پدرم عشق به فرانسه و خصوصا پایتخت این کشور را به من منتقل کرده بود. به محض ورود، خیابان شانزلیزه را تا میدان اتوال پیمودیم...
فرح در خاطراتش مینویسد که پدر در علاقه وی به فرهنگ و تمدن غرب نقش مهمی داشته است:
«من از آمدن به پاریس بسیار هیجان زده بودم. این شهر جایی خاص در خانواده من داشت، پدرم تحصیلاتش را پس از سن پترزبورگ در این شهر به پایان رسانده بود و همیشه در این آرزو بود که مرا به آنجا ببرد. پدر او یعنی پدربزرگ من، مهدی دیبا، در آغاز قرن گذشته دبیر سفارت ایران در فرانسه بود و هر دو به زبان فرانسه تسلط کامل داشتند. پدرم عشق به فرانسه و خصوصا پایتخت این کشور را به من منتقل کرده بود. به محض ورود، خیابان شانزلیزه را تا میدان اتوال پیمودیم. من بینهایت متحیر و ذوقزده شده بودم، دلم میخواست همه پاریس را در همان یک بعدازظهر ببینم و فکر میکردم که وقت کم خواهم آورد. من گردش خود را با رفتن به جاهایی که از کودکی فکر خودم را به آن مشغول داشته بودم دنبال کردم... البته بسیار راضی و خوشحال بودم فقط پاهایم پر از تاول شده بود...»