۰
plusresetminus
تفسیر گرانسنگ «المیزان» اثر علامه طباطبایی، مهمترین تفسیر شیعه امامیه است زیرا در عصر جدید پس از دوران تالیف تفسیر ملاصدرا در قرن یازدهم هجری تا امروز تفسیری به این جامعیت و پر مغزی نگاشته نشده است.
جهان اسلام وامدار علامه طباطبایی است
 به مناسبت سالروز بزرگداشت علامه محمدحسین طباطبائی، فیلسوف و مفسر قرآن کریم با محمدعلی لسانی فشارکی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، پریش کوششی، استاد دانشگاه آزاد اسلامی و قاسم پورحسن، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی و علی اصغر مصلح رئیس دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی گفتگو کرده ایم که از نظر می گذرد؛

جهان اسلام وامدار علامه طباطبایی است

دکتر محمدعلی لسانی فشارکی، در مورد روش تفسیری علامه طباطبایی و اهمیت کار ایشان گفت: علامه طباطبایی، مقدمه‌ای دو صفحه‌ای و به زبان عربی در ۱۵ ذی‌الحجه ۱۳۸۲ هجری قمری بر تفسیر «نورالثقلین» دارد که صاحبان بسیاری از نوشتارهای چند صد صفحه‌ای و بلکه چند هزار صفحه‌ای، باید از کیفیت و غنای آن درس بیاموزند.

وی با بیان اینکه به احتمال فراوان علامه طباطبایی، هنگام نگارش مقدمه تفسیر «نورالثقلین» ملهم از الطاف خفیه الهی بوده است، افزود: این مقدمه به اندازه‌ای کامل و جامع و در عین حال موجز است که به نظر می‌رسد هنگام نگارش آن، الهاماتی به علامه شده و نیکوست این مقدمه، به عنوان یک سند علمی و فرهنگی در تاریخ ثبت شود. علامه طباطبایی، آیه «تطهیر» را در مقدمه «نورالثقلین» ذکر می‌کند و جالب اینکه این آیه در مقدمه تفسیر المیزان خود وی نیز ذکر شده است. سپس در ادامه از خدا می‌خواهد که «صراط مستقیم» و راه سعادت را با تمسک به پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) به انسان نشان دهد.

لسانی فشارکی در ادامه سخنانش تصریح کرد: علامه طباطبایی مفسران قرآن را مأمورانی از جانب خداوند می‌دانست. علامه اولین شخصیتی است که واژه «بعث» را برای غیر از انبیاء الهی به کار برد. ایشان در این مقدمه از واژه «بعث» برای «مفسران قرآن» استفاده و تأکید می‌کند که مفسران «مأمور» می‌شوند که کلام خدا را حفظ کنند و شرح دهند و احادیث نبوی را در کنار قرآن بیان کنند. علامه طباطبایی با طرح این عبارت ـ که در بیشتر تفاسیر به آن توجه نشده است ـ تأکید می‌کند که خداوند در همه زمان‌ها، افرادی را برای احیای احادیث و شروح قرآنی مأمور می‌کند.

عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی افزود: علامه در پایان این مقدمه تأکید می‌کند که با وجود دو اثر «البرهان» و «نورالثقلین»، تفاسیر شیعی به اوج خود می‌رسند و سپس، شیخ هویزی را در زمره افرادی همچون علامه مجلسی برمی‌شمرد، البته علامه می‌گوید که در تفسیر نورالثقلین اشکالات اندکی نیز وجود دارد، اما این اشکالات، برای رساندن مفهوم، مخل و مضر نیستند. علامه ـ به تعبیر خودش ـ مبعوث دیگری از جانب خداوند متعال بود و مورد عنایت خاصه قرار داشت.

این محقق و کارشناس علوم قرآنی اظهار داشت: علامه، خلاء بین تفسیر و تأویل آیات و احادیث را با نگارش تفسیر المیزان پر کرد و اگر بگوییم «المیزان» تفسیری مبتنی بر عقل است و نقلی نیست، اشتباه بزرگی را مرتکب خواهیم شد. عقل‌گرایی موجود در المیزان ناشی از انتقال مدبرانه مباحث نقلی به ظرف عقل است، این کار تنها از عهده علامه طباطبایی برمی‌آمد.

وی با تأکید بر اینکه تفسیر «المیزان»، میزانی برای شناخت قرآن در میان شیعه و سنی و حتی مسلمان و غیرمسلمان است و از این منظر، جهان اسلام وامدار علامه طباطبایی است، تصریح کرد: ارائه صحیح تفسیر «قرآن به قرآن» منوط به شناخت صحیح اهل‌بیت(ع) است. درست است که روش علامه طباطبایی در «المیزان» تفسیر قرآن به قرآن است، اما باید مشخص شود، وی کدام یک از تفاسیر قرآن به قرآن را برگزیده است. به گفته اطرافیان علامه طباطبایی، وی همواره از به‌کار بردن عنوان «علامه» برای خود ناخرسند بود و بر استفاده از عنوان «سیدمحمدحسین طباطبایی» تأکید داشت، زیرا علامه همواره خود را شاگرد کوچک اهل ‌بیت(ع) می‌دانست.

المیزان مهمترین تفسیر شیعه امامیه است

دکتر پریش کوششی استاد دانشگاه آزاد اسلامی در مورد روش تفسیری علامه طباطبایی گفت: پیشتازی شیعه در دانش­ها و فنون گوناگون، از جمله علم تفسیر و دیگر علوم قرآنی در سایه ­سار هدایت امامان معصوم از دیدگان تیزبین و روشن تاریخ پوشیده نیست. اندیشمندان تشیع از همان آغاز طلوع اسلام تاکنون پرچمدار تفسیر قرآن کریم بوده و هیچ گاه از تحقیق و تألیف در علوم قرآنی، بازنایستاده­ اند. احیا و بازشناسی آثار تفسیری هماره کاری بایسته است، به ویژه تفسیر گرانسنگ «المیزان فی تفسیر القرآن» اثر علامه سید محمد حسین طباطبایی که مهمترین تفسیر شیعه امامیه است زیرا در عصر جدید پس از دوران تالیف تفسیر ملاصدرا در قرن یازدهم هجری تا امروز تفسیری به این جامعیت، پرمغزی و مشکل گشایی نوشته نشده است؛ این تفسیر آن گونه که اندیشمند فرزانه استاد شهید مرتضی مطهری فرموده ­اند: بهترین تفسیری است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا به امروز نوشته شده است.

وی افزود: المیزان نه چون تفسیر مفاتیح الغیب امام فخر رازی است که در طرح مباحث کلامی افراط نموده و انتقاد و خرده­ گیری بسیاری متوجه خود ساخته و نه چون تفاسیر لغوی و ادبی و نقلی و فلسفی و عرفانی صرف است که متعرض معارف ناب قرآنی نگردد، بلکه گستردگی مباحث و جامعیت آن چهرۀ «المیزان» را از دیگر تفاسیر ممتاز ساخته است و محققان و اندیشمندان فراوانی از آرا و اندیشه ­های او بهره گرفته و می ­گیرند. علامه طباطبایی(ره) به عنوان مفسری ژرف ­اندیش و متعمق با انتخاب این دیدگاه می‌گوید: «محدودۀ تفسیر قرآن، بیان مدالیل و مقاصد الفاظ قرآن است و بس».

کوششی در ادامه سخنانش با بیان اینکه علامه طباطبایی بر اساس این دیدگاه تنها روش صحیح را همان روش تفسیر قرآن به قرآن و این شیوه را مبنای اساسی و پایۀ اصلی تفسیر خود معرفی نموده است، تصریح کرد: اما در عین حال ارزش تفسیر روایی را نیز نادیده نگرفته، رجوع به روایات را در پاره­ ای موارد لازم، بلکه از مقدمات تفسیر صحیح قرآن می­ شمرد.

وی تصریح کرد: علامه طباطبایی با به کارگیری روش صحیح، مبتنی بر تفسیر آیات قرآنی توسط سایر آیات به تفسیر آیات الهی پرداخته است. با عنایت به ضرورت و سیره نبوی و ولوی، علامه طباطبایی(ره) روش تفسیر قرآن به قرآن را در المیزان برگزیده و آن را به خوبی دنبال نموده است. از نظرگاه علامه طباطبایی(ره) تفسیر واقعی قرآن، تفسیری است که از تدبر در آیات و ضمیمه بعضی آیات با آیات دیگر به دست می ­آید.

علامه‌ طباطبایی فیلسوفی بی‌نظیر و برخاسته از سنت‌های فکری ایرانی ‌اسلامی در زمان ماست

دکتر علی اصغر مصلح رئیس دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی در مورد جایگاه فلسفی علامه طباطبایی در فلسفه اسلامی بیان کرد: علامه‌ طباطبایی فیلسوف بی‌نظیر برخاسته از سنت‌های فکری ایرانی ‌اسلامی در زمان ماست. علت بی‌نظیری علامه، تنها اشراف و احاطۀ وی به این سنت‌ها و قدرت نفوذش در مسائل و موضوعات نبود؛ منش والای او در رویارویی با مسائل جدید تفکر، در تاریخ تفکر معاصر در ایران نظیری ندارد. به‌ نظر می‌رسد گشودگی علامه برای فهمیدن و شنیدن اندیشه‌ها و سخنان برخاسته از جهان‌های دیگر، باعث طرح نظریۀ ادراکات اعتباری شده است. علامه یگانه متفکر معاصر ایران است که با وجود برخاستن از جهان فکر اسلامی، سعی در تجربۀ جهان‌های دیگر هم داشته است. به‌نظر می‌رسد در پی چنین تجاربی درصدد طرح مبانی دیگری برای فلسفه بود، تا تنوع و تکثر پدیدآمده در عالم انسانی را توضیح دهد.

 وی با اشاره به اینکه نظریۀ ادراکات اعتباری نشان‌دهندۀ دغدغه‌های پنهان آن متفکر است، اظهارداشت: به ‌گمان بنده قلمرو اعتباریات را می‌توان با تسامح، قلمرو فرهنگ، به‌ معنای مدرن و معاصر آن دانست. تفاوت علامه با این متفکران در فضا و بستر تاریخی و فرهنگی آنهاست. علامه‌ طباطبایی تشنۀ آشنایی با عوالم متفاوت بود. گسترۀ عالم انسانی را بسیار وسیع‌تر و متنوع‌تر از هم‌کسوتان خود می‌دید که در سنت‌های فلسفی و عرفانی و کلامی رشد کرده بودند. به‌همین علت، باید برمبنای سنتی که بدان تعلق خاطر داشت، زمینۀ گشوده‌شدن و درک دیگران را فراهم می‌کرد. او بیش از معاصران خود، به التزام به هویت خویش و درعین‌حال خروج از اعتقادات و التزامات خود قادر بود و می‌توانست با دیگران همراهی کند تا به مناطق فکری مشترک برسند.

مصلح با تأکید بر اینکه مهم‌ترین موضوع برای گفت‌وگوی متفکرانِ برخاسته از فرهنگ‌ها و سنت‌های مختلف، یافتن مناطق مشترک است، گفت: توان علامه طباطبایی برای همراهی و گفت‌وگو در مناطق مشترک فکر بی‌نظیر است. مرحوم مطهری معتقد بود عیب کار علامه در نظریۀ اعتباریات آن است که این نظریه در آثار قدما سابقه ندارد؛ اما به‌ عکس، این را می‌توان مزیت کار علامه‌ طباطبایی دانست. مطهری دغدغۀ جاودانگی اخلاق و دین دارد که البته دغدغۀ کلامیِ مهمی است؛ اما علامه دغدغۀ تنوع و تکثر اخلاق و دین و فرهنگ دارد که دغدغۀ فلسفی زمان ماست.

 مصلح با بیان اینکه اهمیت نظریۀ علامه، بردن بحث به منطقه‌ای است که کفِ تفکر است و با این مبنا، می‌توان با هر متفکر دگراندیشی وارد گفت‌وگو شد، بیان کرد: آغاز بحث از اعتباریات، در واقع آغازکردن از کف انسان، یعنی از جایی است که از صرفِ وجود طبیعی فرامی‌رود و فرهنگ آغاز می‌شود. با توجه ‌به زمینه‌های پیدایش تفکر فلسفی دربارۀ فرهنگ که از قرن هجدهم آغاز شد، می‌توان بحث اعتباریات علامه را آغازی برای ورود به فلسفۀ فرهنگ دانست.

استاد دانشگاه علامه طباطبایی در پایان سخنانش تصریح کرد: تلاش علامه طباطبایی در بحث ادراکات اعتباری، بهترین کوشش برای گستردن مبانی فلسفه‌ اسلامی به منظور فهم عالم مدرن و معاصر و درک ژرف‌تر مناسبات حاکم بر آن است. حتی قرار گرفتن بحث در ادامه‌ بحث پیدایش کثرت در ادراکات، حکایت از مواجهه آن متفکر با یکی از بزرگ‌ترین مسائل دوره‌ مدرن، یعنی درک اسباب تکثر در فرهنگ‌ها و ارزش‌ها و هنجارهای غالب در تاریخ و عالم انسانی، دارد.

علامه در باب ادراکات اعتباری دارای نظام است

دکتر قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی درباره جایگاه علامه طباطبایی در فلسفه اسلامی گفت: تنها فیلسوفانی که پس از ملاصدرا توانستند در برخی موارد با ملاصدرا همآوردی کنند مرحوم سبزواری و علامه طباطبایی اند، البته علامه طباطبایی جامع تر از مرحوم سبزواری عمل کرد و توانست در زمینه ادراکات اعتباری نظامی بسازد. هیچ فیلسوفی قبل از علامه طباطبایی به چنین نظامی دست پیدا نکرده بود. ادراکات اعتباری که با ساحت ها و روابط اجتماعی در پیوند است.

وی ادامه داد: برخی فلسفه­ دان های متأخر به اشتباه معتقدند علامه طباطبایی ادراکات اعتباری را فقط در مقاله ششم اصول فلسفه مطرح کرد، در حالی که علامه طباطبایی آن را در ۴ اثر مطرح کرده است، حتی پای آن را به جلد دوم تفسیر المیزان هم کشاند. علامه طباطبایی معتقد است جامعه ای که دارای اعتبارات کمتری باشد جامعه بدوی و جامعه ای که از اعتبارات بیشتری برخوردار باشد جامعه پیشرفته تری است. از همین رو دیدگاه علامه طباطبایی در جامعه شناسی معرفت نیز وارد و بسیار مهم بود. دستاورد علامه طباطبایی در باب ادراکات اعتباری فقط محدود به مباحث معرفت شناسی اخلاق نیست. اخلاق و معرفت شناسی فقط حوزه ای از بحث ادراکات را شامل می شد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که علامه در باب ادراکات اعتباری دارای نظام است.

این محقق و استاد دانشگاه با بیان اینکه فیلسوفان متأخر به پای فیلسوفان متقدم نمی رسند، گفت: ما هیچ فیلسوفی نداریم که بتواند با ابن سینا برابری کند. ابن سینا یگانه است، حتی بسیاری از دستآوردهای ملاصدرا نیز بر دوش فلسفه ابن سینا سوار بود. بعد از ملاصدرا ما نتوانستیم آنچه از نظام انتظار می رفت را شکل بدهیم و به عبارتی نظام دیگری ایجاد کنیم، اما باید باور کنیم در این دوره دستآوردهایی داشتیم که نمی توان به راحتی از کنار آنها گذشت. مرحوم سبزواری در باب معرفت شناسی و مرحوم علامه طباطبایی در باب اعتباریات نظامی ایجاد کردند که باید بگوییم ابتکارات این دو فیلسوف بوده است.

وی در پایان سخنانش تصریح کرد: اعتقاد من بر این است که فیلسوفان متقدم هم نظام ساختند و هم درون آن نظام به تفکر پرداختند، اما فیلسوفان جدید ما نظام ندارند، پس از ملاصدرا فیلسوفی که بتواند یک سیستم یا نظامی را شکل بدهد، سراغ نداریم. نه به دلیل اینکه ملاصدرا بر اساس آن تفکری که در اندیشه پایان داریم توانسته بود به پایان فلسفه دست یابد یا به عبارتی تمامی امکانات فلسفه را تحقق بدهد، بلکه به این خاطر که فیلسوفی همانند ملاصدرا و ابن سینا نداشتیم، نتوانستیم دست به نظامی بزنیم و این یک نقص است.

منبع: مهر

https://www.cafetarikh.com/news/22868/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما