«محمدرضا پهلوی» طی 37 سال سلطنت دو بار از ایران گریخت؛ یک بار قبل از کودتای 28 مرداد و بار دوم دیماه 57. ملک الشعرا بهار تجربهای مشابه را درباره پهلوی اول روایت کرده است.
به گفته بهار، رضاشاه در روزهای آخر سلطنتش بهطوری از مردم و وقایع کشور دور و از انتقام آنان در هراس بود که در جریان وقایع شهریور20 کرارا خیال فرار از تهران را داشت و مرحوم فروغی به اصرار و الحاح جلوی او را گرفته و یک مرتبه هم در حالی که سوار اتومبیل و حاضر برای فرار به اصفهان بوده است، فروغی و وزراء با التماس او را از اتومبیل بیرون آوردند و به قول گلشائیان، ماها (وزراء) بالاجماع استدعا کردیم چند دقیقه به عمارت تشریف بیاورند و ضمنا از آقای ولیعهد هم (که در حال فرار بودند) همین استدعا شد.
کم کم شاه حاضر شد به عمارت بیاید و در این ضمن آقای فروغی که دید زمینه حاضر شده است، استدعا کرد اصولا رفتن را موقوف کنند و اصرار زیادی کرد که رفتن شاه در این موقع به اصفهان مسلما مایهی اغتشاش می گردد. بقدری الحاح کرد که بالاخره شاه متوجه شد که رفتن او ممکن است اثرات بدی داشته باشد و به ضرر خودش تمام شود. قبول کرد.
منبع: بازنگری در تاریخ قاجاریه، ابونصر عضدالقاجار، 1376 ، ص 105