاست نداشته باشد!اهمیتی نداشت. ایشان انسان بسیار متدینی بود و تلاش و مجاهدت فراوانی داشت. ایشان بسیار به نماز جماعت تقید داشت و در نماز آیتالله العظمی سید محمدتقی خوانساری و آیتالله العظمی حاج شیخ محمدعلی اراکی شرکت میکرد.به هرحال از وقتی که نهضت امام شروع شد، شور و نشاط زیادی پیدا کرد و دائماً در اطراف امام بود تا وقتی که امام از قم تبعید شد و بنده و ایشان به دستور امام به تهران رفتیم. شهید محلاتی در تهران هم به فعالیتهای خود ادامه داد و غیر از عضویت در جامعه روحانیت مبارز، در زمره هیئتی هم که امام توصیه کرده بودند، فعالیت داشت.
*کدام هیئت؟
مرحوم نامهای به شهید مطهری نوشتند و در آن توصیه کردند علمای تهران ولو برای خوردن یک استکان چای هم شده است، هفتهای یک بار دور هم جمع شوند! در حالی که قبل از آن تاریخ، علما عادت به جمع شدن نداشتند. در واقع امام با این حرکت، به تشکیل و برگزاری تشکیلات روحانیت دامن زدند. شهید محلاتی جزو فعالترین اعضای این جمع علما بودند.
*نقش این تشکیلات چه بود؟ به عبارت دیگر این جمع،در تداوم نهضت چه نقشی ایفا کرد؟
این تشکیلات بزرگترین نقش را در پیروزی انقلاب داشتند. هر اعلامیهای که از نجف میآمد، بلافاصله توسط اعضای این تشکیلات چاپ، تکثیر و بهسرعت پخش میشد، مخصوصاً شهید محلاتی و شهید شاهآبادی در این قضیه نقش برجستهای داشتند و به قول بعضی از روحانیون«موتور» انقلاب بودند. در اعلامیههایی هم که قرار بود به نفع نهضت امام منتشر شوند، برای گرفتن امضا از علما و مراجع سعی بلیغی داشتند. شهید شاهآبادی یک فولکس قدیمی داشت و میآمد و با طرف روبوسی میکرد و میگفت: این را امضا کنید! در آن شرایط خطیر و اختناق سنگین هم معلوم بود کسی که آن اعلامیه را امضا میکرد، چه سرنوشتی در انتظارش بود، چون طبق قانون اساسی حکم هر کسی که به خاندان سلطنتی توهین میکرد، اعدام بود! ما هم به خدا توکل و امضا میکردیم. شهید شاهآبادی میگفت: وقتی برای امضا گرفتن نزد بعضیها میروم، با من دعوا میکنند که تو میخواهی ما را به کشتن بدهی؟
شهید محلاتی هم در گرفتن امضا سعی بلیغی داشت. خیلی به ایشان علاقه داشتم و دعوتاش میکردم که به مسجد احمدیه بیاید و منبر برود. ما در سال 1340 از طرف امام به این مسجد آمدیم، چون مردم امام جماعت خواسته بودند و امام هم دستور دادند ما به اینجا بیاییم. پس از اینکه امام به ترکیه تبعید شدند بسیار مقید بودم در ماههای محرم و رمضان حتماً شهید محلاتی را به این مسجد دعوت کنم.
*منبر ایشان چه ویژگیهایی داشت؟ بیشتر چه مسائلی در آن مطرح می شد؟
منبرهای ایشان بسیار گرم و پرشور بود. همیشه از نهضت امام طرفداری میکرد و علیه رژیم حرف میزد. یادم هست یک بار روحانیای را دعوت کردم که در مسجد ما منبر برود. شرط کرد به منبر میروم، به شرط اینکه آقای محلاتی منبر نرود! دلاش نمیخواست در مجلسی حضور یابد که علیه رژیم حرفی زده میشود. کاملاً مشخص بود با دستگاه ارتباط دارد. اغلب هم گلایه میکرد که چرا آقای محلاتی را دعوت میکنید؟ من هم پاسخ میدادم به ایشان علاقه دارم و باید نهضت امام را تقویت کنیم.
*به فعالیتهای ایشان در جامعه روحانیت مبارز هم اشارهای کنید. ایشان دراین تشکل چه نقشی را ایفا میکردند؟
ایشان در آنجا هم از اعضای بسیار فعال بود و هر وقت جامعه روحانیت مبارز میخواست اعلامیهای را به شهرهای مختلف بفرستد، قطعاً ایشان و شهید شاهآبادی پای ثابت قضایا بودند. انصافاً کسر شأن این دو بزرگوار بود اگر شهید نمیشدند و کسوت شهادت زیبنده آنان بود. این دو تن لحظهای از تقویت نهضت امام، جمعآوری امضا برای اعلامیهها و پس از پیروزی انقلاب، حضور در جبههها غفلت نمیکردند. قبل از انقلاب با شور و غیرت خاصی به سراغ علما میرفتند و اعتراض میکردند که چرا حرکت نمیکنید و حرف نمیزنید؟خیلی در تحریک برخی افراد ساکت نقش داشتند.باید نقش ایشان برای نسل جوان بیشتر بازگو شود.
*از نگاه حضرت امام به شهید محلاتی برایمان بگویید؟ متقابلا رهبر کبیر چگونه به ایشان می نگریستند؟
شهید محلاتی در نزد حضرت امام جایگاه ویژهای داشت و امام بسیار به ایشان علاقه داشتند و در خانه امام همواره به روی ایشان باز بود. مرحوم حاج احمد آقا میگفتند: موقعی که امام خبر شهادت آقای محلاتی را شنیدند، تا نیمهشب در اتاق قدم میزدند و نام ایشان را میبردند! همین حالت را بنده در مورد شهادت آیتالله مطهری شنیده بودم که امام خوابشان نمیبرد و در اتاقشان راه میرفتند. هر دو بزرگوار برای پیروزی انقلاب زحمات فراوانی کشیدند، شهید مطهری در زمینه جهاد علمی و نظریهپردازی و شهید محلاتی در زمینه تبلیغ و ترویج افکار امام. شهدای محراب هم در این زمینه زحمات فراوانی را متحمل شدند. آنها هم هر یک در شهر و استان خود، به عنوان محور عمل کردند و با تلاش جمعی همه مبارزان بود که انقلاب به پیروزی رسید. اینها همه مردان خدا بودند و هر آنچه را که داشتند، خالصانه در طبق اخلاص نهادند و از هیچ ایثاری دریغ نکردند و سرانجام هم به فیض شهادت نایل شدند.دردوران مبارزات،شهید محلاتی با همه این بزرگواران ارتباط داشت و تمام آنها هم به ایشان نظر و توجه خاصی داشتند و در اقداماتی که میخواستند انجام بدهند، از آرا و نظرات شهید محلاتی استفاده میکردند.
*خود حضرتعالی هم با ایشان مشورت داشتید؟ بیشتر درچه زمینههایی همفکری می کردید؟
بله، در شهرستان خمین اختلافات زیادی بروز میکرد. سه چهار سال پس از پیروزی انقلاب، هنگامی که امام مرا به خمین فرستادند، مدیر کل اطلاعات اراک به من گزارش داد گروهکها و مجاهدین خلق بخش اعظم فعالیتهای خود را در استان مرکزی روی خمین متمرکز کردهاند و سعی میکنند در این شهر به اختلافات دامن بزنند. آنها در خمین به شکل عمیق و گستردهای فعالیت و ایجاد اختلاف کرده بودند...
به چه شکل؟
کاری کرده بودند که اقشار و طبقات مردم، کاملاً دو دسته شده بودند! علماً و خانوادههای شهدا، کسبه و مسئولان! حضرت امام در اوایل کار، توجهی به این اختلافات نمیکردند و هر وقت ما خدمتشان میرفتیم و از استاندار، فرماندار و مسئولین حرف میزدیم، ایشان چیزی نمیفرمودند، ولی بالاخره کار اختلافات در خمین به قدری بالا گرفت که امام مستقیماً دخالت کردند و یک روز مرحوم حاج احمد آقا تلفن زد و گفت: بیایید امام با شما کار دارند. ایامی بود که امام هر چند وقت یک بار، برای ده روز ملاقاتها را لغو میکردند. فکر میکردم باید موضوع خیلی مهمی باشد که در چنین موقعی مرا احضار کردهاند!به جماران رفتم و دیدم امام کسل و ناراحت روی صندلی نشستهاند. عرض کردم: «امر بفرمایید، در خدمت هستم» امام فرمودند: «شنیدهام در خمین اختلافات زیادی پیش آمده است» عرض کردم: «نگران نباشید. به کارها سر و سامان خواهم داد. اولاً خود اهل آنجا هستم و ثانیاً 30 سال در جریان مبارزات بودهام و کمی به چم و خم امور واردم. میروم و به یاری خدا کارها را نظم میدهم و بعد خدمت شما میآیم و گزارش میدهم.» بعد که به خمین رفتم، دیدم اختلافات بسیار شدیدتر از آن هستند که تصور میکردم و مسائل بسیار عدیده و پیچیده هستند. هر روز عدهای راهپیمایی میکردند و مرگ بر این و مرگ بر آن راه میانداختند.
*در دوره بنیصدر بود؟
خیر، بنیصدر رفته بود. مردم خمین بسیار خوب هستند و منافقین نتوانسته بودند عقاید خود را به آنها القا کنند، اما توانسته بودند از قدرتطلبی افراد استفاده کنند و آنها را بر سر کسب قدرت و به دست گرفتن امور شهر ،به جان هم بیندازند و از این فضا به سود خود استفاده و مردم را تحریک کنند. رسانههای خارجی هم که مستمسک خوبی به دستشان افتاده بود، بیادبی میکردند که: امام بهتر است شهر کوچک خود را اصلاح کند، نه اینکه بخواهد رهبر جهان اسلام باشد! وقتی میخواستم از دفتر امام بیرون بیایم، فردی گفت: شما به خمین میروی، ولی کاری از دستات برنمیآید! ظاهراً هر کسی را که برای رتق و فتق امور به خمین فرستاده بودند، نتوانسته بود کاری کند. گفتم: میروم و انشاءالله با موفقیت برمیگردم! لازم به ذکر است در این ماجراها یکی از نهادها در خمین، یک پای قضیه بود و در بسیاری از امور دخالت میکرد! کار به جایی رسیده بود که آن نهاد با نماینده مجلس که برادرش از شهدای انقلاب و اهل علم و در خدمت نهضت امام و به خاطر اعلامیههای امام دستگیر و سرانجام شهید شده بود، چپ افتاد! در حالی که این بنده خدا در بین عامه مردم وجهه و اعتبار خوبی داشت. بر سر همین موضوع کار به دو دستگی کشید و منافقین هم به این اختلافات دامن میزدند.
بنده برای حل این مسائل از دوستان زیادی یاری خواستم، از جمله از شهید محلاتی که نقش مهمی داشت. یک روز آمد و ناهار را در خدمتاش بودیم. اذان که دادند، بلند شد و وضو گرفت و نمازی خواند که هرگز از خاطرم نمیرود. از ایشان خواستم به خمین بیاید و گفتم: «شما برای انقلاب متحمل رنج و زحمات فراوانی شدهاید. امام در باره اختلافات و مسائل خمین بسیار نگران هستند. لطفاً بیایید و کمک کنید که به اوضاع سر و سامانی بدهیم.»ایشان پذیرفت و آمد و در نماز جمعه خمین سخنرانی گرمی را ایراد و نقش بسیار خوبی را در باره اختلافات در خمین ایفا کرد.
*به دلیل اینکه نماینده امام در سپاه بودند، طبعا سخنشان هم در میان مردم انقلابی و سپاهیان خمین تاثیر مثبتی داشت.اینطور نیست؟
بله، دقیقا به همین دلیل هم بود حرفهای ایشان به بچههای سپاه تأثیر زیادی داشت و کمی از شعلهای اختلاف را فرو نشاند و توانستیم بر اوضاع مسلط شویم و اختلافات را به حداقل برسانیم.در رتق و فتق امور خمین، شهید شاهآبادی هم نقش بهسزایی داشت و مخصوصاً صحبتهای ایشان با یکی از علمای خمین توانست به آرام شدن اوضاع کمک شایان توجهی کند. حقیقتاً وجود این دو بزرگوار در هر جایی کارساز و مفید بود و هر جا مشکلی برای انقلاب پیش میآمد و از آنها کمکی خواسته میشد، از هیچ تلاشی مضایقه نمیکردند.
*به نظر شما، چرا حضرت امام از بین یاران متعددی که درمیان انقلابیون ونیزفضلای حوزههای علمیه داشتند، ایشان را به نمایندگی خود در سپاه انتخاب کردند؟
برای اینکه سپاه مشکلات فراوانی داشت و در آن زمان هم موقعیت سپاه بسیار حساس بود، چون هم باید با منافقین در داخل شهرها مقابله کند و هم باید در جبهههای جنگ به دفاع از کشور بپردازد، لذا هر کسی توانایی نمایندگی امام در سپاه را نداشت. حساسیت موضوع بسیار بالا و خطر نفوذ منافقین در ردههای مختلف سپاه خیلی زیاد بود، بنابراین باید فردی انتخاب میشد که صد در صد مورد اعتماد امام بود. ایشان انسان بسیار صریح و آزادهای بود و همین صراحت باعث شده بود گاهی بین ایشان و عده ای مشکلاتی پیش بیاید. قصد ایشان این بود که فقط نیروهای صد در صد خالص در سپاه باشند و هر کسی نتواند در سپاه حضور یابد. اوایل کار هم بود و ایشان تجربه خاصی در این زمینه نداشت.
*جنابعالی قطعاً به دلیل آشنایی و صمیمیت زیاد با شهید محلاتی، فقدان ایشان را بیش از دیگران احساس میکنید.اینطور نیست؟
همینطور است. اگر ایشان زنده بود برای پیشبرد انقلاب و رویارویی با اختلافات و فتنههای مختلف میتوانست بسیار مؤثر باشد. ایشان همواره سعی بر تقویت انسجام و وحدت داشت. اکثر مردم محلات بسیار دوستاش داشتند، چون خوشسابقه بود، اما بنده خدا در دوره نمایندگی محلات با اختلافات زیادی روبهرو شد!...
چرا؟
در انتخابات طرف مقابل و رقیب چشماش را میبندد و سوابق و پیشینه فردی را که عمری مجاهدت کرده است نادیده میگیرد و عدهای از افراد دهانبین هم باور میکنند. در مورد شهید محلاتی هم همین وضع پیش آمد.
*از ماجرای شهادت ایشان چه خاطره ای دارید؟ این رویداد چطور اتفاق افتاد؟
هواپیمایی که ایشان و عدهای از مسئولین در آن بودند، مورد حمله هواپیماهای عراقی قرار گرفت. آنها خیلی سعی کردند هواپیما را به عراق ببرند و به زمین بنشانند تا بلکه با فشار و شکنجه از آنها حرف بکشند! شهید محلاتی با رفتن هواپیما مخالفت میکند و دشمن هم آنها را به شهادت میرساند! ایشان سالها زندانهای ستمشاهی را تحمل کرده و لذا بعید بود بتوانند از ایشان اطلاعاتی بیرون بکشند، ولی قطعاً کار دشوار میشد. به همین دلیل مقاومت کرد و اجازه نداد هواپیما را ببرند و آنها هم هواپیمایاش را ساقط کردند!
و سخن آخر؟
شهید آیت الله محلاتی انسانی مجاهد و فداکار بود که قبل و بعد از انقلاب از هیچ ایثاری برای تقویت خط امام و دفاع از دین دریغ نکرد. به تحقیق میتوان گفت شهید محلاتی مصداق بارز این آیه است: «کسانی که گفتند خدا و بر اعتقادات خود پای فشردند و به خدا ایمان داشتند و در راه دین خدا استقامت ورزیدند، ملائکه بر آنان نازل میشوند که بیمی به دل راه ندهید و بشارت باد بر شما بهشت جاویدان که به شما وعده داده شده است.» خداوند رحمتاش کند که بزرگمرد یگانهای بود.