شاه ایران از منظر اخلاقی به واقع فردی فاسد بود. در حالی که رهبران می بایست الگوی جامعه باشند، او بی اخلاقی را به منتهای درجه خود رسانده بود. به عنوان مثال در همه سفرهایش کسانی بودند که مسئول زن بارگی او بر عهده داشتند. همین مسئله دامن فساد را از شاه به رجال سیاسی و نظامی دیگر نیز می کشاند . . .
رابطه میان اسدالله علم و محمدرضا پهلوی از دو جهت قابل تامل و توجه است. اول اینکه او به واقع مصداق یکی از نخبگانی است که می توان از او تحت عنوان غلام خانه زاد شاه یاد کرد. نوع توصیف او از فرزندان شاه و تعامل او با خود شاه به خوبی بیانگر این مسئله است. دوم که به نوعی نتیجه اولی است، اعتماد عمیقی است که میان این دو وجود دارد . . .
محمدرضا پهلوی با همه احساس حقارتی که در مشروعیت داخلی خود داشت و با توجه به وابستگی که به ایالات متحده داشت، برای احیای شخصیت خود تلاش می کرد تا خود را با شخصیت های ایران باستان گره بزند. آنچنان که جا در پای کوروش کبیر می گذاشت. در این گزافه گویی و اغراق شخصیت شاه البته اسرائیلی ها که شاه را به کوروش کبیر تشبیه می کردند نیز نقش بسیاری داشتند . . .