حماسه آفرینی زنانه بر دل مینشیند و خاطرات را رنگ میبخشد، حماسهای که غرق لطافتی برگرفته از عشق مادرانه، دلسوزی خواهرانه و شجاعت زینبی است؛ شجاعتی که او را تا خطوط مقدم جبهه به عشق فرزندان میکشاند.
وبلاگ قلمدون نوشت: در تقویم ایران، خرداد؛ ماه پرافتخاری است.
در تقویم ایران، خرداد ماه خون و قیام است؛ در تقویم ایران خرداد، ماه خدا و خردورزی است؛ در تقویم ایران، خرداد ماه روح الله موسوی الخمینی (ره) است.
این ماه، مظهر قدرت الهی، ایثار برای خواستههای انقلابی، ولایتمداری بر پیر جمارانی، پیروزی ایران اسلامی بر جهان کفر و ستمکاری، نمایش قدرت ایمان بر خواستههای شیطانی ... و در نهایت این ماه، ماه قدرت نظام جمهوری اسلامی است.
آخرین ماه بهاری، رستاخیز دوباره بهار در تقویم جمهوری اسلامی ایران است به طوری که هر طلوع خورشیدش، طلیعه دار یوم الله پر افتخاری است.
نیمه خرداد سال 42 بود که ضرب آهنگ تمایز خردادماه در تقویم ایران زده شد و حماسهها در روزهای آن جان گرفت و پیروزی خون بهای، حماسه سازان شد؛ روند خرق عادت روزهای این ماه، در تقارنی زیبا در سومین روز از سومین ماه بهار در خرمشهر رقم خود.
رزمندگان اسلام، سربازان خمینی «روح خدا» در حرکت از کربلای سرزمین ایران به سمت بیت المقدس، عضوی از پیکره ایران اسلامی که مظلومانه در دست یزیدیان زمان دشت دشت لاله شده بود را به آغوش مام وطن برگردانده و در قلب تپنده «خونین شهر» بار دیگر، ندای آزادی و سرافرازی ایرانی را از فرش به عرش رسانیده تا ملائک هم به آنان غبطه خورند.
حال، خرمشهر، همان «خونین شهر» سالهای هشت سال دفاع مقدس، گوهری گرانبهاست که «آزادشده دست خدا» لقب گرفته و چه تفاخری میکند به چنین شور شیرینی که وجودش را در برگرفته است.
حال، خرمشهر هر صبح، طلوع خورشید آزادی و آزادگی را از دشت سرخ خاطرات پرستوهای خونین بالی، به نظاره مینشیند که هنوز رد بالهای آنها بر فراز گنبد «مسجد جامع» این شهر گرد و غبار دنیا را پاک کرده و آن را به عطر آسمانی خود، معطر میکنند.
حال، خورشید تابان خرمشهر در افق آسمان، گرمای زندگیاش را وام دار عطش شوق شهادت و عشق به وطن کسانی میداند که غروب چشمانشان را نذر طلوع آزادی بخش او کردهاند.
آسمان خرمشهر در شبانگاهان ستاره باران میشود از نگاه فرشتههایی که سر از آسمان فرو برده و لبخندشان بر دلهای مردم آرامش میبخشد.
و اینک بعد از گذشت سی و دو سال از گلبانگ آزادی خرمشهر هنوز قلبها با شنیدن «خرمشهر آزاد شد» تپیدن گرفته و چشمها بارانی میشود و آهنگ ( محمد نبودی ببینی خرمشهر آزاد شد، در گوش جان میپیچد) محمدهایی از چهارگوشه وطن ....
اینک در خاطرات ننوشته و نوشته شده کسانی که کنار محمد و محمدها جنگیدند و اکنون راویان 42 روز مقاومت خرمشهر هستند، گرمای نان، شیرینی رطب و مهربانی دستانی که زخمهای آنان را با کمترین وسایل و امکانات درمان میکرد حک شده است.
زنانی که کوچهها را میدان مبارزه و دفاع، چادرها را سنگر و قلب امیدوار و دستان مهربانشان تنها داشتههایی بود که فرزندانشان را حمایت و هدایت میکرد؛ آن روزها در کنار هر مردی که اسلحه بر دوش داشت، زنی چادر را بر کمر گره زده بود و زنانه حماسه آفرینی میکرد.
حماسه آفرینی زنانه، بر دل مینشیند و خاطرات را رنگ میبخشد، حماسهای که غرق لطفاتی برگرفته از عشق مادرانه، دلسوزی خواهرانه و شجاعت زینبی است؛ شجاعتی که او را تا خطوط مقدم جبهه به عشق فرزندان میکشاند.
حماسه آفرینی زنانه، شیرینی رطبی را دارد که در عین گرسنگی برای فرزندان لای نان گرم خانگی میپیچید و با ذکر حسین و اولاد حسین بر کام رزمندگان میخورانید.
حماسه آفرینی زنانه، گذشت از مردی است که او را محرم است؛ گذشت مردی است که فرزندانش را پدر است؛ گذشت از مردی است که امنیت خانه در طوفان بلای جنگ است.
حماسه آفرینی زنانه، پوشیدن لباس رزم بر تن فرزندی است به جای رخت دامادی، رهسپار کردن او به میدان تیر و تفنگ است به جای خانه بخت و حجله عروس زیبا... و در خاک نهادن پسری است که در مهمانی یک خمپاره، قد رشیدش به اندازه و سنگینی زمان تولدش رسیده است.
حماسه آفرینی زنانه، در خرمشهر و سایر شهرهای درگیر جنگ و حماسه، التماس اشک آلود در به خون غلطیدن است! به جای سفته شدن به زهر نگاه اجنبی بیدین و گاه مادری ابتدا دختر و بعد خود را در خون طهارت میبخشد و...
خرمشهر حماسه و حماسه آفرینهای زیادی به خود دید و اینکه در دل خود «حماسه نامه» ای به یادگار دارد که هر ورق سرآغاز یک حماسه دیگر است؛ این کتاب 42 فصل و هزاران پهلوان دارد که گویی سوم خرداد ماه همگی در فصل آخر، گرد هم آمده و آزادی و سربلندی آن را به نظاره مینشینند و اگر من و تو هم باشیم دیگر جای «محمدها» خالی نخواهد ماند.