یکی از اصلیترین بهانههایشان برای آمریکاییخواندن شهید بهشتی سندی بود که از سفارت آمریکا بدست آورده بودند؛ سندی که در افشای تحریف شده آن رد پای یکی از چپهای تندرو آن زمان و اصلاحطلب امروز دیده میشود.
«گفتوگوی تندی با بهشتی داشتم...» این روایت آمریکایی از دیداری است که بعدها دلیلی میشود برای حمله به بهشتی؛ دیداری که در روزهای پرالتهاب تهران ۵۷ و ۵۸، به قول مقامات وقت آمریکا «باید» انجام میشد.
سرمایهدار، انحصارطلب و صدها لقب دیگر و در کنار آنها «آخوند آمریکایی» بهشتی را دارای کلکسیونی از عنوانهایی کرده بود که مخالفان به وی نسبت داده بودند.
اما ماجرای رابطه آیتالله با آمریکا از آن موضوعاتی بود که مخالفین وی، آن را دستاویزی برای هجمه به بهشتی قرار داده بودند؛ حملهای که عمدتا از سوی چهرههایی که بعدها تندروی آنها برای همگان مشخص شد، صورت میگرفت.
بنابراین گزارش، در تیرماه ۹۳ و پس از گذشت ۳۳ سال از شهادت شهید آیتالله بهشتی، یکی از دلایل دشمنی مخالفان با وی را که همان ارتباط با آمریکاست، مورد بررسی تاریخی خواهیم داد.
اولین ارتباط؛ ژنرال به دیدار آیتالله میرود!
روزهای پرالتهاب بهمن ۵۷ فرا رسیده است و آمریکاییها در تلاشند تا هرکاری را برای باقی ماندن حکومت پهلوی انجام دهند.
شرایط آنقدر برای آمریکاییها دشوار شده که ژنرالی ۴ ستاره و کهنهکار از نیروی هوایی را به تهران بفرستند.
ژنرال هایزر از بدو ورودش به تهران جلساتش را با مقامات دولت پهلوی آغاز میکند؛ جلساتی که بیشتر محدود به فرماندهان نظامی است و همین موضوع تمایل آمریکاییها به طرحریزی کودتا و کشتار مردم نشان میدهد.
ژنرال بعدها در کتاب خاطراتش درباره آن روزها اینگونه مینویسد: «من برای بررسی این مساله مخفیانه به تهران آمدم که کودتا چگونه میسر است و آیا اصلاً به مصلحت هست یا نه؟ پس از بررسیهای بسیار، از واشنگتن دستور رسید که دولتی قوی به رهبری شاهپور بختیار تشکیل شود؛ در صورتی که این کار شکست بخورد کودتای نظامی انجام خواهد شد.»
هایزر جلسات پرتعداد خود با فرماندهان رژیم سلطنتی را ادامه میدهد اما در یکی از این جلسات پیشنهاد عجیبی به فرماندهان شاه میدهد؛ «ملاقات با بازرگان و بهشتی»
ارتشبد قرهباغی رئیس ستاد مشترک ارتش ماجرای پیشنهاد هایزر به تیمساران رژیم طاغوت را اینگونه روایت میکند: « [هایزر گفت:] فکر میکنم که خوبست شما تیمسار [قرهباغی] با مهندس بازرگان و دکتر بهشتی نمایندگان جبهه مخالفین و خمینی ملاقات کنید! و بدون اینکه منتظر جواب از طرف من بشود بلافاصله از ژنرال گس (رئیس هیات مستشاران آمریکا در ایران) خواست که شماره تلفن آنها را برای ما بیاورد. ژنرال گس از دفتر خارج شده و در مراجعت چند شماره تلفن آورده روی میز گذاشت. ژنرال هایزر اظهار کرد: اینها شماره تلفن دکتر میناچی است، هر موقع بخواهید ایشان ترتیب ملاقات آنها را با تیمسار (شما) خواهد داد.
رئیس وقت ستاد مشترک ارتش طاغوت روایت خود از آن جلسه را اینچنین تکمیل می کند: «تیمساران و من که از پیشنهاد ژنرال هایزر متعجب شده بودیم متحیر به همدیگر نگاه میکردیم. بعد از رفتن آنها از سپهبد مقدم سوال نمودم دکتر میناچی و دکتر بهشتی کی هستند؟ جواب داد: «دکتر میناچی از دوستان آقای مهندس بازرگان است. دکتر بهشتی هم نماینده آقای خمینی در ایران میباشد.» سوال کردم با آنها آشنائی هم دارید؟ اظهار نمود: «بلی به مناسبت شغلم با غالب مخالفین در تماس هستم، اعلیحضرت هم اطلاع دارند.»
بنابراین گزارش، در تاریخ این مقطع مبهم باقی میماند ولی مساله روشن این است که هایزر منتظر تیمساران ارتش شاه نشده و ملاقاتهای خود را با برخی نزدیکان به انقلاب آغاز میکند.
در این میان دیدار با آیتالله بهشتی یکی از مبهمترین این دیدارهاست که نه تنها در خاطرات هایزر بلکه از سوی خود آیتالله نقل نشده است و دو سوال در ذهن تاریخ باقی میماند که آیا اساسا این دیدار انجام شده و سوال دوم اینکه در این دیدار چه مسائلی مطرح شده است.
هاشمی رفسنجانی بعدها در گفتوگو با روزنامه همشهری اصل موضوع یعنی دیدار شهید بهشتی با هایزر را تکذیب میکند ولی بلافاصله چنین دیداری با محتمل میداند!
وی در این باره میگوید: «دیدار شهید بهشتی با هایزر که شایعه بود. هیچوقت از شهید بهشتی نشنیدم که ایشان بگویند مذاکره کردهاند ولی در مجموع این کارها در آن زمان تابو نبود؛ ملاقات و مذاکرات انجام میشد.»
هاشمی ادامه میدهد: «مثلا ۳-۲ ماه قبل از پیروزی انقلاب که از زندان آزاد شدم و آن موقع امام در پاریس بودند، آقای مطهری از من برای جلسهای در منزل خودشان دعوت کردند که وقتی رفتم، دیدم آقایان منتظری، شهید بهشتی و دوستانی که انقلاب و مبارزه را اداره میکردند، جمع هستند. آقای مقدم - رئیس ساواک - هم آمد. قرار بود آقای منتظری به پاریس بروند و با امام ملاقات کنند. مقدم آمده بود که مسائل را توضیح بدهد.»
این روایت دو پهلوی هاشمی تنها بر عدم تائید شهید بهشتی درباره ملاقات با هایزر تاکید دارد.
ملاقاتی با دستور امام (ره)
این مساله که هایزر برای طرحریزی یک کودتای تمام عیار به تهران آمده بود کاملا روشن بوده و با توجه به جلسات مکرر وی با فرماندهان نظامی شاه، این مساله کاملا قابل تائید است.
بنابراین گزارش، در اینجا این سوال پیش میآید که چرا ژنرال ۴ ستاره ۳ روز پیش از انقلاب تهران را ترک میکند و به قول خودش «از این به بعد همه چیز به تیمسارها بستگی دارد»؟!
حسن شیخالاسلام یکی از دانشجویان پیرو خط امام و عضو کمیته بازیابی اسناد لانه جاسوسی، ۳۳ سال پس از این واقعه، بخشی از ماجرا را روایت میکند: «یکی از بزرگترین اقداماتی که به آن پرداخته نشده است و شهید بهشتی مهمترین نقش را در آن ایفا کرد مربوط به ملاقات ایشان با ژنرال هایزر به دستور حضرت امام (ره) است.»
شیخالاسلام تاکید میکند که این ملاقات با دستور امام (ره) انجام شده و در همین رابطه ادامه میدهد: «ژنرال هایزر که آمریکاییها وی را برای ارزیابی نهایی در رابطه با انقلاب اسلامی به ایران فرستاده بودند، خواستار ملاقات با یکی از انقلابیون بود که امام(ره) به دلیل توانایی قدرت و تسلط شهید بهشتی؛ ایشان را مأمور این ملاقات کردند و یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ انقلاب نیز همین بود که شهید بهشتی توانست هایزر را قانع کند که پشتیبانی آمریکا از رژیم شاه، بختیار و دخالت نظامی سرنوشت انقلاب را عوض نمیکند.»
بنابر گفته شیخالاسلام این ملاقات تاثیر فراوانی بر نگرش هایزر بر شرایط حاکم بر اوضاع ایران داشت و به نوعی وی قانع شد که دیگر حمایت قاطع از طرح کودتا و یا دولت موقت، نمیتواند مانع پیروزی انقلاب اسلامی شود.
اما این ملاقات و آنچه در ادامه به آن اشاره میشود دستاویزی میشود برای هجمه به شهید بهشتی؛ حملاتی که بعضا از سوی چهرههای درگیر در انقلاب صورت میگرفت.
دومین هشدار به آمریکاییها؛ ملاقاتی در مجلس سنا!
انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده است و فضای سیاست خارجی حکومت جدید ایران شدیدا تحت تاثیر انقلاب قرار دارد.
احساسات ضد آمریکایی مردم ایران با پناه دادن شاه مخلوع به این کشور، شدیدا اوج میگیرد.
همه از مقامات و مسئولان سیاسی انقلاب تا خود آمریکاییها کاملا فهمیدهاند که شرایط اصلا برای طرف آمریکایی خوب نیست.
بروس لینگن آخرین کاردار سفارت آمریکا در ایران که در روز ۲۶ خرداد ۱۳۵۸ وارد تهران شده بود، سالها بعد از اتمام ماموریتش در سال ۱۹۹۳ میلادی خاطرات خود را درباره شرایط آن روز و نیاز به مذاکره با مقامات حکومت جدید ایران بیان میکند.
وی که در دوران حضور چند ماههاش تلاش میکرد با مقامات دولت موقت ارتباط برقرار کند در روز ۷ آبان ۱۳۵۸ یعنی حدود یک هفته پیش از تسخیر سفارت آمریکا و در اوج احساسات ضد آمریکایی ملت ایران، به همراه هنری پرشت افسر اطلاعاتی و مسئول وقت میز ایران در وزارت امور خارجه آمریکا، به دیدار آیتالله بهشتی میرود.
لینگن در مصاحبه خود در سال ۱۹۹۳ میلادی ملاقات با شهید بهشتی را اینگونه توصیف میکند: «در بعضی مراسم و موقعیتهای عمومی پیش میآمد که فلان یا بهمان روحانی را ببینم. چند باری به روحانیهای بلندپایهای زنگ زدم، از جمله کسی به اسم بهشتی که قدرت و نفوذ زیادی داشت و میدانستیم پشت پرده فعال است؛ از اعضای شورای انقلاب هم بود. اولش برخورد گرمی با من کرد اما گفتوگویمان تُند شد چون به سیاست پیشین ایالات متحده در قبال ایران خیلی انتقاد داشت و این را به خودم هم گفت.»
بعدها در سندی که بعدها از سفارت تسخیر شده آمریکا بدست میآید جزئیات این ملاقات از زبان لینگن بیان میشود.
سندی که افسر مسئول تنظیم بالای آن عنوانهای «محرمانه» و «تمام متن محرمانه است» را به کار برده از زبان لینگن مینویسد: «بهشتی ما را در اتاق انتظار ساختمان سنا پذیرفت. او تنها بود، رفتار او دوستانه و آرام به نظر میرسید.»
شهید بهشتی در این دیدار مسائلی نظیر بازگشت شاه و مسئولیت ایالات متحده درباره این مساله را به آقای کاردار تفهیم میکند به گونهای که لینگن در گزارش خود تصریح میکند: «نظرات بهشتی، در این مورد مانند بقیه موارد گفتوگو صریح، کنترلشده و عاری از احساسات بودند.»
لینگن در تحلیل دیدارش با شهید بهشتی مینویسد: «بهشتی شخصیت مؤثر و گیرایی میباشد. مطمئناً در ظاهر و اگر بتوان بر اساس این گفتوگو قضاوت کرد، از لحاظ فکری و عقلی هم مؤثر و گیرا است. او با اعتماد به نفس فوقالعاده و به طور آرام و شمرده و انگلیسی خوب، صحبت میکند. رفتار او در تمام مدت آرام و غیراحساسی بود. به نظر میرسید که او سعی داشت به ما بفهماند که بهبود روابط بیشتر به نفع آمریکا بوده تا به نفع ایران. ایران انقلابی از حمایت و تفاهم آمریکا استقبال خواهد نمود ولی به هیچوجه به آمریکا وابسته نخواهد بود.»
سند این ملاقات نیز مانند دیگر اسناد در داخل سفارت آمریکا نگهداری میشد و طبیعتا حدود یک هفته بعد احتمالا سندی رشتهرشته شده بدست دانشجویان میافتد؛ سندی که اطلاع برخی چهرههای خاص از آن، دشمنیها نسبت به شهید بهشتی را آشکارتر از پیش میکند.
تسخیر سفارت آمریکا و بهانههایی برای عقدهگشایی علیه بهشتی
تاریخ روز ۱۳ آبان را نشان میدهد؛ دانشجویان پیرو خط امام تصمیم خود را گرفتهاند و قصد دارند در خلال تظاهرات ضدآمریکایی مردم به دلیل پذیرش شاه توسط این کشور، وارد سفارت آمریکا شوند.
بنابر روایت برخی دانشجویان پیرو خط امام دانشجویان قصد داشتند ابتدا موضوع را با آیتالله خامنهای در میان بگذارند ولی به دلیل حضور ایشان در حج، مساله را با موسوی خوئینیها مطرح میکنند؛ انتخابی که شاید به دلیل گرایشهای سیاسی غالب بر دانشجویان پیرو خط امام بود.
موسوی خوئینی نقل میکند که «من گفتم نیازی نیست این مساله [تصمیم برای اشغال سفارت] را به اطلاع امام برسانید؛ اگر ایشان فهمیدند و تائید کردند که هیچ و اگر هم این کار را رد کردند شما از سفارت بیرون میآئید و تبعیت شما از امام نشان داده میشود.»
بنابراین گزارش، اما درست در میان احساسات ضدآمریکایی مردم، فردی که دانشجویان وی را به عنوان مشاور خود در تسخیر سفارت برگزیدهاند با دستیابی به برخی اسناد از جمله سند دیدار شهید بهشتی با لینگن علیه وی اقدام میکند.
پس از تسخیر لانه جاسوسی حتی دانشجویان نیز به خوبی به این تعارض پی برده بودند. سفارت تسخیر شده آمریکا در آن زمان هر روز شاهد حضور چهرههایی با نگاه چپ نظیر شیخ علی تهرانی، علی گلزاده غفوری، حبیبالله پیمان و طاهر احمدزاده بود ولی هیچگاه چهرهای نظیر شهید بهشتی که به شهادت اظهارات دانشجویان پیرو خط امام و مصاحبههای موجود از وی، جز اولین حمایتکنندگان از حرکت دانشجویان بود، قدم به سفارت تسخیر شده آمریکا نگذاشت و همواره چهرههای چپگرای درگیر در تسخیر لانه جاسوسی از آن ممانعت میکردند.
احمد پوریزدانپرست از دانشجویان پیرو خط امام که در بطن حوادث آن دوران و بازیابی اسناد حضور داشته درباره اقدامات برخی چهرههای درگیر در تسخیر سفارت علیه شهید بهشتی میگوید: «به توصیه امام همه اسناد را بدون تفسیر منتشر میکردیم و همین امر باعث لورفتن جاسوسی بسیاری از افراد شد.»
اما ظاهرا سند مذاکره لینگن با شهید بهشتی با دخالت و اعمال نفوذ موسوی خوئینی ها به گونهای دیگر و با تحریف منتشر میشود و انتشار همین سند موجی از هجمه، تهمت و توهین را متوجه آیتالله بهشتی میکند.
حسین شیخالاسلام درباره رابطه تسخیرکنندگان سفارت و شهید بهشتی به صورت سربسته تصریح میکند: «اینها [اصلاح طلبان و چپ ها] هیچ وقت مدافع شهید بهشتی نبودند؛ کسانی که مدافع شهید بهشتی بودند شناخته شده هستند و کسانی که علیه وی عمل میکردند نیز شناخته شده هستند؛ اما در واقع در لانه جاسوسی کلا به شهید بهشتی ظلم شده است.»
ظلمکنندگان دیروز به بهشتی در صف حامیان
بنابراین گزارش، البته این تمام مسائل رخ داده میان آیتالله شهید بهشتی و موسوی خوئینیها نیست.
مرحوم احمد قدیریان از همراهان شهید بهشتی درباره نظر آن شهید درباره موسوی خوئینیها میگوید: «آقای بهشتی بسیار [به خوئینی ها] بدبین بود؛ میگفت این آدم بسیار خطرناک است؛ این آدم میرود در مسجد جوستان تفسیر میکند، اما تفسیر به رای میکند؛ مراقب باشید جوانها گرایش به این فرد نداشته باشند.»
نگاه شهید بهشتی نسبت به موسوی خوئینیها و تفسیرهای وی از قرآن در مسجد جوستان که افرادی نظیر گودرزی (سرکرده گروه فرقان و قاتل شهید مطهری) پای ثابتش بودند سبب شد تا در ماجرای تسخیر سفارت آمریکا و کشف سند مذاکره شهید بهشتی با مقامات آمریکایی نهایت استفاده برای تخریب آن شهید در دستور کار قرار گیرد، به ویژه که تعدادی از چهرههای دخیل در تسخیر سفارت از شاگردان درس تفسیر قرآن موسوی خوئینیها بودند.
بدون شک انتشار اسناد تحریف شده لانه جاسوسی در شرایط آن زمان توانست شهید بهشتی را در موقعیتی مظلومانه قرار دهد و موقعیت کسانی که وی را تخریب میکردند تا حدودی ارتقا بخشد.
اما امروز و پس از گذشت ۳۳ سال از شهادت شهید بهشتی کسانی که در گذشته عامل تخریب وی بودند، مدعی حمایت از آن شهید هستند و در مقابل منش شهید بهشتی در مقابل مخالفین را به رخ نظام جمهوری اسلامی میکشند.
در این میان این سوال مطرح میشود که آیا همان افرادی که پروژه تخریب شهید بهشتی را کلید زدند امروز پروژه تخریب نظام را دنبال میکنند یا با استفاده از اتکا به حافظه تاریخی سعی دارند پای خود را از برخی نقاط مبهم تاریخ کنار بکشند.