۰
plusresetminus
بنا به گواهی متون و روایات تاریخی، از صبح عاشورا تا لحظاتی قبل از آغاز جنگ میان سپاه امام حسین (علیه السلام) و ابن سعد، رویدادهایی منحصر به فردی رخ داده است و گاه حضرت با بیان نکاتی به بیان حقایقی درباره خویش و خاندان پاک رسول الله پرداخته اند.
از صبح عاشورا تا پیش از آغاز جنگ در کربلا چه گذشت؟
خواب امام‏ حسین (علیه السلام) هنگام سحر

 ابن اعثم مى‏گوید: وقتى سحرگاه عاشورا فرا رسید، خوابى سبک امام حسین (‏علیه السلام) را ربود. سپس حضرت بیدار شد و فرمود: آیا مى‏دانید هم اینک، چه خوابى دیدم؟ عرض کردند: فرزند دخت پیامبر (صلى الله علیه وآله)! آن رؤیا چه بود؟ فرمود: در خواب دیدم، گویا سگهایى به شدّت بر من حمله ‏ورند. در میان آنان، سگى دورنگ بیش از همه، حمله مى‏کرد. به گمانم قاتل من، شخصى دورنگ و پیس است. سپس جدّم رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را در جمعى از اصحاب آن حضرت، دیدم که به من فرمود: فرزندم! تو شهید آل ‏محمّدى! اهل آسمانها و افق اعلى، به تو شاد مانند. امشب مهمان منى؛ بشتاب و درنگ مکن! این فرشته که از آسمان فرود آمده، در پى توست. لحظه آن امر مهّم، نزدیک است و کوچ از این دنیا فرا رسیده و در آن، شکّى نیست. همچنین ابن قولویه با سند خود از امام صادق‏ (علیه السلام) نقل مى‏کند که فرمود: در سپیده دم عاشورا، حسین‏ (علیه السلام) با اصحاب خود نماز گزارد؛ سپس رو به آنان کرده، فرمود: خدا به کشته و شهید شدن شما اجازه داد؛ بر شما باد صبر و پایدارى.

نیایش سیدالشهدا (علیه السلام) هنگام صبح

 شیخ مفید مى‏گوید: از امام زین ‏العابدین (‏علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: صبح عاشورا، چون سپاه دشمن براى نبرد بر حسین‏ (علیه السلام) رو آورد، امام‏ دست به دعا برداشت و عرض کرد: بارالها! در هر اندوهى، تکیه ‏گاه منى و در هر سختى، امید من مى‏باشى، در هر حادثه ناگوارى که بر من آید، پشت و پناه و ذخیره منى؛ چه بسا غمى که در آن دل، ناتوان و چاره، نایاب و دوست، خوار و دشمن، شاد مى‏شد و من، آن را به درگاهت آورده، به تو شکوه کردم، تا از جز تو بریده، تنها به تو رو آورده باشم و تو، گشایش دادى و آن را از من راندى. پس تو دارنده هر نعمت و صاحب هر نیکى و مقصد اعلاى هر خواسته ‏اى.

سخن امام (‏علیه السلام) با شمر

ابومخنف مى‏گوید: ضحّاک مشرقى گفته است: لشکر ابن سعد، چون رو به ما کرده، آتش خندق را - که براى جلوگیرى از حمله دشمن، در پشت سر ما قرار داشت - در هیزمها و نى ‏ها شعله ‏ور دیدند، یک نفر از ایشان سوار بر اسبى آراسته، تاخت و پیش آمد و بى آن که با ما سخنى گوید، با غرور و تبختر بر خیمه ‏ها نگریسته، گذر کرد و جز زبانه ‏هاى آتشِ افروخته هیزم، چیزى ندید. برگشت و فریاد زد: اى حسین! آیا پیش از قیامت، به آتش دنیا شتافتى؟! امام حسین (‏علیه السلام) فرمود: این کیست؟؛ گویا شمر باشد؟ عرض کردند: خدا سامانت دهد، آرى خود اوست.  فرمود: اى فرزند بزچران! این تویى که به چشیدن آتش دوزخ، سزاوارى. مسلم بن عوسجه عرض کرد: اى فرزند رسول خدا! فدایت شوم، آیا اجازه مى‏دهى این فاسق را - که از بزرگترین ستمگران است - تیر افکنم؟ او در تیررس من است. تیرم به خطا نمى‏رود؟ امام‏ فرمود: او را نزن، نمى ‏پسندم که آغازگر جنگ باشم.

همچنین خوارزمى مى‏ گوید: سپس اسب امام‏ حسین (علیه السلام) را نزدیک آوردند؛ امام‏ سوار شد و در جمعى از اصحاب، به سوى سپاه ابن سعد روان گشت. حضرت‏ به بریر بن خضیر همدانى - که جلو او قرار داشت - فرمود: بریر! تو با اینان، سخن بگو و اندرزشان بده. بریر پیش رفت تا نزدیک آنان رسید. آنان هجوم آوردند، بریر گفت: ای مردم! از خدا بترسید؛ اینک این گوهر گرانبهاى محمّد (صلى الله علیه وآله) است ‏که پیش روى شماست! و آنان، خاندان و دختران و حرم رسول خدا می باشند. گفتند: مى‏خواهیم، ایشان را در اختیار عبیداللَّه بن زیاد قرار دهیم تا هر چه خواهد در حقّشان انجام دهد. بریر گفت: آیا رضا نمى‏دهید، به همانجا برگردند که از آنجا آمدند؟! واى بر شما اى کوفیان! آیا نامه ‏ها و پیمان هاى خود را که خدا را بر آن گواه مى‏گرفتید، فراموش کردید؟! و خدا بس گواهى است.  واى بر شما! آیا عترت پیامبر خود را فرا خواندید و پنداشتید که جان خود را فداى ایشان مى‏سازید، حال که آمده‏اند، آنان را به عبیداللَّه تسلیم مى‏کنید! و از ایشان، آب فرات را - که هر یهودى و نصرانى و مجوس و وحوش بیابان از آن مى ‏نوشند - دریغ مى‏دارید؟ شما براى خاندان محمّد، چه بد جانشینى بودید! شما را چه شده است؟! خدا در قیامت سیرابتان نکند؛ چه بد مردمى هستید! پس یکى از آنان گفت: بریر! ما نمى‏ فهمیم، تو چه مى‏گویى؟! بریر گفت: سپاس خداى را که بینائیم را در حق شما، بیشتر کرد؛ خدایا! من از کردار این نامردان، به تو بیزارى مى‏جویم. بارالها! بینوایى را در میانشان افکن، تا آن روز که به دیدارت آیند و تو از ایشان، خشمگین باشى. پس آنان شروع کردند، به بریر تیر افکندن و بریر بازگشت.

خطبه امام (علیه السلام)

خوارزمى مى‏گوید: امام پیش آمد تا روبروى آن مردم ایستاد. نگاهى به صفوف سیل آساى ایشان و ابن سعد که در میان بزرگان کوفه ایستاده بود، افکند و فرمود: سپاس آن خدایى را که دنیا را آفرید و آن را منزل فنا و نیستى قرار داد که پیوسته، اهل خود را از حالى به حال دیگر درآورد. فریب خورده، کسى است که فریب دنیا خورد و بدبخت، کسى است که دنیا گمراهش کرد. پس فریب دنیا نخورید که دنیا، امیدواران خود را ناامید و آزمندان خود را محروم مى‏کند. مى‏بینم بر امرى همّت گماشته ‏اید که با آن، خدا را بر خود خشمگین سازید و توجّه کریمانه او را از خود، باز دارید و عذاب او را بر خود، فرود آورید و رحمت او را از خود، دور کنید. پروردگار ما چه خوب پروردگارى است و شما، چه بد بندگانى هستید که به اطاعت خدا، اقرار کرده و به پیامبرش محمّد (صلى الله علیه وآله)، ایمان آوردید، آنگاه به فرزندان او هجوم آورده ‏اید تا ایشان را بکشید. راستى که شیطان بر شما چیره گشته و خداى بزرگوار را از یادتان برده است. اینان مردمى ‏اند که بعد از ایمانشان، کافر شدند. پس دور باد گروه ستمکاران.

اهتمام سیدالشهدا (‏علیه السلام) به حقّ مردم

 قاضى نوراللَّه تسترى مى‏گوید: موسى بن عمیر از پدر خود نقل کرده که گفت: امام به من فرمود: ندا کن کسى که بدهى دارد، نباید با من کشته شود! این ندا را در همه پیروانم سر ده که من، از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) شنیدم فرمود: هر که با بدهى بمیرد، در قیامت آن را از حسنات او برمى‏دارند؛ و در نقل دیگرى آمده که عمیر انصارى گفت: امام به من فرمود: بین مردم ندا کن، کسى که بدهى دارد، نباید با من به پیکار آید که هر که با بدهى بمیرد و براى پرداخت آن نیندیشیده باشد، در آتش درآید. پس یک نفر برخاست و عرض کرد: همسرم پذیرفته که از جانب من بپردازد. امام‏ حسین (علیه السلام) فرمود: کفالت زن چه مى‏کند؟ آیا مى‏تواند بپردازد؟ ضحاک گفته است: یک نفر از اصحاب، نزد امام آمد و عرض کرد: من بدهى دارم چه‏کنم؟ فرمود: هر که بدهى دارد، با من به پیکار نیاید!

سخن امام‏ (علیه السلام) با یزید بن حصین

شیخ صدوق‏ مى‏گوید: چون تشنگى به امام‏ حسین (علیه السلام) و یارانش رسید، یزید بن حصین همدانى - از شیعیان حضرت‏- نزد امام‏ آمده، عرض کرد: اى فرزند رسول خدا، آیا اجازه دارم، بروم با اینان سخن بگویم؟ پس امام‏ اجازه فرمود و او به سوى سپاه ابن سعد، رفت و گفت: هان اى مردم! خداوند محمّد (صلى الله علیه وآله) را به حق برانگیخت، تا مژده و نوید دهد و فرا خواننده به سوى خدا و چراغ تابان باشد. این آب فرات است که هر کسی از آن بهره می برد و شما آن را از فرزند محمّد (صلى الله علیه وآله)، دریغ داشته‏اید! گفتند: یزید! زیاد حرف زدى، بس کن. به خدا سوگند! باید حسین تشنه بماند. همچنین ابن حمزه با سند خود نقل مى‏کند که امام رضا (علیه السلام) فرمود: اصحاب امام حسین (‏علیه السلام)، از تشنگى به او شکوه بردند. پس فرشته‏اى بر امام‏ فرود آمد و عرض کرد: خداى متعال تو را سلام مى‏رساند و مى‏فرماید: آیا حاجتى دارى؟ امام‏ فرمود: او خود، سلام است و هر سلامى، از پروردگار من است. اینک اصحابم شکوه چیزى دارند که او، داناتر است: تشنگى. خداى متعال به آن فرشته، وحى فرمود: به حسین‏ (علیه السلام) بگو: ناحیه پشت سر خود را با انگشت خود، خطى بکش تا سیراب شوند. امام‏ با انگشت سبّابه خود خطى کشید؛ ناگاه نهرى سپیدتر از شیر و شیرین ‏تر از عسل پدیدار شده، روان گشت. امام و اصحابش از آن نوشیدند.

سوگند امام‏ (علیه السلام) به کوفیان

 شیخ صدوق‏ مى‏گوید: پس از این ماجرا  امام حسین (‏علیه السلام) برخاست و تکیه بر شمشیر خود کرده، با صداى بلند فرمود: شما را به خدا، آیا مرا مى‏شناسید؟ گفتند: آرى، تو فرزند و سبط رسول خدایى. فرمود: شما را به خدا مى‏خوانم، آیا مى‏دانید که جدّ من رسول خدا (صلى الله علیه وآله) است؟ گفتند: آرى. فرمود: شما را به خدا، آیا مى‏دانید که مادرم فاطمه زهرا (علیها السلام)، دختر محمّد مصطفى‏ (صلى الله علیه وآله) است؟ گفتند: آرى. فرمود: شما را به خدا، آیا مى‏دانید که پدرم على بن ابى طالب (‏علیه السلام) است؟ گفتند: آرى. فرمود: شما را به خدا، آیا مى‏دانید که مادر بزرگ من، خدیجه اوّل زن مسلمان این امت است؟ گفتند: آرى. فرمود: شما را به خدا، آیا مى‏دانید که حمزه سیّدالشهدا، عموى پدر من است؟ گفتند: آرى. فرمود: شما را به خدا، آیا مى‏دانید که جعفر طیّار، عموى من است؟ گفتند: آرى. فرمود: شما را به خدا، آیا مى‏دانید که این، شمشیر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) است که در دست من است؟ گفتند: آرى. فرمود: شما را به خدا، آیا مى‏دانید که این، عمامه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) است که بر سر دارم؟ گفتند: آرى. فرمود: شما را به خدا، آیا مى‏دانید که على‏ (علیه السلام)، اوّل مسلمان این امّت و داناترین و بردبارترین ایشان است و او، سرور هر مرد و زن مؤمن است؟ گفتند: آرى. فرمود: پس چرا خونم را روا مى‏شمرید؟ با اینکه پدرم حامى حوض کوثر است و در قیامت پرچم محمد در دست اوست؟ گفتند: این همه را مى‏دانیم، اما ما دست از تو برنداریم تا از تشنگى بمیرى! امام‏- که در آن روز، پنجاه و هفت ساله بود - دست بر محاسن خود گرفت و فرمود: خشم خدا بر یهود سخت شد، چون گفتند: عزیر پسر خداست. خشم خدا بر نصارى سخت شد، چون گفتند: مسیح پسر خداست. خشم خدا بر مجوس سخت شد، چون آتش پرستیدند و خشم خدا بر این جماعت سخت شد که آهنگ کشتن فرزند پیامبر خود کردند. سیّد ابن طاوس افزوده است: چون اهل حرم سخن امام‏ حسین (علیه السلام) راشنیدند، صداى گریه و شیون از ایشان برخاست. پس امام‏، برادرش عبّاس و فرزندش على اکبر را به سوى آنان فرستاد و فرمود: ایشان را ساکت کنید؛ به جانم سوگند! در آینده گریه آنان فراوان خواهد بود.

منابع:

1-خوارزمی، مقتل الحسین، ج 1: 251-252.

2-علامه مجلسی،  بحار الأنوار، ج 45:3؛ ج 183:61.

3-ابن قولویه، کامل الزیارات: 73.

4-شیخ مفید، الإرشاد: 233.

5-طبری، تاریخ الطبری، ج 318:3.

6-ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 561:2.

7-ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4: 100

8-تستری، إحقاق الحق، ج 19: 429.

9-صدوق، أمالی: 134.

10-بحرانی، مدینة المعاجز، ج 3: 495.

11-امین، أعیان الشیعة، ج 599:1.

https://www.cafetarikh.com/news/31919/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما