غربزدگی، جریانی است که بسیاری آن را مربوط به دوران حکومت پهلوی دوم میدانند. همچنین بسیاری، جلال آل احمد را رهبر این جنبش تلقی میکنند. اما برخلاف این تصور غربزدگی و انتقاد از آن در دوره مشروطه نیز با اصطلاحی متفاوت مورد انتقاد قرار گرفته بود
چلال را نماینده جریان غربزدگی میدانند. البته پیش او نیز نظریه پردازان بزرگی در ارائه این نظریه پیشگام بودند. با این حال، جلال با بسط این نظریه وجه تمایز خود با سایر متفکران این عرصه را آشکار ساخت. وی همچنین در برابر بسیاری از جنبشهای سیاسی مواضع خود را اعلام کرد و در کنار روحانیت ایستاد
میان شکلگیری روشنفکران در کشورهای جهان سوم و استعمار رابطه نزدیکی وجود دارد. درواقع بیراهه نیست اگر گفته شود یکی از عوامل مؤثر در شکلگیری روشنفکری غربیگرا، موضوع استعمار بوده است. این گروه با الهامگیری از فرهنگ غرب، از عوامل مزدبگیر استعکارگران بودند.
شاه بیت تمامی جریانها و افراد جامعه روشنفکران در تاریخ معاصر ایران، دین زدایی از گفتمان سیاسی و اجتماعی جامعه ایران بود. با توجه به هویت غربی این جریان، روشنفکران در تجزیه و تحلیل تحولات سیاسی و اجتماعی مرحله به مرحله در صدد حذف دین و رهبران دینی از نهضت شدند، در تحولات آغازین انقلاب مشروطه پس از مهاجرت کبری، مظفرالدین شاه با تشکیل مجلس شورای اسلامی ...
جلال در رابطه با مفهوم غرب در اندیشه خود می نویسد: «برای من غرب و شرق نه معنای سیاسی دارد و نه معنای جغرافیایی بلکه دو مفهوم اقتصادی است. غرب یعنی ممالک سیر و شرق یعنی ممالک گرسنه.»