وقایع خونینی در 30 تیر در طهران به وقوع پیوست که مخالفین دولت قوام با گرداندن نعش مقتولین در شهر حداکثر استفاده برای تبلیغات به نفع دکتر مصدق از آن نمودند...
کانون قیام سی تیر تهران بود. اما با این حال شهرهای دیگر نیز نقش قابل ملاحظه ای داشتند. اصفهان و شیراز از جمله دیگر شهرهایی بودند که با تمام وجود از این قیام پشتیبنی می کردند. اما در این میان نقش مردم کرمانشاه نیز مثال زدنی بود. آنان کفن پوشان به سمت تهران به حرکت در آمدند. در این گیر و دار و در حالی که شهرها یک به یک علیه حکومت به پا می خواستند، نطق قوام نیز بر مشکلات حکومت افزود. نطقی که از نظر همه ناشیانه بود و از چهره ای چون قوام بعید بود که اینگونه بخواهد وارد گود ملی شدن صنعت نفت شود. قوام هر چه قدر در ماجرای بحران آذربایجان بالا برده شد، به یک باره پایین آمد:
«در 27 تیر ماه 31 دکتر مصدق از ریاست وزراء مستعفی و قوام السلطنه به جای او تعیین گردید. صبح 28 به دیدن نخست وزیر جدید رفتم. سرنوشت ما این بود که همیشه نخست وزیر را در رختخواب و به اصطلاح دکتر مصدق «زیر پتو» ملاقات کنیم. قوام السلطنه به علت کسالت یا به دلایل سیاسی دیگر که من از آن بی اطلاع بودم در انتخاب وزراء و تشکیل کابینه دست به دست می کرد. به طوری که در نتیجه دستجات موافق و مخالف و زنده باد و مرده بادگوها در خیابان های تهران به راه افتادند. ضمنا خبر رسید که سیصد نفر کفن پوش برای تظاهر]تظاهرات[ به نفع دکتر مصدق از کرمانشاهان به قصد تهران حرکت کرده اند. در ملاقات با آقای قوام السلطنه هیچ گونه مذاکراتی به عمل نیامد چون مرا در اطاق خواب خود در حالی که مشغول شنیدن نواری از نطق بود که می بایست همان روز از رادیو پخش شود، قوام السلطنه رفته رفته به خواب رفت و من آهسته اطاق را ترک کردم. این نطق شدیداللحنی هم که تهیه شده بود بعدا مورد تنقید واقع گردید. ...»
«با وجود سوابق حسنه با دکتر مصدق و اصرار نواب ریس مجلس شورا که از همکاران و دوستان دوره مصدق بودند مصمم به جلوگیری از ورود آنها به شهر گردیدم چون معلوم نبود با هجوم سیصد کفن پوش در طهران چه آشوبی برپا بشود.... در مقابل ایستادگی ژاندارم ها و افسری که مامور نموده بودم در کانروانسرای سنگی از پیشروی آنها به طرف تهران جلوگیری شد. معهذا وقایع خونینی در 30 تیر در طهران به وقوع پیوست که مخالفین دولت قوام با گرداندن نعش مقتولین در شهر حداکثر استفاده برای تبلیغات به نفع دکتر مصدق از آن نمودند...»1
1-احمد وثوق، داستان زندگی: خاطراتی از پنجاه سال تاریخ معاصر 1290-1340، بی جا، بی نا، بی تا، ص 98-99