طرح نجات «پنجهی عقاب» کارتر در اثر برخورد هلیکوپتر و هواپیمای ترابری با هشت کشته و پنج زخمی، نافرجام ماند. توفان شن کویر طبس، بازآفرین ریگهای ابابیلی بودند که بر سپاه ابرهه فرود آمد. آنگونه که امام خمینی (ره) آن شنها را مأموران الهی خواند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکاییها تلاش بسیاری برای تقابل و تعامل با ایران در پیش گرفتند. جدا از اینکه تاکتیک آمریکاییها برای مقابله با گفتمان انقلاب اسلامی متنوع بود، هواپیماهای آمریکایی چند بار برای اجرای سیاست آمریکا بر خاک ایران فرود آمدند؛ از شکست پرواز طبس و درگیر شدن آن در یورش ابابیلگونهی شنهای کویر تا پرواز «مک فارلین» و ماجرای «ایرانگیت» که رسوایی ریگان را به بار آورد. بر این اساس این نوشتار، به بهانهی واقعهی طبس، به پیشینهی تاریخی پروازهای نظامی و دیپلماتیک آمریکا در ایران میپردازد.
هواپیماهایی که هرگز برنخاستند: مروری بر ماجرای طبس
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اشغال سفارت آمریکا اوج آمریکاستیزی گفتمان انقلاب اسلامی را به رخ جهانیان کشید. دولت آمریکا در نخستین واکنش، ضمن رد هرگونه اقدام نظامی برای آزادی گروگانها، راهحل دیپلماتیک و سیاسی را پیشنهاد کرد.[1] در پی شکست و ناکامی استراتژی اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی، گزینهی نظامی از سوی این کشور روی میز قرار گرفت.
اردیبهشت 1359 (24 آوریل 1980) در نزدیکی طبس، شش فروند هواپیمای c-130 با نود سرنشین تعلیمیافتهی پنتاگون و هشت هلیکوپتر R-H-530 حامل نود چترباز نیروی هوایی آمریکا فرود آمدند تا ظرف 24 ساعت به تهران رسیده و در جنگی تنبهتن گروگانها را آزاد نمایند. طرح نجات «پنجهی عقاب» کارتر در اثر برخورد هلیکوپتر و هواپیمای ترابری با هشت کشته و پنج زخمی، نافرجام ماند.[1] توفان شن کویر طبس، بازآفرین ریگهای ابابیلی بودند که بر سپاه ابرهه فرود آمد. آنگونه که امام خمینی (ره) آن شنها را مأموران الهی خواند.
اینچنین نخستین پرواز آمریکاییها بر فراز آسمان ایران انقلابی، میان زمین و آسمان ناکام ماند. این عملیات نظامی درصدد مقابله با تصویر «شکست شیطان بزرگ» در افکار جهانی صورت گرفت. این شکست، آمریکا را واداشت تا راهحلی دیپلماتیک و مسالمتآمیز برای آزادسازی گروگانها بازیابد. میانجیگری الجزایر و مذاکرهی نمایندگان ایران و آمریکا به بیانیهی الجزایر در دیماه 1359 و آزادی گروگانها انجامید.
آمریکاییها و تغییر رویه: از حرکت نظامی به حرکت دیپلماتیک؛ نگاهی به رفتوآمدهای آمریکاییها به ایران
پایان بحران گروگانگیری آغازی بر شدت تقابل ایران و آمریکا بود؛ چراکه انقلابیون ایران عامل اصلی تجاوز عراق به ایران را آمریکا میدانستند. این امر خلاف منطق موازنهی قوایی بود که آمریکاییها براساس آن تصور بازگشت ایران به آغوش آمریکا را داشتند. در این نگاه، جنگ خارجی عاملی در سوق دادن دولت نوپای انقلابی به سمت آمریکا بود. تصوری که با تداوم جنگ باطل شد و تنها ارمغانش برای آمریکاییها آزادی گروگانهایش بود. این عامل در کنار پیروزیهای نظامی و تحولات سیاسی ایران، آمریکا را از وضعیت بیطرفی در جنگ ایران و عراق به حمایت عملی از عراق سوق داد. اما بهتدریج و با پیروزیهای ایران و برجسته شدن گفتمان انقلاب اسلامی در افکار عمومی، تلاشهایی در جهت نزدیکی با ایران آغاز شد. تلاشهایی از جنس پروازهای دوستانهای که عاقبتی چون پرواز نظامی طبس یافت.
الف)ماجرای مک فارلین
چهارم خرداد 1365پروازی از آنسوی اقیانوس اطلس در خاک ایران به زمین نشست. رابرت مک فارلین (مشاور امنیت ملی آمریکا) و الیور نورث (عضو شورای امنیت ملی آمریکا) مسافران این هواپیما بودند که در تعلیق روابط تهران-واشنگتن وارد ایران شدند. نمایندگان آمریکا بهعنوان هدیه، کیکی به نشانهی دوستی، یک کلید طلایی بهمثابهی نشانهای برای گشایش روابط و نیز یک قبضه تپانچه و یک جلد انجیل مقدس با امضای یادگاری رونالد ریگان به همراه خود آوردند؛ اما سوغات اصلی آنها همان تپانچه بهعنوان نماد تجهیزات نظامی بود.
در ماجرای مک فارلین، آمریکاییها به این میاندیشیدند که حمایت از عراق، ریختن سود به جیب شوروی است. بنابراین برای پیش بردن سیاست قدرت خویش و رقابت در مقابل شوروی نیاز به مذاکره با ایران را توجیه میکردند که «بهتر است از جنگ استفاده و به ایران کمک کنیم، چون ایران شکست نمیخورد. پس خوب است که در این پیروزی سهم داشته باشیم و بعداً استفاده کنیم.»
هاشمی رفسنجانی شروع قضیهی مک فارلین را با نامهی قربانیفر (دلال اسلحه) به کنگرلو (مشاور نخستوزیر) میداند. نامهای که در آن قربانیفر از تغییر استراتژی آمریکا و حمایت از ایران خبر میدهد. هرچند هاشمی، تغییر استراتژی آنها را خیلی روشن نمیداند. به هر حال، نامه در جلسهی سران سه قوه بحث میشود. مسئلهی اصلی، خرید تسلیحات از بازار سیاه با قیمت گزاف در مقابل خرید ارزان و مستقیم از آمریکاییها بود.
هاشمی در اینباره میگوید این ادعای آمریکاییها بود. ما هم گفتیم آزمایشی وارد بحث شویم ببینیم از ما چه میخواهند. نخستین تقاضا، آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان بود. در مقابل، ایران نیز فهرست نیازهای ضروری خود مانند موشکهای تاو و هاگ، لامپ رادار و موارد دیگر را مطرح کرد.
در این مدت، آمریکاییها مقادیری کالا به صورت غیرمستقیم به ایران فروختند. ایران هم تلاشهایی برای آزادی گروگانهای آمریکایی انجام داد. در چنین شرایطی، خبر سفر هیئت آمریکایی برای مذاکره مطرح شد. البته هاشمی بر بیاطلاعی سران نظام از حضور مک فارلین در رأس هیئت تأکید داشته و میگوید آمریکاییها فقط گفته بودند بعد از آمدن هیئت، خواهید فهمید چه اختیاراتی دارند. مقامات ایرانی نیز در همین چارچوب عمل کردند و اجازهی فرود هواپیما صادر شد. مک فارلین تقاضای ملاقات با همهی مقامات ایران را داشت،[2] اما با درهای بستهی دیپلماسی مواجه شد؛ چراکه هیچ یک از مقامات ایرانی به این تقاضا پاسخی ندادند.
در نهایت تنها محمدعلی هادی از سوی مجلس و فریدون وردینژاد از سپاه به مذاکره با آمریکاییها رفتند. مک فارلین متعجب از درهای بستهی مذاکره، ورود این هیئت را شانسی برای ایران دانست: «در حالی که فضای شما در تصرف هواپیمای عراقیهاست، ما آمدهایم تا مشکلاتتان را حل کنیم، اما شماها اینطور با ما عمل میکنید؟ من اگر رفته بودم روسیه پوست بخرم، گورباچف روزی سه بار با من ملاقات میکرد. شما چهجور آدمهایی هستید؟...»[3] امام خمینی هم که از ابتدا با چنین امری مخالف بودند، بعدها اینچنین پاسخ این اظهارات را دادند: آنکس که ادعا میکند اگر به شوروی رفته بودم، رئیس شوروی روزی سه بار به دیدنم میآمد، گمان میکند اینجا شوروی است. اینجا ایران است، اینجا نه کرملین، که کشور رسول خداست.[4]
در نهایت، نمایندگان آمریکایی پنج روز در هتل به سر بردند، اما به دلیل خلف وعده در ارسال تجهیزات و کمفروشی و وجود یک اسرائیلی در هیئت آمریکایی، تمایل به مذاکره به تنافر بدل شد و هواپیمای آمریکایی هرچند بر زمین ایران نشست، اما بر دل ایرانیان جایی نیافت و ناکام از سفر، برخاست.
ب) سفر دیک چنی به ایران در اوایل دههی هشتاد
در سال 1379 پروازی مخفیانه بر فراز آسمان ایران صورت گرفت. دیک چنی، معاون وقت رئیسجمهور آمریکا، مسافر این پرواز بود. سفری که بدون اطلاع مقامات جمهوری اسلامی و به بهانهی قرارداد نفتی برای رایزنیهای پشت پرده صورت پذیرفت. سیروس ناصری، مدیرعامل شرکت «اورینتال کیش» و دیک چنی، معاون رئیسجمهور آمریکا، زمینهساز قرارداد نفتی هالیبرتون-اورینتال در ایران بودند.
سفر چنی به ایران در سال 79، که برای آمادهسازی قراردادهای نفت و گاز در ایران صورت گرفت، تا مدتها محرمانه باقی ماند. چند سال بعد، رهبر انقلاب در جمع مردم گرمسار، به صورتی تلویحی به این سفر اشاره کرده و از سفر محرمانه و مخفیانهی چند سیاستمدار آمریکایی به ایران سخن گفتند: در حالی که «ما مطلع نشدیم، بعد که برگشتند مطلع شدیم.» ایشان به نشستوبرخاستهای این گروه با برخی محافل نامساعد نیز اشاره مینمایند و ادامه میدهند: «وقتى رفتند، گفتند در ایران کسانى هستند که منتظر یک اشارهى ما هستند تا علیه نظام شلیک کنند. امروز حقیقت براى آنها روشن شده است. نه فقط نمىتوانند سلطه پیدا کنند، حتى لطمه هم نمىتوانند بزنند.»[5] ج) پروازی بر فراز زلزلهی بم
پس از زلزلهی بم و اعلام کشورهای خارجی برای کمک به زلزلهزدگان، آمریکا در دو پرواز جداگانه، اقدام به ارسال کمکهای انساندوستانه نمود و سپس هفت هواپیمای آمریکا از پایگاه کویت به انتقال بیش از دویست امدادگر و تجهیزات تجسس پرداخت. یکی از این کمکها، ارسال بیمارستانی صحرایی از سوی آمریکا بود که توسط یک هواپیمای نظامی آمریکایی وارد ایران شد[6] و اینچنین پروازی دیگر، زلزلهای دلخراش و خانمانبرانداز را به جرقهای برای برقراری رابطهی دیپلماتیک بدل ساخت تا پس از 25 سال، اینبار ادعای کمک به زلزلهزدگان، زمینهساز پرواز دیگر آمریکا بر فراز سپهر سیاست ایران باشد؛ فرآیندی که البته تداوم نیافت و کمکهایی که البته واقعیتهای آن کمتر ادعاهای آن بود.
تحلیل دلایل نیاز آمریکاییها به ایران در طول تاریخ جمهوری اسلامی
ورای ضدیت گفتمانی و نیاز به گفتمان متقابلی که بتواند تمایزبخش دو گفتمان متخاصم گردد، نیاز آمریکا به ایران به موقعیت استراتژیک و ژئوپلیتیک کشوری بازمیگردد که پس از انقلاب هویتی تازه یافت و گمانهی ژئوپلیتیک شیعه را برمبنای موقعیت کشوری نوپا برپایهی محور دینی شکل میداد.
بنابراین سیاست مهار و جلوگیری از صدور انقلاب بهصورتی جدی از سوی آمریکا دنبال میشد. آمریکا پس از انقلاب اسلامی، شریک و متحدی دیرپا را از دست داد که حافظ منافع و ستونی از سیاست خارجیاش در منطقه بود. آمریکا تلاش میکرد خود را برای حکومت نوپا اثبات نماید و گرایش به نزدیکی به ایران را گاه تلویحی و گاه ضمنی ابراز میکرد که سه نمونهی شکستخوردهی آن، مورد بررسی قرار گرفت. برای بررسی تحلیلی نیاز آمریکا به ایران، باید به زمینهی پروازهای فوق و فضای حاکم بر چنین رویدادهایی پرداخت:
ماجرای طبس به برجسته شدن گفتمان بدیع انقلاب اسلامی ایران در نظام بینالملل انجامید و اعتبار آن را نزد افکار عمومی و بهویژه اسلامگرایان افزایش داد. بیانیهی الجزایر هم نتوانست خصومت این دو کشور را پایان دهد. آمریکا پس از آن سعی کرد با هر ابزار ممکن، انقلاب اسلامی ایران را مهار کند. روند پیروزیهای ایران در جبههها، بر نگرانی آمریکا افزود و باعث شد این کشور نقش بیشتر و آشکارتری در صحنهی عملی جنگ برعهده بگیرد و به حمایت تسلیحاتی از عراق روی آورد؛ بهگونهای که در سالهای 1365-1367 سیاست تهاجمی و برخورد مستقیم و غیرمستقیم با ایران از سوی این کشور مشخص و روشن بود. در این بازهی زمانی، این کشور از ابزارهای سیاسی، اقتصادی، اطلاعاتی و نظامی خود بهره گرفت تا جمهوری اسلامی را در جنگ به شکست وادارد. برای نمونه، در سطح سیاسی، از طریق شورای امنیت و خارج از آن، تحریمهایی را علیه ایران اعمال و در شبکهی صادرات نفت ایران نیز اختلال ایجاد کرد.
جنگ موجب تقویت گفتمان ضدآمریکایی در ایران و شاید با کمی تأنی در میان همهی اسلامگرایانی گردید که انقلاب اسلامی ایران را روزنهای برای ترمیم هویت مسلمانان محسوب میکردند. بنابراین راهبرد حفظ موازنهی منطقهای مبنی بر سیاست جنگ بیبرنده در دستور کار آمریکاییها قرار گرفت.[7]
این سیاست حمایتی از عراق در مقطعی پس از پیروزیهای ایران، گزینهی تماس با ایران را در اولویتهای آمریکا قرار داد. بنابراین به نظر میرسد روند موفقیتهای ایران در جنگ، تا حدی تغییر در سیاست آمریکا را به دنبال داشت. از این رو، به انگیزهی سهمخواهی و همچنین نیاز به ایران بهعنوان قدرتی منطقهای در حل مسئلهی گروگانهای آمریکایی در لبنان، آمریکا در پی نزدیکی به ایران درآمد.
نخستین پرواز آمریکاییها بر فراز آسمان ایران انقلابی، میان زمین و آسمان ناکام ماند. این عملیات نظامی درصدد مقابله با تصویر «شکست شیطان بزرگ» در افکار جهانی صورت گرفت. در مقابل، به برجسته شدن گفتمان بدیع انقلاب اسلامی ایران در نظام بینالملل انجامید و اعتبار آن را نزد افکار عمومی و بهویژه اسلامگرایان افزایش داد.
در اینباره به نقل از قربانیفر، دلال اسلحه در این ماجرا، آمریکاییها در آن زمان میاندیشیدند حمایت از عراق، ریختن سود به جیب شوروی است. بنابراین برای پیش بردن سیاست قدرت خویش و رقابت در مقابل شوروی، نیاز به مذاکره با ایران را توجیه میکردند که «بهتر است از جنگ استفاده و به ایران کمک کنیم، چون ایران شکست نمیخورد. پس خوب است که در این پیروزی سهم داشته باشیم و بعداً استفاده کنیم.»[8]
بار دیگر در دههی هشتاد شمسی، تمایل آمریکا به نزدیکی به ایران ملموس بود. این امر شاید به دلیل نیاز به قدرت منطقهای ایران و اثرگذار در معادلات خاورمیانه تبیین گردد که به دلیل اعتبار گفتمان انقلابی خود در میان مردم خاورمیانه جایگاه گستردهای داشت. وقوع جنگ آمریکا در افغانستان و عراق، اگرچه در ابتدا با نادیده گرفتن ایران همراه بود، اما ناتوانی آمریکا در حلوفصل مسائل این دو کشور موجب شد تا آمریکا به دنبال جذب ایران باشد.
با توجه به نگاه گروههای داخلی عراق و افغانستان به دو کشور ایران و آمریکا، نادیده انگاشتن ایران در ترسیم راهحل منطقهای، به ضعف و شکست آمریکا میانجامد و همخوانی، بیطرفی یا حمایت ایران از نقشههای آمریکا میتوانست افکار عمومی بیشتری را در منطقه همراه این کشور سازد. در این شرایط که فضای سیاسی حاکم بر ایران نیز سعی در تنشزدایی داشت، آمریکا سعی کرد تا بتواند با یارگیری ایران، بر قدرت خود در منطقه بیفزاید و بتواند ایران انقلابی را بهتدریج به خود نزدیک نماید؛ تصوری که البته اشتباه بود.
همچنین تجربهی آمریکا پیش از یازدهم سپتامبر نشان داده بود که تقابل و دشمنی با ایران و حمایت از گفتمان سلفی، تنها میتواند بر تشنج منطقه بیفزاید و گفتمان تندروی مذهبی طالبان را ایجاد نماید. در این میانه، دوستی و شراکت عربستان نیز نتوانست کمک چندانی به آمریکا نماید. بنابراین توجه به ایران میتوانست آمریکای مدعی کدخدایی جهان را در مدیریت بحرانهای منطقهای کمک نماید. همچنین ترس از شکست پروژهی دولتسازی در افغانستان و عراق و پیشکش کردن این دو کشور به گفتمان سلفی، نگرانیهای آمریکا را بیشتر میکرد. با توجه به قدرتگیری بیش از پیش سلفیها، گرایش آمریکاییها بهسوی ایران بیشتر نیز میشود. امروزه نیز تلاشهای آمریکا برای پایان دادن به مسئلهی هستهای ایران، جدا از بردی که برای دموکراتها در صحنهی داخلی دارد، از این جهت قابل تبیین است؛ یعنی پی بردن به اهیمت و جایگاه ایران در منطقهی خاورمیانه. از این روست که آمریکاییها در کنار فشار بر ایران و استفاده از حربههایی همچون تحریم، از رویکردهای دیپلماتیک نیز برای متقاعد کردن ایران سود میجوید.(*)
پینوشتها:[1]. روزنامهی اطلاعات، 5 اردیبهشت 1359.
[1]. اطلاعات، 16 آبان 1358، ص 12.
[2]. اکبر هاشمی رفسنجانی، بیپرده با هاشمی، قدرتالله رحمانی، تهران، انتشارات کیهان، 1382، ص 83 تا 85.
[3]. به نقل از اکبر هاشمی رفسنجانی، سخنرانی در نمازجمعه، 14 آبان 1365، ص 13.
[4]. امام خمینی، صحیفهی نور، ج 20، تهران، مرکز آثار و توزیع آثار امام خمینی، 1378، ص 49.
[5] http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=2971/
[6]http://ir.voanews.com/content/iran-us-hasan-rohani-picture-bam-earthquake-tweeter/1771989.html[7]. فیروزآبادی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، ص 340.
[8]. به نقل از هاشمی رفسنجانی، بیپرده با هاشمی، ص 84.
*حمید رمضانی؛ پژوهشگر مسائل ایران/انتهای متن/
منبع:برهان