حادثه رانندگی صبح امروز بین دو دستگاه پژو در محور گناوه ـ دیلم استان بوشهر، 5 کشته و 2 زخمی برجا گذاشت که « قائد اسلامی نسب » چهره معروف انقلابی نیز در میان کشته شدگان بود.
کتاب در فصل نخست از خود با عنوان کابوس نیاوران درباره خطر امنیتی تیمور بختیار به عنوان راس یک گروه اپزیسیون در عراق بر علیه رژیم پهلوی شروع شده و در ادامه با برگشت به خواستگاه بختیار و چگونگی رشد وی در حکومت پهلوی در هشت بخش سیر تبدیل شدن وی از سرباز حکومت به یک مبارز و مخالف سیاسی با حکومت و در نهایت قتل وی را مورد بررسی قرار داده است.
کتر جمشید آموزگار وزیر دارایی به منظور آنکه سازمان وزارت دارایی به سبک وزارت دارایی آمریکا اداره میشود چندی قبل از آقای ج. کانان خزانهدار کل سابق امریکا دعوت مینماید که به ایران آمده و کار سازمان دادن وزارت دارایی را به ترتیبی که در امریکا عمل میشود به انجام رساند...
روزنامه الرأی العام بقلم آقای یوسف مساعید در شماره مورخ دهم شهریور ماه جاری [مقالهای] منتشر کرده است که طی آن شدیداً به شش تن از روزنامهنگاران ایرانی که مدعی است به طور رسمی به عنوان نمایندگی از مطبوعات ایران به اسرائیل مسافرت کردهاند حمله نموده مینویسد:
ناب آقای نخستوزیر اوامر را به وزرای علوم و آموزش عالی و آموزش و پرورش ابلاغ نمودهاند که در داخل مدارس و دانشکدهها و مؤسسات عالی آموزشی نباید با چادر تردد نمایند و مسئولیت با این دو وزارتخانه میباشد.
کتاب «آخرین بازی معمار ساواک» تالیف مهرزاد قنبری (خُرداد آذر) است، در سطوری از این اثر درباره تالیفات پهلوی دوم میخوانیم: «در تابستان 48 بختیار اسم کتاب مأموریت برای وطنم را مأموریت برای بدنم نامگذاری و اسم کتاب انقلاب سفید را به نام قلاب سفید خوانده و به جای شاهنشاه آریامهر، شاهنشاه عاری از مهر خطاب میکند...»
بی تردید یکی از متشنج ترین دوران حکومت در تاریخ معاصر ایران، دوران حکومت شاهان قاجاری و به ویژه آخرین شاهان این سلسله بود، به نحوی که حتی شاهزادگان منتسب به این خاندان نیز از آب گل آلود به بهترین نحو ممکن ماهی می گرفتند و تنها یکی از این افراد؛ جلال الدوله پسر ظل السلطان بود.
شیخ عدی بن مسافر بن اسماعیل بن موسی بن مروان بن حسن بن مروان، مقیم شهر هکّاری، عابد و زاهد مشهور که طایفه عدویه به او منسوب است، نام او در آفاق پیچیده و خلقی بسیار پیرو او شدند و اعتقاد برخی درباره او چنان فزونی یافت که او را قبله گاه خود قرار داده و به سوی او نماز می گذارند.
حاج اسدالله عسگراولادی گفت: امام وقتی فهمیدند برادر حاج حبیبالله هستم، راهم دادند. مرا بغل کردند و سه چهار بار بوسیدند و گفتند: «اینها را ببرید و تحویل میرزا حبیبالله بدهید!»