آقا! من به شما نصیحت می کنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند می کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروى، همه شکر کنند.
بسم اللَّه الرحمن الرحیم.
الآن عصر عاشوراست ... گاهى که وقایع روز عاشورا را از نظر مىگذرانم، این سؤال برایم پیش مىآید که اگر بنى امیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین، سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانى چه بود که در روز عاشورا با زنهاى بىپناه و اطفال بیگناه مرتکب شدند؟ بچه خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟ نظرم این است آنها با اساسْ سروکار داشتند، بنى هاشم را نمىخواستند، بنى امیه با بنى هاشم مخالفت داشتند، نمىخواستند شجره طیبه باشد. همین فکر در ایران [وجود] داشت. اینها با بچههاى شانزده- هفده ساله ما چه کار داشتند؟ سید شانزده- هفده ساله (1) به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاههاى سفاک چه کرده بود؟ لکن این فکر پیش مىآید که اینها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمىخواهند که اساس موجود باشد؛ اینها نمىخواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد ..
اسرائیل نمىخواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمىخواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمىخواهد در این مملکت علماى دین باشند؛ اسرائیل نمىخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود،مدرسه (2) را کوبید. ما را مىکوبند؛ شما ملت را مىکوبند. مىخواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ مىخواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ مىخواهد در این مملکت، داراى ثروتى نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایى که مانع هستند، چیزهایى که سد راه هستند، این سدها را مىشکند؛ قرآن سد راه است، باید شکسته شود؛ روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ مدرسه فیضیه سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود براى اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت اسرائیل به ما اهانت مىکند ..
شما آقایان قم، ملاحظه فرمودید آن روزى که آن رفراندم غلط انجام گرفت، آن رفراندم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندمى که چند هزار نفر بیشتر همراه نداشت، آن رفراندمى که بر خلاف ملت ایران انجام گرفت، در کوچههاى این قم، در مرکز روحانیت، در جوار فاطمه معصومه راه انداختند اشخاص را؛ چند نفر از بچهها و اراذل را راه انداختند؛ در اتومبیلها نشاندند و در کوچهها گرداندند؛ گفتند: مفتخورى تمام شد، پلوخورى تمام شد. آقایان! ملاحظه بفرمایید، این وضع مدرسه فیضیه را ملاحظه کنید، این حُجَرات را ملاحظه کنید، این اشخاصى که لُباب عمرشان را در این حجرات مىگذرانند، آن اشخاصى که مواقع نشاطشان را در این حجرات مىگذرانند، آن اشخاصى که بیش از سى- چهل الى صد تومان در ماه ندارند، اینها مفتخورند؟ آن اشخاصى که هزار میلیونشان، هزار میلیونشان یک قلم است، هزاران میلیونشان در جاهاى دیگر است، اینها مفتخور، زیاد نیستند؟ ما مفتخوریم؟ مایى که مرحوم آقاى حاج شیخ عبدالکریممان وقتى که فوت مىشود، آقازادههاى آن [مرحوم] همان شب چیز نداشتند، همان شب شام نداشتند [گریه شدید حضار]؛ ما مفتخوریم؟ مایى کهمرحوم آقاى بروجردىمان، وقتى که از دنیا مىرود ششصد هزار تومان قرض مىگذارد، ایشان مفتخورند؟ اما آنها که بانکهاى دنیا را پر کردهاند، کاخهاى عظیم را روى هم ساختهاند، و باز رها نمىکنند این ملت را، و باز دنبال این هستند که سایر منافع این ملت را به جیب خودشان یا اسرائیل برسانند، اینها مفتخور نیستند؟ باید دنیا قضاوت کند، باید ملت قضاوت کند که مفتخور کیست ..
آقا! من به شما نصیحت مىکنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصیحت مىکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند مىکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروى، همه شکر کنند. من یک قصهاى را براى شما نقل مىکنم که پیرمردهایتان، چهل ساله هایتان یادشان است، سى سالهها هم یادشان است. سه دسته- سه مملکت اجنبى- به ما حمله کرد: شوروى، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا مىداند که مردم شاد بودند براى اینکه پهلوى (3) رفت. من نمىخواهم تو اینطور باشى؛ نکن. من میل ندارم تو اینطور بشوى، نکن! اینقدر با ملت بازى نکن! اینقدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست مىگویند که شما مخالفید، بد فکر مىکنید. اگر دیکته مىدهند دستت و مىگویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بیخود، بدون فکر، این حرفها را مىزنى؟ آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو مىگویى؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را مىبوسد؟ دست حیوان نجس را مىبوسد؟ چرا تبرک به آبى که او مىخورد، مىکنند؟ حیوان نجس را این کار مىکنند؟! آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [گریه شدید حضار] خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از اینکه «مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احترازکند»، مرادت علما نباشند و الّا تکلیف ما مشکل مىشود و تکلیف تو مشکل مىشود. نمىتوانى زندگى کنى؛ ملت نمىگذارد زندگى کنى. نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو. آقا! 45 سالت است شما؛ 43 سال دارى، بس کن، نشنو حرف این و آن را؛ یکقدرى تفکر کن، یکقدرى تأمل کن! یکقدرى عواقب امور را ملاحظه بکن! یکقدرى عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نکن اینطور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علماى مذهب؛ اینها صلاح ملت را مىخواهند؛ اینها صلاح مملکت را مىخواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردى؟! شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردى آقا؟ چرا اینقدر مردم را اغفال مىکنید؟ چرا نشر اکاذیب مىکنید؟ چرا اغفال مىکنى ملت را؟ واللَّه، اسرائیل به درد تو نمىخورد، قرآن به درد تو مىخورد.
امروز به من اطلاع دادند که بعضى از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه مىخواهید بگویید، یکى شاه را کار نداشته باشید؛ یکى هم اسرائیل را کار نداشته باشید؛ یکى هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه مىخواهید بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتارى داریم از این سه تاست تمام گرفتارى ما.
آقا، اینها خودشان مىگویند، من که نمىگویم، به هر که مراجعه مىکنى، مىگوید: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسه فیضیه را خراب کنید؛ شاه گفته اینها را بکشید ... آن مردکه (4) آمد در مدرسه فیضیه- حالا اسمش را نمىبرم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را مىبرم [ابراز احساسات حضار]- آمد در مدرسه فیضیه فرمان داد، سوت کشید؛ تمام مستقر شدند در یک گوشهاى. گفت: منتظر چه هستید، بریزید تمام حجرهها را غارت کنید، تمام را از بین ببرید. گفت: حمله کن، حمله کردند. از ایشان بپرسى آقا چرا این کار را کردید؟ مىگوید: اعلیحضرت فرموده. اینها دشمن اعلیحضرتند. اسرائیل دوست اعلیحضرت است؟ اینها دشمن اعلیحضرت هستند؟ اسرائیل مملکت را به باد مىبرد، اسرائیل سلطنت را مىبرد؛ [با کمک] عمال اسرائیل ..
آقا، یک حقایقى در کار است، من باز سرم دارد درد مىگیرد؛ یک حقایقى در کار است. شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهاییها مراجعه کنید؛ در آنجا مىنویسد: تساوى حقوق زن و مرد، رأى عبدالبهاء است؛ آقایان از او تبعیت مىکنند. آقاى شاه هم نفهمیده مىرود بالاى آنجا، مىگوید: تساوى حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایى هستى، که من بگویم کافر است؛ بیرونت کنند. نکن اینطور؛ بدبخت! نکن اینطور. تعلیم اجبارى عمومى نظامى کردن زن، رأى عبدالبهاء است. آقا تقویمش موجود است، ببینید! شاه ندیده این را؟ اگر ندیده مؤاخذه کند از آنهایى که دیدهاند و به این بیچاره تزریق کردهاند اینها را بگو. واللَّه، من شنیدهام که سازمان امنیت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بیندازد تا بیرونش کنند و لهذا مطالب را معلوم نیست به او برسانند. مطالب خیلى زیاد است، بیشتر از این معانى است که شما تصور مىکنید. مملکت ما، دین ما، در معرض خطر است؛ شما هى بگویید که «آقایان! نگویید: دین در معرض خطر است». ما که نگفتیم دین در معرض خطر است، در معرض خطر نیست؟! ما اگر نگوییم شاه چطور است، چطور نیست؟ آقا یک کارى بکنید اینطور نباشد. همه چیز را گردن تو دارند مىگذارند. بیچاره! نمىدانى آن روزى که یک صدایى در آمد، یک نفر از اینهایى که با تو رفیق هستند، رفاقت ندارند. اینها همه رفیق دلارند؛ اینها دین ندارند؛ اینها وفا ندارند ..
تأثرات ما زیاد است؛ نه اینکه امروز عاشوراست و زیاد است، آن هم باید باشد، لکن این چیزى که براى این ملت دارد پیش مىآید، این چیزى که در شرف تکوین است، از آن تأثرمان زیاد است؛ مىترسیم. ربط مابین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیتمىگوید: از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید؛ این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاهْ اسرائیلى است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودى است؟ اینطور که نیست، ایشان مىگوید: مسلمانم؛ ایشان که ادعاى اسلام مىکند، محکوم به اسلام است، به حَسَب ظواهر شرع. ربط مابین اسرائیل ... این ممکن است سرّى در کار باشد؛ ممکن است آن معنایى که مىگویند که سازمانها مىخواهند آن را از بین ببرند، شاید راست باشد؛ احتمالش را نمىدهى تو؟ یک علاجى بکن، اگر احتمال مىدهى. یک جورى این مطالب را برسانید به این آقا؛ شاید بیدار بشود، شاید روشن بشود یکقدرى. اطرافش را گرفتهاند، شاید نگذارند این حرفها به او برسد. ما متأسفیم، خیلى متأسفیم از وضع ایران، از وضع این مملکت خراب، از وضع این هیأت دولت، از وضع این وضعیتها، از همه اینها متأسفیم. آقاى شیرازى بیاید دعا کند؛ من خسته شدم.
پی نوشتها:
(1)- آقاى سید یونس رودبارى، یکى از شهداى فاجعه فیضیه.. (2)- مدرسه «فیضیه» قم و مدرسه «طالبیه» تبریز که همزمان مورد یورش وحشیانه عمال شاه قرار گرفتند.. (3)- رضا خان.. (4)- مولوى (معاون ساواک تهران)..