روز سوم خلیفه از زیر آن خانه میگذشت، ابراهیم بانگ زد که ای خلیفه من در این خانه قرص جوی خوردم سه روز محبوسم کردهاند که یاقوتی سه مثقالی بردی، تو که آن همه نعمتهای الوان خوردی و به زیان بردی با تو چهها کنند . . .
ابراهیم نام دیوانه در بغداد بود، روزی وزیر خلیفه او را به دعوت برده بود. ابراهیم خود را در آن خانه انداخت. قرص جوی به دست ابراهیم افتاد بخورد. زمانی بگذشت، گفتند یک یاقوتی سه مثقالی گم شده است، مردم را برهنه کردند، نیافتند. ابراهیم و جمعی دیگر که در خانه کردند، گفتند شما به حلق فروبرده باشید. سه روز در این خانه میباید بود تا از شما جدا شود. روز سوم خلیفه از زیر آن خانه میگذشت، ابراهیم بانگ زد که ای خلیفه من در این خانه قرص جوی خوردم سه روز محبوسم کردهاند که یاقوتی سه مثقالی بردی، تو که آن همه نعمتهای الوان خوردی و به زیان بردی با تو چهها کنند.