واعظی ؛ خلق را تحریص می کرد: ـ بر زن خواستن و تزویج کردن ـ و احادیث می گفت ـ و زنان را تحریص می کرد ؛ ... بر شوهر خواستن ؛ ـ و آنکس را که زن دارد ؛ تحریص می کرد بر میانجی کردن ؛ و سعی نمودن در پیوند ها ـ و احادیث می گفت . از بسیاری که گفت یکی بر خواست که : من مرد غریبم . مرا زنی می باید. واعظ ؛ رو به زنان کرد و گفت ...؛ ـ میان شما کسی هست که رغبت کند به همسری این مرد ؟ گفتند که : هست گفت تا : ـ بر خیزد پیشتر آید. زنی بر خاست ؛ پیشتر آمد . گفت : رو باز کن تا ترا ببیند .که سنت اینست از رسول که پیش از نکاح ؛ یک بار ببینند. زن روی باز کرد. واعظ گفت : ای جوان بنگر. گفت : نگریستم گفت : شایسته هست؟ گفت : آری گفت : ای عورت چه داری از دنیا؟ گفت : خرکی دارم ؛ سقّایی کند . و گاهی گندم به آسیا برد ؛ و هیزم کشد ؛ اجرت آن به من دهند . واعظ گفت : این جوان مردم زاده می نماید و متمیّز ؛ نتواند خر بندگی کردن. دیگری هست؟ گفتند : هست . همچنین پیش آمد ؛ روی بنمود . جوان گفت : پسندیده است . واعظ گفت چه دارد؟ کسی گفت : گاوی دارد . گاهی آب کشد ؛ گاهی زمین شکافد ؛ و گاهی گردون کشد. اجرت آن بدو رسد. واعظ گفت : این جوان متمیّز است . نشاید گاو بانی گند . دیگری هست؟ گفتند : هست. گفت : تا ؛ خودرا بنماید . بنمود . گفت : از جهاز چه داری؟ گفت : باغی دارم واعظ ؛ روی بدین جوان کرد و گفت : اکنون ترا اختیار است ؛ از این هرسه ؛ آنکه موافق تر است ؛ قبول کن. آن جوان بن گوش خاریدن گرفت. واعظ گفت : زود بگو ؛ کدام می خواهی؟ جوان گفت : خواهم که بر خر نشینم ؛ و گاو پیش کنم ؛ و به سوی باغ روم . واعظ گفت ؛ آری ؛ ولی چنان نازنین نیستی که ترا هر سه مسلّم شود .