در 12 بهمن 1324 میرسیدمحمد امام جمعهی تهران و عموی سیدحسن امامی فوت میکند و طبق میراثی چند صدساله این سمت به وی میرسد. سیدحسن که گویا درگذشته یکبار لباس روحانیت را پوشیده ولی احتمالاً به خاطر ورود به دستگاه دادگستری آن را درآوره بود در این زمان بار دیگر آن را بر تن میکند.
گزارش ساواک خراسان در مورد درخواست مجله مکتب اسلام از مشترکین برای خودداری از واریز وجه در بانک صادرات به دلیل خریداری قسمتی از سهام آن توسط هژبر یزدانی به عنوان یکی از بهاییان معروف
گزارش ساواک در خصوص توزیع اعلامیه امام خمینی در مدرسه دارالفنون تهران در انتقاد از لغو شرط ذکوریت از شرایط قضات توسط وزارت دادگستری ، اعطای تسهیلات ...
روزنامه تمدن همانطور که از نامش بر می آید یک روزنامه با رویکردد تجدد و نوگرایی بود. این روزنامه بیشتر به مسائل عملی گرایش داشت واز این جهت فتح بابی در زمینه جراید نویت این روزنامه محسوب می شود.
روزنامه صوراسرافیل/ مدیر و صاحب امتیاز: میرزا جهانگیرخان شیرازی و میرزا قاسم خان تبریزی/ دبیر و نگارنده: میرزا علیاکبر خان قزوینی/ مسلک و محتوا: سیاسی، تاریخی، اخلاقی/ محل انتشار: تهران/ ترتیب انتشار: هفتگی/ مدت انتشار: از پنجشنبه ۱۷ ربیعالاخر ۱۳۲٥ تا ۲۰ جمادیالاول ۱۳۲٦ سه روز قبل از به توپ بستن مجلس، سپس سه شماره در محرم و صفر ۱۳۲۷ در سوئیس
روزنامه جارچی ملت/ مدیر و صاحب امتیاز: آقا سید حسن ابراهیمزاده/ مسلک و محتوا: طنز، انتقادی، مشروطهخواه/ محل انتشار: تهران/ ترتیب انتشار: هفتگی/ مدت انتشار: از ۱۲ ذیحجه ۱۳۲۸ و به طور نامنظم تا ۱٦ سال پس از آن منتشر شده است
شاه تا این وقت روی تخت نشسته پشت خود را به دو عدد متکای مروارید دوز داده بود. در این موقع دریای غضب ملوکانه به جوش آمد و روی دوکنده زانو بلند شد شمشیر خود را که به کمر بسته بود به قدر یک وجبی از غلاف بیرون کشید و این دو شعر را که البته زاده افکار خودش بود به طور حماسه با صدای بلند خواند
سرانجام یکی از نقاشان گفت که میتواند این کار را انجام دهد و یک تصویر کلاسیک از پادشاه نقاشی کرد. نقاشی او فوقالعاده بود و همه را غافلگیر کرد. او شاه را در حالتی نقاشی کرد که یک شکار را مورد هدف قرار داده بود؛ نشانهگیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده.
شیخ در عین اینکه هاج و واج مانده بود گفت من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند!! شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود، گفت: این چه حرفیست؟ فردا مثل امروز وامروز هم مثل دیروز!!! کار آنها اکتسابی است که با تربیت و ممارست وتمرین زیاد انجام می شود.
لباسش وصله میخورده است، سالی چهار کرور عایدی شخصی داشت و همینقدر سویل( حقوق ). ... کارخانهها دستور داشتند برای اولین سال هزار هزار چرخ خیاطی، خراطی، افزار نجاری، آهنگری و حرف دیگر تدارک کنند. در عرض سال هر کس به امپراتور عریضة تقاضا میداد بفراخور حال او افزار کار و سرمایه باو داده میشد.
زبیده خانم از مشاهدهی این حال رو به شاه کرده گفت: قربان امشب عرق خواهید کرد و تب خواهد برید. از قضا صبحگاه تب شاه قطع شد و پس از آن ببری خان مقامی بلند یافت و دارای تشک اطلس و پرستار و خوراک مخصوص شد.
اکنون تو چاپلوس دروغگو آمده ای و پدر خر دزد مرا صاحب کرامت و معجزه معرفی می کنی؟! اگر بزرگان مجلس اجازه داده بودند دوباره چشمانت را در می آوردم تا بروی برای بار دوم از او چشمان تازه و پر فروغ بگیری!” .
جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند ، اما پیرمرد اصلاً نگاهش هم نمی کرد.