روز 31 خرداد 1364 ارتشبد بهرام آریانا از فرماندهان مشهور نیروی زمینی ارتش رژیم شاه در سن 79 سالگی در بیمارستان نظامی پاریس درگذشت.
حسین معتمدی منوچهری (بهرام آریانا) در 27 اسفند سال 1285 شمسی در تهران متولد شد. پدر او صدرالدین از اهالی محل ثلاث تنکابن بود. او پس از طی مدارس ابتدایی وارد مدرسه نیابت مدرسه نظام شد و سپس در تاریخ 1/7/1304 به دانشکده صاحب منصبی(1) مدرسه نظام پیوست. منوچهری در سال 1306 به درجه ستوان دومی رسید. همسر اول او دختر فهیمی «فهیم الملک» بود و زبان فرانسه را خوب میدانست.
حسین مکی درباره همسر اول منوچهری می نویسد: «روزی که برای اولین دفعه همسرش به منزل او وارد شد، جز یک تختخواب آهنی با تشک و دو پتوی سربازی و چند جلد کتاب، دو دست لباس، یک جفت کفش، دو جفت چکمه و یک گلیم چیز دیگری در دستگاه او نیافت که قابل ذکر باشد...از همسر اولش سه پسر و یک دختر داشت.(2) همسر اولش او را ترک گفته بود، زیرا نمی خواست با حقوق سربازی بسازد. حسین هم استطاعت نداشت متحمل مخارج لباس و تشکیلات و تجمّلات او شود. حسین میل داشت شریک زندگی خود را با لباس ارزان قیمت ببیند ولی همسرش قانع به حقوق او نبود. همین موضوع و اختلاف سلیقه باعث جدایی آنها شد. شکست در زندگی خانوادگی، اداره امور فرزندان کار سختی بود و در روحیه او تأثیر گذاشته بود.»
منوچهری نسب مادری خود را به منوچهر خان معتمدالدوله ارمنی، والی اصفهان، میرساند که به علت حمایت از علی محمد باب مشهور شده بود و از کارگزاران قسی القلب دوران قاجاریه محسوب می شد. شهرت معتمدالدوله همچنین به خاطر شقاوت او در سرکوب ایلات و عشایر جنوب به ویژه ایلات بختیاری و ممسنی است. منوچهری از مهرماه 1318 در دانشکده افسری با سمت کفیل فرمانده گردان و درست از اول مهرماه سال بعد در دانشکده، مدیر آموزش دسته پیاده بود و سپس از خرداد 1322 به سمت استاد تاکتیک دانشگاه جنگ درآمد و از اول شهریور همان سال به مدت یک هفته رئیس ستاد مرکز تعلیمات آمادگاه تهران و سپس تا تیرماه سال 1324 در ستاد ارتش در شغل رئیس رکن یکم بود و در آذرماه همان سال معاون اداری دانشکده افسری شد. حسین منوچهری در اسفندماه سال 1326 به فرماندهی تیپ 11 مهاباد منصوب شد. او از ابتدا عمدتاً در مشاغل ستادی و آموزشی کار کرده بود. تنها شغل فرماندهی او در درجه سروانی بود که فرمانده گروهان 2 پیاده در مدرسه نظام به مدت یک سال و نیم و سپس در لشگر 2 ساخلو مرکز فرمانده گردان هنگ 1 به مدت 7 ماه و سپس در همان ساخلو (پادگان) حدود نه ماه فرمانده گردان بود. از این روی تجربه فرماندهی برای اداره یک تیپ در یک نقطه حساس مرزی در منطقه کردستان را نداشت لیکن تا سال 1328 در این سمت باقی ماند.
سرهنگ منوچهری در تیرماه سال 1328 به علت وابستگی به دربار به سمت «فرمانده لشگر گارد شاهنشاهی» منصوب گردید و یک سال بعد یعنی در سال 1329 درجة سرتیپی را احراز نمود و تا شهریور سال 1331 در این شغل حساس ماند.
از اقبال به سمت نازیسم تا فعالیت علیه نهضت ملی شدن نفت
حسین منوچهری، در دانشکده افسری از دوستان صمیمی خسرو روزبه بود و از زمرة افسرانی به شمار میرفت که در سالهای جنگ جهانی دوم ظاهراً به سمت نازیسم و آلمان هیتلری گرایش از خود نشان داده بود، و با«حزب کبود» به رهبری حبیب الله نوبخت همکاری کرد. لذا با اشغال ایران توسط قشون متفقین، سرهنگ منوچهری نیز به همراه برخی افسران «آلمانوفیل» مانند فضل الله زاهدی، حسن بقایی و نادر باتمانقلیچ مدت 22 ماه بازداشت شد. در سالهای پس از شهریور 1320 چون سرهنگ منوچهری از وابستگان سرلشکر حسن ارفع، رئیس ستاد ارتش بود و نیز از اعضای حزب او(3) ، که مهمترین پایگاه دربار و استعمار انگلیس در ارتش محسوب می شد، به ریاست رکن یکم ستاد ارتش منصوب شد. سرهنگ حسین منوچهری در سال 1329 به علت گرایش های شدید شوونیستی(4) نام خود را به «بهرام آریانا» تغییر داد و دو سال بعد یعنی در سال 1331 به عنوان رئیس هیئت وابسته نظامی ایران در فرانسه تعیین و در زمان نخست وزیری دکتر مصدق، از کار برکنار گردید. در کتاب زندگی سیاسی خاندان علم آمده است: «سرتیپ بهرام آریانا در کودتای سپهبد زاهدی علیه دولت مصدق حضور داشته و در منزل زاهدی در حصارک جلساتی تشکیل می دادند.»(5)
در واقع می توان گفت گردانندگان اصلی توطئه کودتا در وهله اول سرتیپ آریانا فرمانده لشگر گارد شاهنشاهی و سرلشگر ارفع رئیس سابق ستاد ارتش بودند ولی تعداد افسران ارشد و امرای ارتش که پس از آن وارد این توطئه شده اند بیش از 15 نفر بود. در این زمینه مکی به نقل از «فرانس سوار» نشریه فرانسوی می نویسد: «
سرتیپ آریانا رهبر کودتای نظامی در ایران است. او که سابقاً منوچهری نام داشت، افسر قوی الاراده و خشنی است. معذلک در میان افسران و افراد ارتش محبوبیت زیادی دارد. آریانا فرمانده لشگر گارد سلطنت است ولی کسانی که با او برای انجام نقشه کودتا همکاری می کنند حاضر شده اند در موقع عمل قسمتهای مهم و حساس ارتش را در اختیار او بگذارند. »(6) بهرام آریانا پس از کودتای 28 مرداد1332 با درجه سرلشگری فرمانده نیروی زمینی و سپس با درجه سپهبدی ژنرال آجودان شاه شد.
نقش آریانا در سرکوب قیام عشایر جنوب
در اینجا لازم است اشاره وار به ارتباط نهضت روحانیت با عشایر فارس نیز بپردازیم: «در فاصله میان تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در تاریخ 14/7/1341 و لغو آن در 8/9/1341 تا تاریخ 19/10/1341 که رفراندوم لوایح ششگانه اعلام گردید، رژیم با طرح و بزرگ نمایی قتل مشکوک رئیس اصلاحات ارضی فیروزآباد فارس، دست به یک جنجال تبلیغاتی زد و آن را به عشایر ایل سرخی نسبت داد. نیروهای نظامی در منطقه مستقر شدند و با چپاول، غارتگری، تعدی به ناموس، طرح اتهامات ناروا و دستگیری سرکلانتر عشایر ایل سرخی، قیام عشایر فارس را شعله ور ساختند. تشکل عشایر مسلح تحت پوشش نهضت مقاومت ملی عشایر از اولین نشانه های بارز آن بود. نهضت مقاومت ملی طی اعلامیه های متعددی از قیام امام خمینی (سلام الله علیه) در طول نهضت حمایت کرد. نفوذ آیت الله محلاتی در میان عشایر فارس و حمایت های مادی و معنوی شهید آیت الله دستغیب ارتباط مستحکمی میان نهضت روحانیون و عشایر فارس به وجود آورد»(7) اسدالله علم نخست وزیر طی مصاحبه ای در تاریخ 14 آذرماه 1341 اغتشاشات و شورشهای استان فارس را با مخالفت روحانیون مرتبط دانست و اظهار داشت: «ما مجرمین توطئه فارس را می شناسیم. دولت مرکز تحریکات را می داند و اگر لازم باشد محرّکین را معرفی خواهد کرد.»
چندی بعد هم به دنبال گسترش مخالفتها و اعتراضات در آن استان و کشته شدن چند تن از مأموران دولتی بدست مخالفان، در 26 اسفند ماه همان سال تهدید کرد که: «کشتار کنندگان جنوب قلع و قمع می شوند. برای این که زارعین صاحب زمین نشوند یکی دو نفر در مناطق جنوبی شروع به کشتار کردند و سرنخ این مطالب در تهران و جاهای دیگر است که من مصلحت نمی دانم بگویم.»(8) با آغاز قیام عشایر جنوب، سپهبد بهرام آریانا در اسفند 1341 توسط شاه با اختیارات تام و با عنوان فرمانده «نیروهای جنوب» به شیراز رفت. او با شیوه های خشن، از جمله بمباران شدید مناطق عشایری، موفق شد که تا تابستان 1342 این قیام گسترده را سرکوب کند. نقش آریانا در فرماندهی «عملیات جنوب» که در زمان خود در رسانه های داخلی و خارجی بازتاب وسیع داشت، سبب شهرت او شد و وی بعدها این نقش ضدانسانی را دستمایه مباهات قرارداد و در تشریح آن کتابهای تاریخچه عملیات جنوب (چاپخانه ارتش ،1342) و نتایج عملیات جنوب (اداره خدمات پرسنلی، چاپخانه ارتش) را نگاشت. بمباران گسترده عشایر جنوب در زمان خود در نشریات داخلی و خارجی انعکاس یافت و سپهبد کریم ورهرام، استاندار نظامی فارس، اعلام داشت:
«تا 24 ساعت دیگر کلیه اشرار یا در بمباران نابود و یا در شیراز به دار آویخته می شوند. من حتی اجازه نمی دهم اجساد اشرار در شیراز دفن شوند. از اینکه عده ای بی گناه در این بمباران از بین می روند متأثرم، ولی چاره دیگری نیست. سپهبد آریانا به دستور شاهنشاه از امروز سرکوبی اشرار را آغاز کردند.»(9) پس از انقلاب اسلامی، نقش ضدانسانی آریانا در این منطقه توسط برخی بازماندگان عشایر در نشریات داخلی مطرح شد و وی از پاریس نامه ای به روزنامه اطلاعات ارسال داشت. توجه به برخی مطالب این نامه منتشر نشده در شناخت روحیات این «اعجوبه» نظامی محمدرضا شاهی جالب است: از ارتشبد دکتر بهرام آریانا 2 خرداد 1358 به روزنامه اطلاعات پاسخ به بعضی یاوه سراییها(!) دزد سرگردنه که تا دیروز راهزنی و آدم کشی می کرد مرا دژخیم می خواند . او و مانند او ابزارهای بی ارزش دستهای ناپاک پشت پرده هستند. همانهایی که نمی توانند فرزندان پاک و شایسته و میهن پرست این سرزمین را با پیشینة درخشانش ببینند. مردک (!)می نویسد که من عشایر پارس را بمباران کردم... در پایان زمستان سال 1342 خورشیدی آشوب بزرگی در یک بخش گستردهای در جنوب ایران که استان اصفهان، پارس، خوزستان را در برمی گرفت برپاخاست. شورشیان، ژاندارمها را کشتند و پاسگاه ها را خلع سلاح کرده، جاده ها را بستند و روستاها را یغما کرده بودند و یگانهای ارتش هم در برابر شورشیان نتوانسته بودند کاری از پیش ببرند، تا اینکه ناگزیر من به فرماندهی نیروهای جنوب برگزیده شدم و فرمان یافتم که شورشیان را خلع سلاح و آرامش را به آن استانها باز گردانم. شورشیان که شماره تیراندازان آنها پیرامون 10 هزار نفر بود در کوهستانهای سخت و سر به آسمان کشیده جایگزین شده و هر بار پس از تاخت به راه ها... و دستبرد به یگانهای ارتش به آشیانه ای سرسخت و دست نیافتنی کوهستانی خود پناه می بردند.» آریانا پس از تکرار مطالبی، که در تاریخچه عملیات نظامی جنوب درج شده، سرکوب خونین عشایر جنوب را افتخار بزرگ خود می داند و می نویسد: «من بزرگترین خدمت را در این نبردها به ایران زمین کردم... من درجه ارتشبدی را در سالن نگرفتم. من در پایان عملیات، 10500 قبضه اسلحه ضمن زدوخورد از اشرار گرفتم و پس از پایان نبردها این شمارش به 27000 قبضه رسید. اینها داستان سرایی نیست. همه مدارک در نیروی زمینی ارتش وجود دارد...» آریانا، به گواه اسناد با خدعه و فریب، سران عشایر فارس را «تأمین» داد و با واسطه برخی افراد «موجّه» و ارسال قرآن ، توانست آنها را به شیراز کشانیده ، دستگیر و سپس تیرباران کند. او در این نامه مدعی است:
«من با هماوردان خود با مردانگی رفتار کردم (!) و جز 6 تن از آنها که انگیزه این کشت و کشتارها بودند، به همه... بخشش همگانی (عفو عمومی) دادم و به آن 6 تن هم هیچ گونه زینهار ندادم و گفتم که این دادگاههای ارتش است که باید سرنوشت شما را روشن کند...»
به هر روی نقش جنون آمیز آریانا در قتل عام عشایر جنوب مورد توجه سرهنگ گراتیان یاتسوویچ رئیس سیا در ایران که در فروردین 1342 همراه رابرت کومر، کارشناس برجسته «سیا» در «جنگ روستایی» در فارس حضور مستقیم داشت و هیئت مستشاری آمریکا در ارتش و محمدرضا پهلوی قرار گرفت و وی به درجه ارتشبدی رسید. به توصیه آمریکاییها، آریانا در 30/9/1344 به جای ارتشبد حجازی به ریاست ستاد ارتش رسید و در اطلاعیه ای که بدین مناسبت در جراید درج گردید، «خدمات» آریانا در سرکوب عشایر جنوب عامل اصلی این انتصاب ذکر شد.
زمینه های شکل گیری شایعات در مورد آریانا
آریانا در دوران ریاست ستاد ارتش به تقویت «حزب آریا»، به رهبری هادی سپهر که دارای تمایلات شووینیستی بود، دست زد. جاه طلبی ها و هرزگی های اخلاقی آریانا، که ارتشبد حسین فردوست بدان اشاره دارد، عناد و کینه برخی امرای ارتش را برانگیخت و ظاهراً توسط آنان توطئه سازمان یافته ای علیه او آغاز شد. طبق اسناد ساواک، از تیر ماه 1346 شایعه وسیعی در سراسر کشور، به ویژه آذربایجان، پخش شد که گویا وی به همراه تیمسار باتمانقلیچ و در ارتباط با وابسته نظامی الجزایر در تهران قصد کودتا دارد! این شایعه از کانالهای مختلف به «دفتر ویژه اطلاعات» منعکس می شد و از طریق فردوست به اطلاع محمدرضا پهلوی می رسید. دامنه این توطئه، که ظاهراً رادیوی «پیک ایران» (ارگان حزب توده) نیز به آن دامن می زد، تا بدانجا رسید که شایعه دستگیری بیش از یکصد افسر در رابطه با «کودتای آریانا »منتشر شد! علیرغم کذب بودن این شایعات و تکذیب مکرر آن توسط عوامل ساواک، مستشاران آمریکایی و شاه ،به دلیل گسترش نارضایی در ارتش، حضور بیشتر آریانا را صلاح ندانستند و او در نیمه اردیبهشت 1348 از سمت ریاست ستاد ارتش برکنار شد و ارتشبد فریدون جم جایگزین او گردید. ساواک در گزارش مورخ 21/2/1348 اعلام کرد: «تعویض ارتشبد آریانا (رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران) در میان طبقات جوان ارتش با حسن اثر تلقّی شده و افراد مختلف این تغییر را با خوش بینی تلقی کرده اند.»
برکناری آریانا، شایعات دیرینه علیه او را توسعه داد و مسئله در جراید خارجی بازتاب یافت. رژیم های وقت مصر و عراق در چارچوب ستیز خود با رژیم شاه به این شایعه دامن می زدند. نشریه فرانسوی زبان لوریان، چاپ بیروت، انفصال آریانا را به علت «اختلاف نظر او با شاه در مسئله تشکیلات ارتش» عنوان کرد و نشریه پاتریوت، چاپ دهلی نو، به نقل از خبرگزاری خاورمیانه مصر علت آن را مخالفت آریانا با سیاست شاه در خلیج فارس دانست و این مسئله در یکی از سخنرانیهای صالح مهدی عمّاش، نخست وزیر وقت عراق، نیز مطرح شد! ساواک برای مقابله با این شایعه به تکاپو افتاد. نواب، رئیس ساواک تهران، در تاریخ 18/3/1348 به اداره کل سوم چنین نوشت: «تیمسار ریاست معظم ساواک (نصیری) ذیل گزارش خبر (شایعه فوق) ... پی نوشت فرمودند: «ارتشبد آریانا مورد محبت شاهنشاه آریامهر است و ماهیانه کسری زندگی او به فرمان شاهنشاه طبق حقوق فعلی (حقوق ریاست ستاد ارتش) تأمین می شود و اتومبیل ارتشی هم در اختیار دارد». با توجه به پی نوشت تیمسار ریاست معظم ساواک و اینکه موضوع تحت تعقیب قرار گرفتن و حتی اعدام ارتشبد آریانا در افواه عمومی شایع می باشد، به نظر این ساواک اصلح است طی مراسمی از خدمات گذشته افسر مزبور تجلیل و موضوع از طریق رادیو و تلویزیون و نشریات به اطلاع همگان برسد تا بدین وسیله شایعات موجود خنثی شود.»
در پی این توصیة ساواک، به منظور خنثی ساختن شایعات در تاریخ 9/3/1348 ارتشبد فریدون جم، رئیس جدید ستاد ارتش، ضیافت شامی برای تودیع با آریانا در باشگاه افسران ترتیب داد و خبر آن در رسانه های عمومی منعکس شد. در این ضیافت، جم به نمایندگی از شاه از آریانا تجلیل کرد و هدایایی به وی اهدا نمود. مدت کوتاهی بعد، آریانا بازنشسته شد. متن فرمان شاه چنین است: «با تأیید خداوند متعال ما محمدرضا پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران در این موقع که ارتشبد بهرام آریانا به افتخار بازنشستگی نائل می گردد به موجب این فرمان همایونی مراتب رضامندی خود را به پاس خدمات گذشته مشارالیه ابلاغ می نمایم. 1/4/1348» آریانا در مراسم جشن بازنشستگی خود سخنانی ایراد کرد و برنامه خود را پس از بازنشستگی نگارش کتابی در ترسیم «ایدئولوژی ارتش ایران» اعلام داشت. به زعم آریانا این «ایدئولوژی» چنین است: «نخستین سفارش من این است که در ارتش ایدئولوژی را که بر مبنای فلسفه شاهنشاهی (!) است و هم اکنون در دانشکده ها و دانشگاه های ارتش آموخته می شود پشتیبانی بفرمایند. از 3 سال قبل این ایدئولوژی که در خون نژاد ایرانی به طور طبیعی وجود داشته و دارد تنظیم و نوشته شده و این موضوع اهمیت شایان دارد، زیرا در دنیای امروز همان طور که در جنگ دوم دیدیم، هیچ ارتشی بدون داشتن ایدئولوژی نمی جنگد.»(10)
انعکاس عدم تحمل بازنشستگی در کردار و گفتار آریانا
علیرغم این نمایش تبلیغاتی، تحمل بازنشستگی برای این عنصر جاه طلب بسیار دشوار بود. ثریا عصار، همسر دوم آریانا، بعدها گفت: «وقتی تیمسار بازنشسته شد برایش خیلی غیرمنتظره بود. تیمسار گفت: من کسی بودم که در روز 28 مرداد در برابر این همه دشمن روی تانک رفتم و برای ملّت نطق کردم در حالی که بقیه اطرافیان اعلیحضرت خود را قایم کرده بودند. من کسی هستم که همیشه پایبند این می باشم که ایران باید شاهنشاهی باشد و به سلطنت پهلوی افتخار می کنم و از مریدان رضاشاه هستم. پس چگونه ممکن است به پسر او خیانت کنم. » گفته فوق توسط منبع خبری ساواک گزارش شد و فردوست در زیر آن چنین نوشت: «تیمسار آریانا 28 مرداد در تهران نبود که روی تانک سوار شود. این حرفهای زنانه است. » آریانا پس از بازنشستگی، به هرزگی ها و عیاشی پرداخت. او که در دوران فقر و جوانی و در درجه ستوان یکمی با دختر فهام الملک ازدواج کرده بود، اینک در سن 63 سالگی با عنوان ارتشبدی و غوطه ور در ثروت بادآورده ای که از عطایای پدر تاجدارش به وی رسیده بود، هوس تجدید فراش کرد و با دختر کم سن و سال و زیبایی ازدواج نمود و نام او را از ثریاعصار (11) به «آریانوش» تغییر داد! آنها حدود 40 سال اختلاف سنی داشتند. ازدواج آنها در 3/4/1348 درست یک ماه و 22 روز بعد از عزل آریانا از آخرین سمت او یعنی «ریاست ستاد ارتش» صورت گرفت. در تاریخ 4/4/1348، ساواک از مجلس ازدواج آریانا چنین گزارش داد: «3/4/48 مراسم ازدواج ارتشبد بازنشسته آریانا و دوشیزه ثریا عصار برگزار شد. در این مراسم ارتشبد آریانا مست بود و مرتباً دست به حرکات ناشایستی میزد. هنگامی که از او خواستند جهت مدعوین صحبت نماید، اظهار نمود من فقط راجع به همسرم ثریا صحبت می کنم. سپس سرگرد عصار با یکی از اقوام عروس صحبت کرد و نسبت به شاهنشاه ابراز وفاداری نمود، ولی ارتشبد آریانا عکس العملی از خود نشان نداد و در پایان مراسم شمشیری آورده و ارتشبد آریانا کیک را با آن بریدند. » در گزارش دیگر، نفرت شدید آریانا از فرهنگ اسلامی مردم ایران چنین دیده می شود: «22/2/49 ضیافتی با شرکت 6 نفر در منزل ارتشبد بهرام آریانا ترتیب یافت... تیمسار اظهار داشت این یک کتاب آسمانی می باشد(منظور شاهنامه است) چون من به زبان فارسی خیلی علاقمند هستم و در ضمن مخالف خط کنونی فارسی هستم و معتقدم که باید زبان فارسی به خط لاتین نوشته شود. چون خط فارسی 24 عیب دارد و نمی دانم چرا مسئولین توجه نمی کنند... من در زمان تصدی خودم در ارتش در مورد زبان دگرگونی به وجود آوردم و اکثر لغات عربی را بیرون کشیدم... بین خودمان باشد اگر خط لاتین شود ارتباط ما با اعراب قطع خواهد شد، چون ما هر جمله ای را که بخواهیم بنویسیم باید به سراغ زبان عربی برویم... طبقه آخوند همیشه برای اینکه دکانش تخته نشود از افکار پوسیده حمایت می کند...»
رفتار آریانا در این دوره، که حتی ساواک نیز آن را «ناشایست» ارزیابی می کرد، سبب شد تا وی به اشارة غیرمستقیم شاه از کشور خارج شود و در پاریس اقامت گزیند. نمونه هایی از عقاید آریانا در این دوران، براساس اسناد ساواک، چنین است: «در سال 1351 برابر گزارشی، دکتر رفیعی جریان حمله چریکهای عرب به خوابگاه قهرمانان اسرائیلی در مونیخ را برای تیمسار تعریف کرد. تیمسار که در جریان نبود سخت ناراحت شد و ضمن محکوم کردن عملیات چریکی اعراب اظهار داشت: ملت عرب خوی وحشیگری را از دست نمی دهد و الان ملتی شدند که مزاحم امنیت جهان هستند و این عمل واقعاً وحشیانه بود. من چند سال قبل غیررسمی به اسرائیل رفتم. وقتی هواپیما به مرز اسرائیل رسید کلاً سبز و خرم بود. اسرائیل واقعاً یک ملت زنده هستند و در هر موردی که فکر کنید پیشرفت کردند و دارند عظمت قبلی خود را که استحقاق آنهاست به دست می آورند.» و در گزارش دیگر چنین می خوانیم : «
خانم آریانوش در جلسه ای اظهار داشته: بهائیها خیلی به تیمسار همسرم علاقه دارند، چون جد مادری تیمسار منوچهرخان والی اصفهان بود که باب را پناه می دهد. تیمسار آریانا نیز در ادامه اظهار نموده: جالب اینجاست که باب مرگ زودرس منوچهرخان را پیش بینی می کند و درست از آب درمی آید... دین اسلام یک دین سیاسی است و برای جامعه ما خطرناک شده.» آریانا هرسال از فرانسه یکی ـ دو مرتبه برای دیدن اقوام و دوستان به ایران سفر می کرد. آخرین بار در پاییز و زمستان 1356 در ایران بود. او علت سکونتش را در پاریس به جهت برکنار بودن از اقدامات خصمانه بعضی از سازمان ها ذکر می کند. نقش آریانا در توطئه های دهة نخستین انقلاب اسلامی 1ـ ارتش رهایی بخش ایران ارتش رهایی بخش ایران «آرا» نامی بود که به تمامی نیروهای مسلح و یا عمدتاً نظامی که علیه جمهوری اسلامی فعالیت می کردند، یا اندیشه مقابله مسلحانه با جمهوری اسلامی را در سر می پرورانند، اطلاق می شد. لذا با تشکیل یک مرکز فرماندهی در پاریس، گردانندگان «آرا» خود را نماینده همه عناصر راست مخالف جمهوری اسلامی ایران و رهبر آنان می دانستند. جمعی از این افراد مانند ارتشبد غلامعلی اویسی، ارتشبد غلامرضا ازهاری، ارتشبد بهرام آریانا، اردشیر زاهدی، اشرف پهلوی و همچنین عده ای از سران ساواک موجودیت ارتش رهایی بخش ایران «آرا» را اعلام کردند. نخستین نشریة این گروه به تاریخ 20/5/1358 منتشر شد. افراد فوق در عین ارتباط و همکاری با هم، هر یک علاوه بر تشکیل گروه های مستقل و تحت نفوذ خود با یک یا چند جریان دیگر در داخل یا خارج از کشور، کم و بیش ارتباط داشتند. مثلاً اویسی و اشرف و آزاده شفیق به اتفاق هم کانون فعالیت جمعی از افراد نظامی، سرهنگ تا سپهبد را تشکیل می دادند. اشرف و آزاده به همراه هوشنگ نهاوندی وزیر علوم و آموزش عالی در دولت آموزگار و اردشیر زاهدی در جبهه میهن پرستان ایران شرکت فعال داشتند. بهرام آریانا نیز ضمن ارتباط با اویسی و اشرف پهلوی و در عین فعالیت در «جبهه میهن پرستان ایران» خود تشکیل دهنده ستادی بود مرکب از جمعی از مقامات سابق نیروهای هوایی، زمینی و دریایی، ستاد فرماندهی نیروهای مسلح با نام جنبش رهایی ایران «آرا» و«پاسداران شاهنشاهی» که به عنوان شاخه های نظامی، سیاسی، تحت رهبری آریانا عمل می کردند.(12) 2ـ سازمان آزادگان در اینجا ضرورت دارد به معرفی گوشه ای از تاریخچه سازمان آزادگان و نقش آریانا در این سازمان بپردازیم. در حدود پنج سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت هایی علیه حکومت شاه در خارج از کشور صورت می گرفت که یکی از این نوع فعالیتها را یک تیم دونفره انجام می داد. این دو نفر شاهین اسپهبدی و مهران خلیلیان بودند. شاهین اسپهبدی دو سال قبل از پیروزی انقلاب از پاریس ـ فرانسه ـ به تهران آمد. او در سوادکوه مازندران با شخصی ملاقات کرد به نام آریابد باوند. وی استاد تاریخ نظامی در دانشکده افسری و دانشگاه جنگ بود و دکترای دولتی در رشته فلسفه و تاریخ از دانشگاه سوربن فرانسه داشت. باوند معتقد بود که کشور باید «پادشاهی» باشد لیکن هر پادشاه باید خود پادشاهی را بدست آورد و با استفاده از دلاوریها و لیاقتها و شایستگی های خود ترقی کرده، به پادشاهی برسد نه اینکه پادشاهی به فرزندش (ولیعهد) به ارث برسد. شاهین اسپهبدی از طریق باوند با محمودی بختیاری (همفکر باوند) آشنا شد. محمودی بختیاری به اسپهبدی توصیه کرد که دنبال شخصی بروند که شهرتی دارد و همان طور که عبدالناصر در مصر ابتدا از نام ژنرال نجیب استفاده کرد، آنها نیز می توانند از نام ارتشبد آریانا بهره جویند. محمودی بختیاری قبلاً چند نفری را به دور خود جمع کرده بود و نام گروه خود را «کانون آزادگان» گذاشته بود و شاهین اسپهبدی و مهران خلیلیان نیز همین نام را برای گروه خود انتخاب کردند. به دنبال وقوع انقلاب اسلامی در ایران بهرام آریانا که خود را رهبر و شخص اول و کورش آریانا فرزند ارشد وی که خود را در مقام نخست وزیر آینده ایران می دید، تمام تلاشهای خود را علیه انقلاب اسلامی بکار برد و سعی وافر نمود تا هرچه بیشتر افسران، درجه داران، سرمایه داران، روزنامه نگاران و نویسندگان و... متواری ایرانی را در سازمان آزادگان گرد آورد. آنان اساسنامه ای هم برای سازمان آزادگان نوشتند و آن را به زبان فرانسه ترجمه کردند و یک نشریه نیز بنام «آزادگان» به چاپ رساندند. درست بعد از این ماجرا، با پیوستن چند نفر آن هم بر روی کاغذ، توانستند کابینه ای خیالی و ارتشی آریانایی تشکیل دهندکه در ستاد و سر فرماندهی آن اشخاصی همچون سپهبد علی امیری، رییس اداره مهندسی ارتش و مدتی رییس اداره حسابرسی ارتش شاهنشاهی و سپهبد مینو سپهر معاون فرمانده نیروی هوایی و دریادار حبیب الهی فرمانده نیروی دریایی شاه و سرهنگ کریم شمس ـ که در مراسم جشنهای 2500 ساله برای سران کشورها گزارش نظامی می دادـ نام نویسی کرده بودند. کورش آریانا نیز در همین خصوص تلاش نمود که بین سازمان آزادگان و«سیا» رابطه ای بر قرار کند. برای این کار به آمریکا رفت و پس از تماسها و گفتگوهای بسیار قرار شد که «سیا» از طریق اسرائیل و آفریقای جنوبی به سازمان آزادگان کمک کند. لیکن آریانا به دنبال این تحریکات و پس از شکست عملیات ناو ربائی و از هم گسیختگی، با صدور اعلامیه ای خود را از سازمان آزادگان کنار کشید.(13) 3ـ عملیات ربودن ناو تبرزین در زمان شاه دوازده فروند ناو کامباتانت از فرانسه خریداری شده بود. چهار فروند از ناوها پیش از انقلاب تحویل نیروی دریایی ایران شد و هشت فروند دیگر قرار بود تحویل گردد که آمریکاییها جلو تحویل آنها را گرفتند. اما از آنجایی که فرانسویها کل قیمت ناوها را دریافت کرده بودند در سال 1359 با هماهنگی های انجام شده تعدادی افسر از نیروهای دریایی جمهوری اسلامی ایران به فرانسه عزیمت شدند تا ظرف شش ماه آموزشهای لازم را فراگرفته، با ناوها به ایران برگردند. از نزدیکان یکی از افسران اعزامی فردی بود مقیم فرانسه و مرتبط با سازمان آزادگان. این شخص ترتیبی داد تا افسر مورد نظر چند بار به طور بسیار محرمانه در پاریس با کورش آریانا، ارتشبد آریانا و دریادار حبیب الهی (آخرین فرمانده نیروی دریایی شاه) ملاقات کند. بعد از این ملاقاتها و هماهنگی ها با دقت زیاد هشت گروه(14) جهت انجام مأموریت های شخصی انتخاب و دستورالعمل ها به صورت محرمانه تهیه و مرحله به مرحله ابلاغ و اجرا گردید. قرار بود که سه ناوچه در بندر شربورگ تحویل ایران گردد. مسیر این ناوچه ها عبور از تنگه جبل الطارق، مدیترانه، کانال سوئز، دریای سرخ و آبهای ایران در خلیج فارس بود. برابر هماهنگیهای انجام شده قرار بود دریادار حبیب الهی و گروه کماندویی وی تحت پوشش دانشجویان اقیانوس شناسی، یک یدک کش کرایه کنند و با آن به ناو تبرزین نزدیک شوند. طبق هماهنگی که با فرمانده ناو تبرزین در پاریس شده بود، فرمانده نیز موضوع را با افسر موتورخانه ناو و یکی دیگر از افسران ، مطرح و هماهنگ کرده بود.(15) هنگامی که یدک کش به ناو تبرزین نزدیک شد طبق قرار، مهندس کشتی اعلام کرد که موتور ناو با اشکال مواجه و خراب شده و نیازمند تعمیر است. در این لحظه بقیه ناوها به مسیر خود ادامه دادند. کماندوها با سلاح قلابی (اسباب بازی) وارد ناو شده و با اطلاع قبلی، از طبقه پایین ناو سلاحهای واقعی را برداشته، ملوانان ناو را وادار به تسلیم و در اتاقک پایین ناوچه زندانی کردند و ناو سریعاً به حرکت خود ادامه داد و وارد آبهای بین المللی گردید. دفتر سازمان آزادگان در پاریس طبق برنامه از پیش طراحی شده از خبرنگاران، عکاسان و نمایندگی های مطبوعات برای تهیه گزارش دعوت کرده بود، موضوع که تا این لحظه سری بود با آب و تاب فراوان تشریح و به سراسر جهان اعلام و نام آریانا و «ارتش رهایی بخش ایران» یا «آرا» در رسانه های گروهی مطرح و مرتب تکرار شد. بسیاری از متواریان و فراریان به تصور اینکه کار تمام شد، به آریانا تبریک گفتند. و این بازتابها، بیشتر موضوع را سر زبانها انداخت. اطرافیان رضا پهلوی با اطلاع از تصمیم آریانا ـ که خواهان پادشاهی غیر موروثی است ـ از ارسال تبریک به آریانا خودداری کردند و برعکس برای جمشید حسنی استوار ارتش و رهبر گروه «جوان» تبریک فرستادند که در مطبوعات نیز منعکس گردید. ناو با همان سوخت و آذوقه اولیه تا مراکش رسید. سلطان مراکش به تصور اینکه این افراد سلطنت طلب هستند و برای رضا پهلوی کار می کنند موضوع را با او در میان گذاشت و در مورد تحویل سوخت و غذا به ناو و ملوانان کسب تکلیف کرد ولی چون سازمان آزادگان سلطنت طلب نبود، رضا پهلوی از تأیید آنها خودداری کرد. ارتشبد آریانا چند بار به مصر رفته بود و با فرح پهلوی مذاکره کرده بود ولی به نتیجه ای نرسیده بودند. روی این اصل، رضا پهلوی از سلطان مراکش می خواهد که از دادن کمک خودداری نماید. بردن ناو بدون سوخت و آذوقه به آفریقای جنوبی غیرممکن بود. ناچار ناو به آبهای فرانسه برگردانده شد و در بندر مارسی تحویل مقامات فرانسوی گردید. ربایندگان نیز به عنوان پناهندگان سیاسی تسلیم شدند و ناو مجدداً تحویل دولت جمهوری اسلامی و روانه ایران شد و در جنگ تحمیلی شرکت کرد.(16) سرنوشت آریانا پس از شروع جنگ عراق علیه ایران آریانا با یک میلیون دلار اعتباری که شاپور ریپورتر در اختیار او گذارد، در رأس یکی از نخستین گروهکهای سلطنت طلب قرار گرفت که خرابکاری مسلحانه را در مرزهای شمال غربی ایران هدف قرار داده بود. آریانا نخست با حمایت رژیم عراق مرکز فعالیت خود را در جنوب شرقی کرکوک قرار داد و به همراه افرادی چون سردار جاف، دکتر حسن جاف و سروان مختاری برای آموزش نظامی ضدانقلابیون اردوگاهی تأسیس کرد. در اوائل جنگ آریانا توانست از طریق سرویسهای جاسوسی آمریکا و انگلیس حمایت دولت ترکیه را جلب کند و مرکز گروه خود را در شهر مرزی وان قرار دهد. این در حالی بود که نخست وزیر ترکیه در دیماه 1360 رسماً حضور ضدانقلابیون مسلح ایرانی را در خاک ترکیه تکذیب کرد! بدینسان، گروهک «ارتش رهایی بخش ایران» «آرا» با حضور قریب به 300 نفر از وابستگان امنیتی و نظامی رژیم ساقط شده پهلوی به خرابکاری مسلحانه علیه انقلاب اسلامی ایران پرداخت. اما پس از چندی از یکسو روابط میان آریانا و اویسی تیره شد و از سوی دیگر میان اعضای «آرا» بر سر تقسیم کمکهای نقدی دولتهای غربی اختلاف پدید آمد. تنها دستاورد این اختلافات برای سرویسهای جاسوسی غرب سیاهة حداقل 10 میلیون دلاری هزینه های برباد رفته آن بود! این افول با نام ارتشبد سابق بهرام آریانا در پیوند است.(17) سرانجام ارتشبد بهرام آریانا در تاریخ 31/3/1364 پس از یک بیماری چند ماهه در بیمارستان نظامی پاریس درگذشت. یک سند سند زیر از سوی ارتشبد آریانا در 25 اسفند 1341 و در آستانه یکی از بزرگترین حملات جنایت بار وی به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش علیه عشایر منتشر شده است :
پی نوشت : 1ـ دانشکده صاحب منصبی در 1314 هـ ش به دانشکده افسری تغییر نام داد. 2ـ آریانا از همسر اولش سه پسر به اسامی کورش، گشتاسب، آریاسب و یک دختر داشت. کورش فارغ التحصیل دانشکده افسری بود و در وابستگی نظامی ایران در فرانسه کار می کرد. او با دختر خاله شاه، شهلا دادستان، دختر تیمسار دادستان ازدواج کرد و در کار معدن در ایران نیز فعالیت داشت او بعد از انقلاب به پاریس رفت و هم اکنون در آنجا زندگی می کند و در اوایل انقلاب نیز بر ضد جمهوری اسلامی در تشکیل و فعال نمودن نشریه «آرا» و «سازمان آزادگان ایران» نقش اصلی را داشت. آریانا یک دختر به نام آریاناز داشت که با یک مرد فرانسوی ازدواج کرد. گشتاسب نیز متولد 1328، فارغ التحصیل سن سیر فرانسه بود. ابتدا در دانشکده افسری و سپس در نیروی هوابرد خدمت کرد و در اثر یک تصادف چهره و حافظه اش آسیب دید. آریاسب متولد 1330 کوچکترین پسر خانواده است. 3ـ حزب آریا 4 - شوونیسم عبارت است از سرسپردگی بی چون و چرا به دولت، عشق شدید به افتخار و سربلندی کشور، و احساس تند و نامعقول در مورد شکوه و جلال کشور. این اصطلاح از نام نیکلاشوون درجه دار ناپلئون گرفته شده که به دلیل سرسپردگی بی چون و چرا به ناپلئون و امپراتوری، انگشت نما شده بود. 5 - برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به: زندگی سیاسی خاندان علم، مظفر شاهدی، ص 204 گازیوروسکی مارک، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه فریدون فاطمی، نشر مرکز، ص 220 6 - سالهای نهضت ملی، جلد پنجم، کتاب سیاه، حسین مکی، ص 370 7 - خاطرات 15 خرداد شیراز، دفتر اول ص ص 78ـ77 ـ دفتر دوم ص ص 2ـ1 8 ـ عبدالله شهبازی، ایل ناشناخته ص 302 و 303 9ـ کیهان، 22/12/1341 10ـ ندای ایران نوین، 2/4/1348 11ـ ثریا عصار قبل از اینکه بتواند دیپلم خود را بگیرد با یک کشتی گیر به نام محمدعرب ازدواج کرد. او بعد از چندی از محمد عرب جدا شد و به خانه پدرش، عصار، برگشت و دوباره به تحصیل پرداخت و توانست تا سطح دیپلم برسد. عموی ثریا، نصیر عصار معاون نخست وزیر و سرپرست سازمان اوقاف و دو نفر از پسرعموهایش افسر بودند و در ساواک کار می کردند. 12ـ ر.ک: کودتای نوین وتوطئه در دهة نخستین انقلاب اسلامی، نشر موسسه مطالعات وپژوهشهای سیاسی، ج 3، ص 138 13ـ رک: ارتش تاریکی، بهروز کیا، صص 152ـ160 14ـ الف ـ گروه اول تا سوم، متشکل از افرادی در قالب مأموریت کماندویی به وسیله هواپیما، قطار و اتومبیل به مقصد اسپانیا . ب - گروه چهارم، مسئول برقراری ارتباطات و هماهنگی در مرکز سازمان در پاریس . ج - گروه پنجم، مرکب از کورش آریانا و دریادار حبیب الهی برای نظارت و کنترل سه گروه بالا به مقصد اسپانیا . د - گروه ششم، متشکل از سرلشگر مینو سپهر و سرهنگ کریم شمس فرمانده گارد جاویدان سابق برای تهیه سوخت ناو و تأمین آذوقه ملوانان، حرکت به کشور مراکش. ه - گروه هفتم مأموریت داشت که یک فرستنده قوی تهیه و برای نصب روی ناو تبرزین آماده کند و ناو از خلیج فارس پرسنل نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران را دعوت به الحاق به ارتش رهایی بخش ایران «آرا» کند. و ـ گروه هشتم مرکب از ارتشبد آریانا با تعدادی از افسران، حرکت به کشور ترکیه و استقرار در خاک ایران در «سرو» یا «خانیک». این گروه چند آپارتمان در ترکیه اجاره کرد. و عملیات زمینی را هدایت می کرد. بخشی از این گروه مأمور تهیه فرستنده رادیویی و تولید برنامه رادیویی بودند تا بوسیلة قاطر و عبور از نقاط کوهستانی به ارتفاعات مرزی رسیده و با دعوت از عشایر، ناراضیان و اشخاص خوش باور فعالیت تبلیغاتی خود را آغاز کنند. 15ـ هر دو افسر در قبال ایجاد تسهیلات برای رفتن به امریکا حاضر به همکاری شدند که افسر موتورخانه ناو پیوستن به همسر و افسر دیگر فرار از جنگ را بهانه قرار دادند. 16ـ ارتش تاریکی، بهروز کیا، صص 162ـ171 17ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 433 (ضمناً قسمتهایی از زندگینامه آریانا از این کتاب استفاده شده است.)
ارتشبد بهـرام آریانا به روایـت اسنـاد سـاواک ، مرکز بررسی اسناد تاریخی