کتاب «پنج افسانه (کلیله و دمنه)» دربردارنده 5 فصل و 95 قصه با عناوینی همچون «جنگ و درگیری میان دوستان»، «شغال و طبل»، «لاکپشتی که از چوب افتاد»، «دزد و برهمن»، «داراما و پایابو»، «ماهیخوار احمق و مار سیاه»، «قصه پشه و کک»، «فاخته و شکارچی»، «کوزهگر»، «سگی که به دیار غربت رفت» و «پدر شرما» است.
دراج به خرگوش گفت که در این نزدیکی و بر لب آبگیر، گربهی پارسایی زندگی میکند که همیشه در ستایش است و هرگز خونی نریزد و کسی را آزار ندهد و هنگام ریاضت، با آب و گیاه دهان باز کند. داوری از او دادگرتر پیدا نمیشود. پس نزدیک او رویم تا کار ما را درست کند.
دو کبوتر در همان لانه قبلی ماندند تا این که تابستان فرا رسید و لانه آنها خشک تر شد و زندگی خوشی را در مزرعه سپری کردند . آنها هر چقدر برنج و گندم می خواستند می خوردند و مقداری از آن را نیز برای زمستان در انبار ذخیره می کردند . یک روز ، متوجه شدند که انبارشان از گندم و برنج پر شده است . با خوشحالی به یکدیگر گفتند : " حالا یک انبار پر از غذا داریم . ...
کبوتر ماده گفت : " تو نباید به این سرعت درباره من قضاوت کنی و به من تهمت ناروا بزنی . به زودی از کرده خود پشیمان خواهی شد . ولی باید بگویم که آن وقت خیلی دیر است و بلافاصله به طرف بیابان پرواز کرد و پس از مدتی گرفتار دام صیاد شد .