۰
plusresetminus
برشهایی از کتاب «وقتی اوضاع قاراشمیش می‌شود»

روایت انتقادی از وضع امروز جامعه ایرانی

اوضاع قاراشمیش درباره عمو نوروز است و تصمیم ناگهانی او که از عمو نوروز بودن خسته می‌شود و تقاضای بازنشستگی می‌دهد و مدیر کل اداره تعطیلات با بحران پیدا کردن جانشین برای عمو نوروز مواجه می‌شود
روایت انتقادی از وضع امروز جامعه ایرانی
در مقدمه کتاب امده است:

اوضاع قاراشمیش درباره عمو نوروز است و تصمیم ناگهانی او که از عمو نوروز بودن خسته می‌شود و تقاضای بازنشستگی می‌دهد و مدیر کل اداره تعطیلات با بحران پیدا کردن جانشین برای عمو نوروز مواجه می‌شود. از آن طرف وقتی خبر بازنشستگی عمو نوروز درز پیدا می‌کنند همه نگران خودشان و تعطیلاتشان می‌شوند که دیگر نورزی و بهاری در کار نیست، دیگر تعطیلات و عید و عید دیدنی در کار نیست و در نتیجه کلی اتفاق خوب از بین می‌روند و همه بیچاره می‌شوند.

مدیر کل اداره تعطیلات می‌خواهد عمونوروز جدید پیدا کند و بچه‌های مدرسه و بقیه آدم‌ها هم همین طور و همین، اوضاع را حسابی قاراشمیش می‌کند. نویسنده وصف این ماجرا را با صفات مبالغه شده آدم‌ها همراه کرده که اتفاقا همین اتفاقات و همین دنیایی که ساخته‌ایم باعث خنده دار شدن داستان می‌شود.

 

 در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

 

«پسر آقای مدیر کل که آمد، شلوار آقای مدیر یک دستش بود یک روزنامه هم آن یکی دستش. از در اتاق که آمد تو، مدیرکل از جا پرید. در را دو دستی بست. شلوار را گرفت و روی زیرشلواری پا کرد. نفس راحتی کشید و گفت: آخیش! راحت شدم! داشتم دیونه می‌شدم. کافی بود یک نفر بو ببره. دیگه آبرو برام نمی‌موند!

و بعد روی صندلی‌اش نشست. پسرش روزنامه را جلویش گذاشت. رنگ از روی آقای مدیر پرید. تیتر اول روزنامه این بود: در اعتراض به تقاضای بازنشستگی عمو نوروز مدیر کل اداره تعطیلات با زیر شلواری به اداره رفت! و زیرش یک عکس رنگی بزرگ از آقای مدیر کل و زیر شلواری‌اش چاپ کرده بود. آقای مدیر کل از عصبانیت داغ داغ شد. تند تند فنجان چای یخ‌ کرده‌ را سر کشد تا کمی آتشش خاموش شود. پسر مدیر کل که دید رنگ پدرش کبود شده و الان است که بلایی سرش بیاید، یک فنجان چای را خالی کرد روی صورتش...»

 

 

https://www.cafetarikh.com/news/20188/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما