۰
plusresetminus
گوشه هایی از سفرنامه ناصرخسرو

روایت ناصرخسرو از سفر سوم حج

و در رجب سنه أربعین و أربعمائه (440) دیگر بار مثالِ سلطان بر خلق خواندند که: «به حجاز قحطی است و رفتن حجاج مصلحت نیست. بر خویشتن ببخشایند. و آن چه خدای، تعالی فرموده است بکنند.» اندرین سال نیز حاج نرفتند.
روایت ناصرخسرو از سفر سوم حج
جوان و تاریخ

 

و در رجب سنه أربعین و أربعمائه (440) دیگر بار مثالِ سلطان بر خلق خواندند که: «به حجاز قحطی است و رفتن حجاج مصلحت نیست. بر خویشتن ببخشایند. و آن چه خدای، تعالی فرموده است بکنند.» اندرین سال نیز حاج نرفتند. و وظیفه سلطان را ـ که هر سال به حجاز فرستادی ـ البته قصور و احتباس نبودی و آن جامه کعبه و از آنِ خدم و حاشیه و امرای مکه و مدینه و صِله امیر مکه و مشاهره او ـ هر ماه سه هزار دینار ـ و اسب و خلعت بود، به دو وقت فرستادی.

در این سالْ شخصی بود که او را قاضی عبداللّه می گفتند و به شامْ قاضی بود، این وظیفه به دست و صحبت او روانه کردند و من با وی برفتم به راه قُلْزم و این نوبت کشتی به جار رسید، بیست و پنجم ذی القعده، و حج نزدیک تنگ درآمده، اشتری به پنج دینار بود، به تعجیل برفتم.

هشتم ذی الحجه به مکه رسیدم و به یاریِ حق ـ سبحانه و تعالی ـ حج بگزاردم. (صص74 و 75).

و من چون حج بکردم، باز به جانب مصر برفتم، که کتب داشتم آن جا، و نیت بازآمدن نداشتم (ص76).

https://www.cafetarikh.com/news/22113/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما