منوچهر هاشمی مدیرکل اداره کل هشتم ساواک در بخشهایی از خاطرات خود با اعتراف و اشاره به فساد گستردهای که در ساواک حاکم بود و عامل گسترش روزافزون مخالفتهای عمومی شد، اشاره کرده است.
وی می گوید : به طور کلی روند تکامل غالب سازمانهای اطلاعاتی، حتی در جوامع دارای دموکراسی، در جهت افزونطلبی در قدرت و اعمال اراده در همه شئون است، چه رسد به جوامعی که به اراده فرد یا افراد به خصوصی، اداره میشوند. در چنین جوامعی این سازمانها سریعاً رشد میکنند و خود را به حکومت و دستگاه رژیم نزدیک و سپس تحمیل میکنند. این کار دلایل خاص خودش را دارد که سادهترین و روشنترین و در عین حال قویترین آنها اینکه، در ذات غالب نظامهای استبدادی و دیکتاتوری فساد است، انحراف از اصول و عدول از قانون است. آلودگی و زیادهطلبی هست. زور است. تجاوز به حقوق دیگران است و بالاخره مجموعهای از آنچه به آن در عرف سیاسی انحطاط گفته میشود، هست. سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی در این قبیل رژیمها اگر هموار کننده راه این انحرافات و آلودگیها نباشند، حداقل در جریان آنها قرار میگیرند و دقیقاً به این دلیل که چون خود عامل اجرای آن برنامهها برای دیگران هستند، این حق برایشان به وجود میآید که چرا برای خود نباشند. اگر هم عامل اجرا نباشند، به دلیل آگاهی از زیر و بم همه کارها در مورد همه افراد، از صدر تا ذیل مملکت و اطلاع از نقاط ضعف آنها، از این آتو برای بسط قدرت خود و تحمیل خود به حکومت استفاده میکنند. این رابطه تا جایی حاکم است. نکته دیگر در مورد جوامع آلوده به فساد اینکه، در این جوامع غالب نهادها و دستگاهها و مسئولین امور و حتی مطبوعات و احزاب، حتی احزاب طراز نوین، که رسالت اصلاح و پیشرفت جامعه را دارند آلودهاند. چطور میشود توقع داشت که سازمان اطلاعات برآمده از چنین جامعهای از همه آلودگیها و انحرافات مبرا باشد. منظور از ذکر این نکتهها هرگز این نبوده که ساواک آلودگیهایی از این نوع داشت و این ادعا هم نباید باشد که از همه انحرافات و عدول از اول مبرا بود. ولی به جرئت و قوت میتوان گفت که کژیها و کاستیهای ساواک در مقایسه با بسیاری از سازمانهای مشابه، در حداقل میزان خود بود.
اگر ساواک از جهاتی قابل انتقاد باشد، که هست، مربوط به عملکرد کل سیستم بود که در این باره گفتنی زیاد است. از آن جمله اینکه علیرغم تصمیمات اولیه، که باید همه کادر سازمان، مثل کشورهای پیشرفته از بین غیرنظامیان انتخاب و با گذراندن دورههای آموزشی لازم به تدریج جایگزین نظامیان در همه ردهها بشوند، مشاغل و سمتهای آن تقریباً در بست در دست نظامیان باقی ماند و خود سازمان هم مانند ارتش و سایر واحدهای انتظامی، عملاً تحت فرماندهی کل قوا قرار گرفت و نتیجه اینکه عملکرد آن، از چهارچوب تصمیم و تصویب ملی خارج ماند و با آن، آنگونه رفتار شد که با ارتش. این سازمان قانوناً از ا رکان نخستوزیری بود و رئیس آن سمت معاونت نخستوزیر را داشت و علیالقاعده، فعالیتها و عملکردهای آن باید در چهارچوب نهاد نخستوزیری صورت میگرفت و تصمیمات، که آن هم باید آزادانه و متناسب با شرایط و اوضاع و احوال و در چهارچوب استراتژی یک سیاست ملی اتخاذ میشد و از کانال عادی آن میگذشت.، درست از بالای سر نخستوزیری میگذشت و حاصل کار این میشد که تمام زحمات شبانهروزی مأموران و اعضای آن که گاه تا پای جان میکوشیدند و کم هم نبودند کسانی که در راه انجام وظیفه جانشان را از دست دادند، نتیجه معکوس میداد و خدمات آنها که کلاً در جهت مصالح ملی بود، بر ضد ملت و ملیت به حساب میآمد.
ممکن است گفته شود غالب امور کشوری چنین وضعی داشتند. از جمله دیپلماسی، معاملات خارجی، انتخابات، احزاب و غیره و غیره، همه خارج از تصویب ملی بودند و به قول آن مرحوم همه چیز مربوط به سیستم میشد، چگونه است که عملکرد ساواک، فقط از این بابت قابل انتقاد است و دیگر سازمانها نه؟ جواب اینکه اولاً عملکرد آنها هم کاملاً قابل انتقاد است و نتایجش هم قابل بحث و تحلیل، ثانیاً بحث درباره آنها در حوزه این یادداشتها نیست، ثانیاً اهمیت امر در مورد ساواک و آثاری که بر آن مترتب بود، این سازمان را شاخصتر از دیگر نهادها میکرد و بار انتقاد از آن سنگینتر.
نکته قابل ذکر دیگر در این رابطه اینکه، ساواک به جای اینکه از خود یک تصویر ملی ارائه بدهد، آنچنان که وظایف و نقش آن ایجاب مینمود، و در انجام آن وظایف هم کارهای درخشانی انجام داده بود، از خود یک چهره مخوف و وحشتآور، آنهم در رویارویی با ملت، نشان میداد، و به این عمل خود افتخار هم میکرد و میکوشید تا به آن شهرت هم بدهد. گرچه عملاً تا این حد نبود، ولی شهرت میداد که هست، و این موجب شده بود که وزیر، معاون خود را خبرچین ساواک تصور بکند، مدیرکل منشیاش را، امیر ارتش رانندهاش را و سفیر، دبیرش را. نتیجه چنین سیستمی در یک سازمان اطلاعاتی این میشد که افراد فرصتطلب و نفعجو، هر چقدر تعدادشان هم کم، میتوانستند برای افراد از صدر تا ذیل پروندهسازی بکنند و آب را گلآلود و در نتیجه اشخاص و افراد در همه سمتها و مشاغل به همدیگر بدبین و همه را یکجا به دستگاه و رژیم بدبینتر بکنند، در برابر، رژیم و دستگاه را به همه افراد، به خصوص وطنپرستترین آنها مشکوک. بدین ترتیب یکی از مهمترین وظایف ساواک که کشف کژیها و کاستیها و علل و اسباب نارضایتیهای مردم در صنوف مختلف و نهایتاً رفع آنها و ایجاد تفاهم و نزدیکی بین دولتها و ملت بود، نقش بر آب میشد و زحمات دهها کارشناس و تحلیلگر و صدها گزارشگر به هدر میرفت.
مورد دیگر قابل ذکر از عملکرد ناصحیح ساواک، قرار گرفتن پارهای از مقامات آن در خدمت منافع افراد صاحب قدرت و موقعیت بود که از این رهگذر هم موجب ناحق شدن بسیاری از حقها و حق شدن بسیاری از ناحقها گردید و اسباب بدنامی بناحق این سازمان را، که به درستی بیش از هر سازمان دیگر، در خنثی کردن توطئهها و دسیسههای ضدملی و ضدایرانی داخلی و خارجی کوشیده بود، فراهم آورد...»
منوچهر هاشمی ساواک را سرزنش میکند که هیچگاه درباره خطری که از ناحیه روحانیون و علما موجودیت رژیم را تهدید میکرد به مطالعه و بررسی فراگیر و کارشناسانه نپرداخت و به گونهای توهمآمیز بر این تصور کودکانه باقی ماند که این گروهها فاقد هرگونه امکان رویارویی جدی با حکومت هستند. عیسی پژمان از مدیران ساواک که مدتی هم نمایندگی ساواک را در عراق رهبری میکرد، بر این باور است که اساساً ساواک هیچگاه به شناختی منطقی، دقیق و عمیق از سمت و سوی اصلی مخالفتها با رژیم پهلوی نرسید و به تبع نظام حکومتی مستبد که تصور میکرد مخالفان اندک حکومت هم عمدتاً کمونیست بوده و هیچ پیوندی بین آنان با جامعه ایرانی وجود ندارد، بیمهابا به سرکوب خود ادامه داد و هنگامی که ناآرامیهای دوران انقلاب آغاز شد، این سازمان نظیر دیگر بخشهای حکومت غافلگیر و سردرگم بود. امیر طاهری سردبیر پیشین روزنامه کیهان (در دوران پهلوی) نیز تصریح میکند که ساواک نظیر دیگر ارکان حاکمیت، بر خلاف آنچه ظاهر امر نشان میداد، سازمانی ناکارآمد، سطحینگر و فاقد هرگونه پتانسیل لازم برای برخورد با حوادث و رخدادهای عظیم و غیرقابل پیش بینی بود و بسیاری از مدیران و کارکنان آن بیسواد، کمتجربه و فاقد صلاحیت لازم برای فعالیت در سازمانی با عنوان و وظایف اطلاعاتی و امنیتی بودند. او معتقد است که فساد گسترده اداری، مالی و اقتصادی حاکم بر مجموعه ساواک مانع از هرگونه فعالیت عمیق و کارشناسانه این سازمان در زمینه شناخت، ارزیابی و از میان برداشتن منطقی، دقیق و بنیادی مخالفتها و نارضایتیها در جامعه بود. طاهری تصریح میکند که شخص شاه نیز در ناکارآمدی و انحراف این سازمان از جاده صواب فعالیت نقش قابلتوجهی ایفا میکرد. بسیاری از منابع تصریح کردهاند که بخش قابلتوجهی از مردمی که بعدها به صف مخالفان و منتقدان رژیم پهلوی پیوستند، پیشاپیش تحت فشار ساواک قرار گرفته بودند و ساواک در رأس مراجع حکومتی ناراضیساز بود. بسیاری از اقدامات ساواک که به ظاهر به هدف تأمین امنیت و برقراری نظم و در راستای تحکیم موقعیت رژیم پهلوی صورت میگرفت، خود مهمترین عامل گسترش ناامنی، نارضایتی و بیاعتبار ساختن موقعیت حکومت در بین مردم بود. بسیاری از رؤسا و مدیران ارشد ساواک در مقاطع مختلف دچار فساد و آلودگیهای مالی و اقتصادی بوده و در این روند با مدیران، رجال و صاحبان نفوذ و قدرت در سایر مراجع حکومتی و دولتی، کارخانجات و بخش خصوصی در تعامل نزدیک قرار داشتند. چه بسا بسیاری از اقدامات فاسد در بخشهای مختلف حکومت از سوی ساواک نادیده گرفته میشد و ساواک در تضییع حقوق مردم توجیهگر و پشتیبان میشد. آنتونی پارسونز آخرین سفیر بریتانیا در دوران پهلوی به گوشههایی از عملکرد سوء ساواک که موجبات گسترش نارضایتیها و مخالفتهای عمومی را فراهم میآورد، چنین اشاره کرده است:
و بالاخره باید از ساواک نام برد که مطبوعات غرب در اواسط دهة 1970 دیوی از آن ساخته بودند و گزارشهای مربوط به عملیات این سازمان یکی از مشغولیات اصلی جمعیتها و سازمانهای طرفدار حقوق بشر در اروپا و امریکا به شمار میرفت. آیا ساواک به همان بدی و زشتی که آن را تصویر میکردند بود؟ شاید. ولی باید این واقعیت را هم پذیرفت که سازمانهای امنیتی یا پلیس مخفی در بسیاری از کشورهای دیگر، به خصوص ممالک دیکتاتوری جهان سوم کم و بیش مرتکب همان فجایعی که به ساواک نسبت میدادند میشوند. رئیس ساواک ژنرال نعمتالله نصیری مرد زیرک و کاردانی نبود. او مردی کماطلاع و کندذهن بود. که فقط به خاطر وفاداری به شاه و جلب اعتماد وی هنگامیکه فرمانده گارد سلطنتی بود ترقی کرد. شاید یکی از خدمات نصیری که موجب ترقی او شد این بود که مأموریت ابلاغ فرمان عزل دکتر مصدق را از مقام نخستوزیری به عهده گرفت، هر چند در انجام این مأموریت موفق نشد و در این جریان دستگیر و بازداشت گردید. او مردی بیعاطفه و سنگدل بود و به هر کاری برای حفظ رژیم دست میزد، هر چند کارهای او سرانجام نتیجه معکوس داشت. ساواک در دورانی که نصیری ریاست آن را به عهده داشت به جای طرح نقشههای دقیق و اساسی برای مبارزه با خرابکاری و فعالیتهای ضدرژیم، به یک رشته اعمال خشونتآمیز و وحشیانه و ایجاد مزاحمتهای بیمورد و نابجا برای طبقات مختلف مردم پرداخت. روش ساواک مبتنی بر ارعاب بود، بازداشتهای جمعی برای ساواک یک کار عادی به شمار میآمد و این تصور در اذهان عمومی نقش بسته بود که ساواک در تمام شئون زندگی مردم، از سازمانهای دولتی و دانشگاهها گرفته تا مؤسسات خصوصی و کارخانهها و احزاب سیاسی و سازمانهای دانشجویی در خارج از کشور نفوذ کرده و در همهجا حاضر و ناظر است. البته این مطلب بعید به نظر میرسید و ساواک دارای چنان امکانات وسیعی نبود که در همه جا حضور داشته باشد، ولی ساواک خود به این شایعه دامن میزد تا رعب و وحشت بیشتری در مردم ایجاد کند. نظر خود من، که البته بیشتر مبتنی بر حدس و گمان است، زیرا اطلاعات دقیقی در این مورد در دست نداشتم این بود که ساواک قسمت اعظم فعالیت خود را متوجه کمونیستها و گروههای دستچپی و دانشجویان کرده و در عین حال مراقب دیپلماتهای خارجی، حتی دیپلماتهای کشورهای دوست و متحد ایران از جمله خود ماست. نکته جالب و خندهآوری که من از آن اطلاع یافتم این بود که کیوسک سیگارفروشی جنب سفارت انگلیس یک تلفن بی سیم در اختیار داشت که قطعاً برای سفارش سیگار از آن استفاده نمیشد. آنچه برای من حیرتآور بود این بود که اگر ساواک نارضائی و مخالفت با رژیم را آن قدر وسیع میدانست که چنین تدابیری را ضروری تشخیص میداد چرا به فکر یک چاره اساسی برای کاستن از این نارضائیهای نمیافتاد و به علاوه برای اعمال کنترل و مراقبت چه نیازی به آن همه وحشیگری و خشونت بود؟ نفرت از اعمال ساواک بیشتر در میان طبقة تحصیلکرده و دانشجویان دانشگاهها مشهود بود و حتی در بازدیدهای سفرای خارجی از دانشگاهها با همه پیشبینیها و تدابیری که اعمال میشد نفرت و عدم رضایت کاملاً مشهود بود. من یک بار در سال 1975 این موضوع را با شاه در میان گذاشتم، پاسخ شاه این بود که «تعداد کمی از دانشجویان با الهام گرفته از خارج درصدد ایجاد تشنج هستند و باید با قاطعیت با آنها روبرو شد». شاه با این جواب کوتاه و تغییر موضوع صحبت به طور غیرمستقیم به من فهماند که در کاری که به من مربوط نیست مداخله نکنم و من هم دیگر موضوع را تعقیب نکردم. قبل از این گفتگو من گمان میکردم که شاه خود از واقعیت امر آگاه است و وسعت نارضائی در دانشگاهها را میداند، ولی پس از صحبتی که با او داشتم این سئوال در ذهن من نقش بست که آیا شاه خود به آنچه میگوید معتقد است یا اینکه گزارش نصیری را بازگو میکند؟ و اگر نصیری چنین گزارشی به شاه داده است آیا خود او هم این موضوع را باور دارد؟
افکار عمومی مردم نیز به درستی معتقد بود که اقدامات جنایتکارانه، غیرانسانی و تبهکارانه ساواک طی سالیان طولانی گذشته موجبات گسترش نارضایتیها و مخالفتهای تدریجی و مداوم مردم را فراهم آورده است. ضمن اینکه انقلابیون در تمام دوران، آشکارا شاهد نقش بیبدیل و انکارناپذیر ساواک در سرکوب، قتل، کشتار و برخورد قهرآمیز با مخالفان حکومت بودند. زوایایی از نفرت و خشم مردم از عملکرد سوء ساواک در شعارهای انقلابیون (طی سالهای 1356 ـ 1357) منعکس شده که نشان میدهد مخالفان سیاسی بین روش غیرانسانی حکومت با عملکرد سوء ساواک رابطه مستقیمی قائلند.
منبع:ساواک ، مظفر شاهدی ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، بهار 1386 ، ص 725 تا 735