یکی از خادمان حرم رضوی، درباره آخرین زیارت تختی می گوید:«شادروان تختی، در حالی که دو دستش را محکم به پنجره ضریح قفل کرده و صورتش را به ضریح چسبانده بود، به شدت گریه می کرد و با ناله می گفت: یا امام رضا، من غلامرضا، غلام تو هستم
جهان پهلوان تختی، مادرش را خیلی دوست می داشت و به او احترام می گذاشت و فرمانش را به گوش جان می سپرد و اطاعت می کرد.
در سال 1328، تختی به مسجد سلیمان رفت و در شرکت نفت آنجا مشغول به کار شد. بعد از چندی، برای دیدار مادرش از شرکت نفت تقاضای مرخصی نمود، ولی مورد موافقت واقع نگشت. بدین ترتیب، جهان پهلوان که هنوز یک سال از خدمتش نمی گذشت، استعفا داد. متن استعفای او خواندنی است: «بسیار متأسفم از اینکه مقام ریاست کارگزینیِ اداره شرکت نفت مسجد سلیمان، با مرخصی یک ماه این جانب موافقت نفرموده اند. از نظر آنکه من برای مادر خودم ارزش فراوانی قائل هستم و او از من خواسته است که به دیدارش بروم، چاره ای جز اطاعت امر او نمی بینم و با مرخصی من نیز موافقت نشده است. خواهشمند است استعفای این جانب را بپذیرید. با نهایت احترام، غلامرضا تختی».
جهان پهلوان غلامرضا تختی، هر بار که عازم سفر ورزشی بود، به مشهد مقدّس می رفت و به ثامن الحجج علیه السلام متوسل می شد.
یکی از خادمان حرم رضوی، درباره آخرین زیارت تختی می گوید:«شادروان تختی، در حالی که دو دستش را محکم به پنجره ضریح قفل کرده و صورتش را به ضریح چسبانده بود، به شدت گریه می کرد و با ناله می گفت: یا امام رضا، من غلامرضا، غلام تو هستم. هر چه دارم، از تو دارم. کمکم کن. درمانده شده ام. تا حالا آبروی مرا حفظ کرده ای، نگذار میان مردم بی آبرو شوم. به من روحیه و توان ده تا بتوانم همچنان در خدمت مردم باشم. تو خیلی چیزها به من داده ای. به کمکت احتیاج دارم، نا امیدم نکن، یا امام رضا».