آقای لواسانی از طرف امام آمد خواستگاری. قبول خواستگاری حدود دو ماه طول کشید، چون حاضر نبودم به قم بروم. چون قم مثل امروز نبود. زمین خیابان تا لب دیوار صحن، قبرستان بود و کوچه ها خیلی باریک بودند... مراحل خواستگاری شروع شد و پدرم می گفت:« از طرف من ایرادی نیست قبول دارم. اگر تو را به غربت می برد، اما آدمی است که نمی گذارد به تو بد بگذرد.»