من بارها گفتهام یک مداحی بود، پیرمرد که آخرعمری وقتی به منبر میرفت یک پله را میرفت و می ایستاد و نفسی چاق میکرد برای پله دوم و بر پله دوم میرفت، می ایستاد نفس میگرفت تا بتواند پله سوم را برود. وقتی به بالای منبر میرفت و بر فراز آن مینشست آنجا یک «صلی الله علیک یا ابا عبدالله» میگفت و مجلس منقلب میشد.