در سال 1350 در مشهد به منزل آیت الله خامنه ای رفتم. ایشان به من گفت: "قبل از اینکه شما به اینجا بیایی شریعتی اینجا بود و بحثی در مورد مسئله ولایت داشتیم....
آیا این دولت شرقی که این ادعاها را میکند، حقیقتاً خیر شیعیان را میخواهد؟ اگر خیر شیعه را میخواستند چرا دکتر شریعتی را کشتند؟ اگر خیر شیعیان و خدمت علمای دین را میخواستند چرا طالقانی را زندانی کردند؟
فسری آمد و گفت: «آیا میدانید این شیئی که آنجاست چیست؟» من هم شناختی ازمهمات نداشتم و اسلحهها را تمیز نمی دادم. پرسیدم: «مگر چه شده است؟» گفت: «این شیئی که میبینی شاید چند ساعت دیگر مثلا هشت ساعت دیگر منفجر شود و اگر منفجر شود تا شش کیلومتری اطراف مدرسه رفاه را از بین میبرد.» یعنی امام و اعوان و انصار همه از بین میروند
شریعتی از مفهوم جامعه عبور میکند و به سمت کلمه امت میرود. از جامعهشناسی سوسیالیستی فرانسوی رد میشود تا به جامعهشناسی اسلامی برسد. او معتقد است که امام، امت را به جلو می برد
شریعتی یک انسان متخصص، متدین، مؤمن است اما نگاهش جامعه شناسی است. جامعه هم در حال تغییر و تحول است. اگر من بخواهم در مورد شریعتی صحبت کنم باید سالهای 1351 – 1347 را بشناسم.
یک شب دیدم چراغ منزل علی روشن است. نگاه کردم دیدم علی دارد گریه میکند. دیدم مقالهای در مورد حضرت رسول(ص) مینویسد و وقتی به مظلومیت حضرت رسول(ص) رسیده است، خودش دارد گریه میکند.
فقید سعید، علامه مرحوم حجت الاسلام شیخ عزیزالله عطاردی قوچانی، از معاشران دیرین مرحوم استاد محمدتقی شریعتی بود که ارتباط خود با ایشان را تا پایان حیات وی تداوم بخشید. و درباره نقش آن استاد با الحاد سخنان خواندنی برای تاریخپژوهان دارد.
در همین زمان یعنی 1331 وی که در سال آخر دانشسرا بود به پیشنهاد پدرش شروع به ترجمه کتاب ابوذر (نوشته عبدالحمید جوده السحار) می کند . در اواسط سال 1331 تحصیلات علی در دانشسرا تمام شد و پس از مدتی شروع به تدریس در مدرسه کاتب پور احمدآباد کرد و همزمان به فعالیتهای سیاسیش ادامه داد. کتاب «مکتب واسطه» نیز در همین دوره نوشته شده است .