۰
plusresetminus
سلطه روز افزون یهودیان و دست‌پروردگان آنها بر ایران شاهنشاهی ـ که روابط عمیق سران پهلوی با رژیم صهیونیستی، از آن حکایت می‌کرد، یکی از انگیزه‌های قیام امام خمینی در برابر حاکمیت پهلوی بود
رویاروئی امام خمینی با سلطه‌ صهیونیسم بر ایران
در دیدگاه امام، شاه از کارگزاران صهیونیستها بود که مأموریت داشت تا زمینه‌های گسترش نفوذ آنها را در کشورهای اسلامی فراهم سازد.

«... این جانب کراراً خطر اسرائیل و عمال آن را ـ که در رأس آنها، شاه ایران است‌ ـ گوشزد کرده‌ام. ملت اسلام تا این جرثومه‌ی فساد را از بُن نکنند، روی خوش نمی‌بینند؛ و ایران تا گرفتار این دودمان ننگین است، روی آزادی نخواهد دید. از خداوند متعال، نصرت مسلمین و خذلان اسرائیل و عمال سیاه آن را خواستارم...». 1

برکسی پوشیده نیست که ایران به لحاظ موقعیت خاص تاریخی ـ فرهنگی و نیز وضعیت ویژه‌ی جغرافیایی ـ‌اقتصادی، ‌در قرون اخیر، پیوسته دستخوش توطئه‌چینی یهود و دست‌پروردگان آن بوده است. در عصر پهلوی‌، نهادها و محافل مخفی و قدرتمند صهیونیسم جهانی در تمام شؤون اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و اطلاعاتی ـ امنیتی دخالت داشتند. براساس مدارک موجود، یهودی‌ها و مأمورانشان سمتهای حساس کشور را بر عهده داشتند و در جنبه‌های گوناگون، امور را در جهت برنامه‌ها و اهداف خود سوق می‌دادند. به عبارتی، آنان طراح و برنامه‌ریز حکومت پهلوی نیز بودند. هشدارهای عالمانه‌ی حضرت امام نسبت به خطر گسترده‌ و فزاینده‌ی یهود در آن دوران سیاه، در زمره‌ی معتبرترین مدارک تاریخی جای دارند. این گنجینه‌ی گرانبها، همچنین نشانگر مبارزات حماسی بزرگمردی است که با الهام از فرهنگ عاشورا، به نبرد با دشمن مهاجم برخاست.

امام خمینی، زمانی پرچم مبارزه را بر دوش گرفت که خصم با تمام امکانات خویش، در میدان حاضر بود و همه‌ی اهرمهای قدرت را در دست داشت. در حقیقت، «محمد‌رضا پهلوی»، به عنوان سرکرده‌ی مأموران اسرائیل، ایران شاهنشاهی را پایگاه نظامی و جاسوسی صهیونیسم جهانی ساخته بود. در چنین موقعیتی، حضرت امام برنامه‌های شاه و حامیان بین‌المللی‌اش را افشا کرد؛ در حالی که روشنفکرنماها و عالم مآبان، از شدت هراس، به مجیزگویی محمد‌رضا مشغول بودند و او را «شاه شیعه»، «یگانه قدرت ایران‌زمین»، و حتی «سایه‌ی خدا» خطاب می‌کردند. در این میان، حضرت امام که به حقانیت مبارزه‌اش یقین کامل داشت، لحظه‌ای از حرکت پیامبرگونه‌‌اش باز نایستاد:

«... امروز به من اطلاع دادندکه بعضی اهل منبر را برده‌اند در سازمان امنیت و گفته‌اند: «شما با سه چیز کار نداشته باشید؛ یکی، شاه را کار نداشته باشید؛ یکی هم اسرائیل را کار نداشته‌ باشید؛ یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید؛ هر چه می‌خواهید بگویید. خوب؛ اگر این سه تا امر را کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟ ما هر چه گرفتاری داریم، از این سه تاست؛ تمام گرفتاریهای ما. اسرائیل مملکت را به باد می‌دهد. اسرائیل سلطنت را می‌برد؛ عمال اسرائیلی، آقا! اسرائیل دوست اعلیحضرت است؟ یک چیزهایی، یک حقایقی در کار است... می‌گویند از شاه و اسرائیل حرف نزنید. رابطه‌ی بین شاه و اسرائیل چیست؟ شاید به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی باشد. این که ادعای اسلام می‌کند و می‌گوید «من مسلمانم» و بر حسب ظواهر هم مسلمان است، شاید سری در کار باشد...». 2

«... تأثرات ما زیاد است. نه این که امروز «عاشورا» است و زیاد است ـ آن هم باید باشد ـ . لکن این چیزی که برای این ملت دارد پیش می‌آید،‌این چیزی که در شرف تکوین است، از آن، ما تأثرمان زیاد است؛ می‌ترسیم. روابط مابین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت می‌گوید: «از اسرائیل حرف نزنید! از شاه هم حرف نزنید!» این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسرائیلی است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟....»3

افشای نقشه‌های پنهان و خزنده‌ی یهود بر ضد دین و امت اسلام، آن هم در زمان اوج قدرت این جماعت در ایران،‌ نه تنها نشانگر بینش عمیق و حکیمانه‌ی امام راحل، بلکه بیانگر مردانگی و همت بلند آن حضرت بود:

«... اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت قرآن باشد، اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه، مدرسه [= فیضیه] را کوبید، ما را می‌کوبند؛ شما را می‌کوبند؛ می‌خواهند اقتصاد شما را قبضه کنند؛ می‌خواهند زراعت و تجارت شما را از بین ببرند؛ می‌خواهند در این مملکت دارای ثروتی باشند، ثروتها را تصاحب کنند به دست عمال خود؛ این چیزهایی که مانع هستند، چیزهایی که سد راه هستند، سدها را بشکنند، قرآن سد راه است، باید شکسته شود؛ مدرسه‌ی فیضیه سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه شوند، باید از پشت بامها بیفتند؛ باید سر و دست آنها شکسته شود. برای این که اسرائیل به منافع خودش برسد، دولت ما به تبعیت اسرائیل، ما را اهانت می‌کند....». 4

از دیدگاه امام خمینی،‌توطئه خزنده و خطرناک یهود برای تسلط بر اهرمهای قدرت در ممالک اسلامی‌، از جمله ایران نه تنها در دوره‌ی سلطنت پهلوی، بلکه در گستره‌ای بس طولانی‌تر جریان داشته است.

به منظور شناخت بیشتر بینش ژرف و داهیانه‌ی حضرت امام و مبارزات حسین‌وار آن مرد بزرگ با دشمن اصلی، به جاست تا به پاره‌ای اسناد تاریخی اشاره کنیم.

طبق مدارک موجود، در دوران حساس مشروطه تا کودتای رضاخان رئیس‌الوزرا (نخست‌وزیر)‌های دولتهای مختلف از مأموران شبکه‌ی جهانی یهود ـ و به عبارتی دقیقتر : سازمان جهانی «فراماسونری» ـ بودند. این عده، هم از لحاظ فکری و هم از جنبه‌ی تشکیلاتی، موظف به فرمانبرداری از کارفرمایان خود بودند و در اجرای برنامه‌های سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی آنها از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. صرف‌نظر از شخصیتهای مورد اشاره وزراء و صاحب منصبانی دیگر نیز دارای چنین ماهیت و وابستگی‌هایی بودند که تشریح عملکرد خائنانه‌ی آنان از عهده‌ی این نوشتار خارج است.

اینک، به ماهیت یکی از این گونه افراد، به طور گذرا می‌پردازیم.

اندیشه‌مندان و ‌آگاهان از مسائل تاریخی و سیاسی می‌دانند که با روی کار آمدن رضاخان، کفالت نخست‌وزیری به یکی از چهره‌ها و مهره‌های رمز‌آمیز تاریخ معاصر ایران، «محمد‌علی فروغی»، واگذر گردید. او در دوران سلطنت رضاخان، چهار بار به نخست‌وزیری منصوب شد. پس از روی کار آمدن «محمد‌رضا پهلوی» و در دوران اول پادشاهی وی نیز فروغی سه بار به نخست‌وزیری رسید. ناگفته نماند که این شخص در دوره‌ی قاجار هم چندین بار وزیر دارایی،‌وزیر عدلیه، وزیر امور خارجه گشته. در برخی دیگر از وزارتخانه‌ها و ادارات مهم آن زمان نیز سمتهایی حساس را دارا بوده است. جالب توجه است که هم سلطنت رضاخان و هم سلطنت پسرش محمد‌رضا با نخست‌وزیری فروغی شروع شد. او علاوه بر عهده‌داری مأموریتهای خارجی، جمعاً پنج بار وزیر امور خارجه، چهار بار وزیر دارایی، سه بار وزیر عدلیه، چهار بار وزیر جنگ، یک بار وزیر اقتصاد ملی، و یک بار وزیر دربار بود. 5

با این حال، محمد‌علی فروغی بیشتر به عنوان یک دانشمند به جامعه معرفی شده است. خوب است بدانید که جد بزرگ این خانواده فروغی از یهودیان «بغداد» بوده است؛ و محمد‌علی فروغی، خود از سرکردگان و فعالان سازمان «فراماسونری»، بنیان‌گذار و استاد اعظم «لژ بیداری ایران» و از خادمان دانشمند مآب یهودیت جهانی در کشور ما بود. 6

به طور مختصر باید به این واقعیت اشاره نمود که نقش و عملکرد چند بُعدی فروغی و امثال او در تاریخ معاصر ایران، بسیار وحشتناک و تکان دهنده است. به این سان، جای تأسف و تعجب است که هنوز جوانان و دانشجویان و دانش‌پژوهان کشور ما، درباره‌ی چنین مهره‌هایی آگاهی کافی ندارند.

یهود، برای دستیابی به اهداف پنهان خود، به انتخاب مقامهای درجه‌ی اول کشور بسیار اهمیت می‌داد، در مورد روی کار آمدن رضاخان، همین اشاره کافی است که صعود سلطنت رضاخان را گامی از سوی صهیونیسم، به منظور تأمین شرایط لازم برای تأسیس «تمدن یهود» در خاورمیانه [و بلکه ایجاد و استقرار سلطنت جهانی یهود] ارزیابی کنیم. این گام توسط «اردشیر ریپورتر»، سرجاسوس انگلیس در ایران، به فرجام رسید و رژیمی ضد اسلامی و لائیک استقرار یافت که وظیفه داشت با سرکوب فرهنگ اسلامی مردم ایران، این نیروی عظیم را از منطقه‌ی خاورمیانه بیگانه و منزوی سازد. 7

پس از رضاخان، فرزند و ولیعهد او، محمد‌رضا،‌ به سلطنت نشست و ادامه‌ی نقش و مأموریت پدر به او تفویض شد. در مدت 37 سال سلطنت محمد‌رضا، سراسر کشور جولانگاه محافل و مأموران «یهودی‌ـ ماسونی» گردید. اکثر کسانی که در این مدت به عنوان نخست‌وزیر انتخاب شدند، یا از استادان و اعضای بلند‌پایه‌ی لژهای فراماسونری بودند و یا از دست‌نشاندگان و مأموران یهود و ماسون؛ در این زمینه نیز به نمونه‌ای اکتفا می‌کنیم:

«امیرعباس هویدا» از نخست‌وزیران معروف دوران سلطنت محمد‌رضا پهلوی به شمار می‌رفت. او از نوادگان «میرزا یعقوب» یهودی و از بهائیان مشهور و عضو بلندپایه‌ی فراماسونری ایران بود. وی از بهمن 1343 تا امرداد 1356، حدود سیزده سال سمت نخست‌وزیری را بر عهده داشت و در میدانی به پهنه‌ی ایران زمین، یکه‌تازی می‌‌کرد:

»دردوران هویدا، پیوندهای نهان و عیان دربار پهلوی با محافل قدرتمند و چپاولگر غرب و صهیونیسم جهانی، به مستحکمترین شکل خود رسید...». 8

البته میان کسانی چون «فروغی»، «هویدا»، «منصور»، «زاهدی»، «عَلَم»، «اقبال» و «شریف‌امامی» ـ که در دوران محمد‌رضا، نخست‌وزیر بودند ـ و برخی از وزراء و اُمرا و اشراف‌زادگان ـ که با محافل پشت پرده‌ی یهودی ـ فراماسونری ارتباط پنهان و تشکیلاتی داشتند ـ‌چندان نمی‌توان فرق نهاد. زیرا همه‌ی این افراد در حد توان و موقعیت خویش، خدمات شایانی به محافل جهانی یهود و خیانتهای جبران ناپذیری به ملت ایران و فرهنگ اسلامی این سرزمین کردند.

این حقایق حساس، هیچ‌گاه از دید امام خمینی دور نماند. او در دوران سیاه سکوت و سکون با فریادها و پیامهای حسین‌وار خود، چهره‌ی دشمنان را افشا نمود و لحظه‌ای در مبارزه با آنان سستی نورزید:

«... تأسف بالاتر، تسلط اسرائیل و عمال اسرائیل است بر بسیاری از شؤون حساس مملکت؛ و قبضه نمودن اقتصادیات آن، به کمک دولت و عمال دستگاه جبار...». 9

در دیدگاه امام خمینی، هدف اصلی دشمن آن بود که فرهنگ نورانی اسلام را از صحنه‌ی اجتماع بزداید و علمای راستین را در میان مردم منزوی سازد. «سازمان اطلاعات و امنیت» رژیم شاهنشاهی نیز به دستور کار‌فرمایان جهانی خویش، با تمام توان در این جهت تلاش می‌کرد:

»هدف اجانب، قرآن و روحانیت است. دستهای ناپاک اجانب با دست این قبیل دولتها قصد دارد قرآن را از میان بردارد و روحانیت را پایمال کند. ماباید به نفع یهود‌ آمریکا و فلسطین هتک شویم و به زندان برویم، معدوم گردیم، و فدای اغرض شوم اجانب بشویم.!...». 10

حضور کارشناسان و مشاوران یهودی در رأس دستگاه پهلوی و مراکز حساس تصمیم‌گیری، از دربار گرفته تا سازمان امنیت و هیأت دولت و سازمان طرح و برنامه و رادیو ـ تلویزیون و ...، از دیگر مسائل اسفناکی بود که امام امت آن را افشا کرد:

مشاورین سلاطین سابق علما بودند: «علی‌بن یقطین» بوده است؛ گاهی ائمه‌ی اطهار (ع) بوده‌اند. حالا مشاورین چه کسانی هستند؟ اسرائیل! مشاورها از اسرائیل [می‌آیند]...». 11

ایران عصر پهلوی نه تنها پایگاه نظامی ـ جاسوسی یهود و آمریکا بود، بلکه طرح‌ها و برنامه‌های مهم حکومت پهلوی به دست یهودیان و فراماسون‌ها تدوین می‌شد و برای اجرا به شاه و نخست‌وزیر یا دیگر مقامهای اجرایی ابلاغ می‌گردید. برنامه‌ی انحرافی موسوم به «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و ملت» نمونه‌ای آشکار از همین برنامه‌ها بود. این طرح به نام محمد‌رضا پهلوی شهرت پیدا کرد؛ اما بر آگاهان پوشیده نیست که اصول این طرح، همسو با منافع کارفرمایان جهانی محمد‌رضا و سرمایه‌داران بزرگ بین‌المللی، به سرکردگی صهیونیسم جهانی طرح‌ریزی گشت. طبق اسناد موجود این پروژه به دست یکی از یهودیان سرشناس به نام «والت راستو»12طراحی گشت. او عضو فعال نهاد نیمه‌مخفی «شورای روابط خارجی آمریکا»، رئیس «شورای برنامه‌ریزی وزارت امور خارجه‌ی امریکا»، مشاور امنیت ملی آن کشور، و یکی از طراحان اصلی جنگ ویتنام بود. 13این جامعه‌شناس امریکایی در خانواده‌ی یهودی «ویکتور هارون» به دنیا آمد و مدتی دراز مشاور کاخ سفید بود. حدود یک دهه (1960 تا 1970 م. = 1339 تا 1349 ش.) نام این فرد بر جامعه‌شناسی غرب سنگینی می‌کرد. 14

در محافل مخفی جهانی «والت راستو»؛ و در دنیای پیدای سیاست، محمد‌رضا پهلوی و برخی دیگر به عنوان طراحان «انقلاب سفید شاه و ملت» معروف شدند. اما در حقیقت، نهادهای نیمه پنهان یهودی ـ که «راستو» عضوی از آن خانواده بود ـ کارگزاران اصلی این فتنه بودند. چه اندیشه‌مندانه و آگاهانه است این سخن امام خمینی:

»این اصلاحات ادعایی [انقلاب شاه] به نفع بازرگانی آمریکا و اسرائیل در ایران بود...». 15در این مورد نیز حضرت امام با بینش عمیق خویش، نوک پیکان مبارزه را به سوی محمد‌رضا و کارفرمایان یهودی‌اش نشانه گرفت:

»یک قدری تأمل کن! یک قدری عواقب امور را ملاحظه بکن! یک قدری عبرت ببر؛ عبرت از پدرت ببر! آقا؛ نکن این طور ! بشنو از من؛ از روحانیون؛ بشنو از علمای مذهب. اینها صلاح مذهب را می‌خواهند، اینها صلاح مملکت را می‌خواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام ارتجاع هست؟ کدام «انقلاب سفید» را کردی آقا؟ چرا مردم را اغفال می‌کنید؟ چرا نشر اکاذیب می‌کنید؟ چرا اغفال می‌کنی ملت را؟ والله؛ اسرائیل به درد تو نمی‌خورد؛ قرآن به درد تو می‌خورد...». 16

«... ما با کجای تمدن مخالفت داریم؟ ما با فساد مخالفت داریم. ما می‌گوییم که برنامه‌های اصلاحی شما را اسرائیل برایتان درست می‌کند. شما وقتی می‌‌خواهید برنامه‌ای هم درست کنید، دستتان را پیش اسرائیل دراز می‌کنید. شما کارشناس نظامی از اسرائیل به این مملکت می‌آورید...»17

این بزرگمرد مبارز که مرکز جهانی توطئه و فتنه را کاملاً شناخته بود، پس از عتابهای مکرر به شاه و صاحب‌منصبان درجه‌ی اول کشور، با قدرت و صلابت، به آنان فرمود:

»آقا مگر شما یهودید؟ مگر مملکت ما، مملکت یهود است؟...»18

و آن گاه، علمای اسلام را به میدان این مبارزه‌ی سرسختانه دعوت کرد:

» خطر اسرائیل و عمال ننگین آن، اسلام و ایران را تهدید به زوال می‌کند. من برای چند روز زندگی با عار و ننگ ارزشی قائل نیستم و از علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین انتظار دارم که با تشریک مساعی، قرآن و اسلام را از خطری که در پیش است نجات دهند...». 19

در دوران سلطنت پهلوی، صهیونیستها با جدیت تمام به فعالیتهای خزنده‌ی فرهنگی و اطلاعاتی پرداختند وکوشیدند تا اندیشه‌های غیراسلامی و یهودیگرانه را در ایران، خصوصاً در میان قشر جوان، رواج دهند. این خود حقیقی است قابل تأمل که متأسفانه کمتر مورد بررسی قرار گرفته است.

پس از شهریور 1320، مجدداً و به تدریج، «یهودگرایی» به شکل مرموزی در میان روشنفکران غربگرای ایران ترویج شد [...] طبق اسناد موجود، «یعقوب نیمرودی» در سال 1334 وارد ایران شد و هدایت شبکه‌ی «موساد» در ایران را به عهده گرفت. در نتیجه‌ی عملکرد اطلاعاتی و سیاسی و فرهنگی سرویسهای جاسوسی غرب بود که رژیم پهلوی در دهه‌ی 1340 به نزدیکترین متحد اسرائیل و بزرگترین پایگاه صهیونیسم در منطقه بدل گردید. این موفقیت تا حدود زیادی با نام یعقوب نیمرودی و شگردهای زیرکانه‌ی او پیوند خورده است. یعقوب نیمرودی به عنوان رابط موساد (سرویس «زیتون») با ساواک، نقش تبدیل ساواک به زائده‌ی سازمان اطلاعاتی اسرائیل را ایفا کرد. معهذا فعالیتهای او در عرصه‌های جاسوسی و اطلاعاتی محدود نبود و وی با هدایت «لرد ویکتورروچیلد» [یهودی] و در همکاری با «شاپو.ر ریپورتر» مجری طرحهای پیچیده‌‌ای در عرصه‌های فرهنگی و اقتصادی، نیز بود از جمله‌ی این طرح‌ها باید به تبلیغ پیشرفتهای «ملت ستمدیده‌ی یهود» در میانه‌‌ی «دریای توحش عرب» و بهره‌گیری از «ناسیونالیسم ایرانی» به منظور القای پیوندهای باستانی ایرانیان و یهود، همزمان با ترویج «عرب‌ستیزی» اشاره کرد. [... از سوی آنان،] چنین القا شد که گویا بین آیین کهن ایرانیان و دین یهود، وجوه اشتراک فراوان بوده است؛ و همان گونه که «کورش» منجی «قوم یهود» بود، ایران کنونی نیز باید حامی و نجات‌بخش قوم یهود باشد. روشن است که این تبلیغات، حرفی جز جدایی مردم ایران از مردم مسلمان منطقه و ایجاد همدردی با مهاجرین یهودی در فلسطین و یا حداقل بی‌تفاوتی را پی نمی‌گرفت. این مشی تبلیغاتی، نقش پس پرده «روچیلد»های بریتانیا را در هدایت عوامل ایرانی «اینتلیجنس سرویس» نشان می‌دهد. [در ضمن، باید] توجه داشته باشیم که برخی از متنفذترین عوامل ایرانی بریتانیا چون «قوام‌الملک شیرازی» و «ذکاءالملک فروغی» طبق روایت یهودی بوده‌اند. 20

حضرت امام با آگاهی از همین واقعیتها، پیامبر وار هشدار داد:

»اسرائیل در تمام شؤون سیاسی و نظامی ایران دخالت دارد و ایران به صورت پایگاه نظامی اسرائیل درآمده و کشور زیر چکمه‌ی یهود پایمال می‌شود...».. 21

همچنین، امام یک خطر بزرگ فرهنگی را نیز گوشزد فرمود:

»ذخایر ما این جوانها هستند. جوانهای ما را دارند اغفال می‌کنند؛ دارند به ‌آنها تزریق می‌کند که هر بدبختی شما دارید از اسلام است...». 22

وی در ادامه‌ی همین سخنرانی، درباره‌ی تبلیغات انحرافی و نیات پلید یهود در ایران، فرمود: در دو روز پیش از این، سه روز پیش از این، در شانزده شهریور، در تهران، «دروازده‌ی دولت»، یک بساطی یهودیها درست کردند. چهارصد پانصد نفر یهودی دزد دور هم جمع شدند و غایت حرفشان این بوده است؛ یکی شعاری برای یکی دادند و یک فحش به یکی دادند. آن وقت گفته‌اند: «مجد مال یهود است. یهود برگزیده‌ی خداست. ما ملتی هستیم که باید ماحکومت کنیم.»23

این، نشان می‌دهد که در عصر پهلوی، یهودیان بسیار بیشتر از دیگر اقلیتها و حتی مسلمانان، دارای آزادی و اختیار بوده‌اند. بی‌فایده نیست که به اعتراف یکی از نویسندگان یهودی در این باره اشاره شود. «حبیب لوی» نوشته است:

سلطنت این پادشاه بزرگ [رضاخان] انقلابی عظیمی در بهبود وضع آزادی و آسایش یهودیان ایران پدید آورد. و اگر گفته شود که زمان «رضاشاه کبیر» برای یهودیان ایران نظیر زمان «کورش کبیر» و عصر فرزند او «محمد‌رضا شاه» نظیر عصر «داریوش اول» گردید، راه اغراق نپیموده‌ایم. آزادی یهودیان ایران و اجرای اعلامیه‌ی «بالفور» که ـ در زمان رضاشاه کبیر بود ـ و اجتماع پراکندگان در زمان محمد‌رضا شاه، این دو نظر را تقویت و تأیید می‌کند. 24

یکی از برنامه‌های بسیار مفتضحانه که با طراحی یهودیان و صرف هزینه‌های هنگفت، در زمان سلطه‌ی محمد‌رضا پهلوی، اجرا شد،‌ «جشن دوهزار و پانصدساله‌ی شیراز» بود:

«... اطراف مملکت ایران را در این مصیبت گرفتار هستند؛ و میلیونها تومان خرج جشن شاهنشاهی می‌شود. از قراری که یک جایی نوشته بود، برای جشن خود تهران، هشتاد میلیون تومان اختصاص داده شده است. این راجع به خود شهر است. کارشناسان اسرائیلی مشغول به پا داشتن این جشن هستند؛ و این تشریفات را آنها دارند درست می‌کند: این اسرائیل که دشمن اسلام است و الان در حال جنگ با سلام است؛ این اسرائیل که مسجد‌‌الاقصی را خراب کرد ـ و دیگران می‌خواستند ترمیم کنند و روپوشی کنند جرم اسرائیل را، نفت از ایران رفته است و در رادیوهای بزرگ دنیا گفته شده است کشتی نفت ایران برای اسرائیل که در حال جنگ با مسلمین است رفته است. اینها کارهایی است که برایشان باید جشن گرفت...». 25

بزرگ پرچمدار اسلام پابرهنگان و مستضعفان، هرگونه حرکت مرموز یهود در کشورهای اسلامی را توطئه‌ای در مسیر تحقق استراتژی توسعه طلبانه‌ی صهیونیسم و ترویج فرهنگ یهودی ـ بنی‌اسرائیلی می‌دانست. از این رو، بهانه‌های بنی‌ اسرائیلی عافیت‌طلبان و دنیاخواهان خاموش را ناموجه شمرد و فرمود:

کفایت می‌کند که ما جمع بشویم در مسجدِ کذا و کذا و فقه بخوانیم و اصول بخوانیم، لکن غافل باشیم از همه جهات مسلمین؟ غافل باشیم از این که یهود می‌خواهد ممالک اسلامی را قبضه کند؟ تا این جا برسد؛ تا همه جا برسد؛ این امور را می‌خواهد خراب کند . ما باید غافل باشیم از این؟26

 

پانوشت‌ها:

1.صحیفه‌ی نور، ج 1، ص 207.

2. همان، ص 56 ، 13 خرداد 42 (روز عاشورا)

3.همان، ص 57، 13 خرداد 42 (روز عاشورا)

4.همان، ص 54، 13 خرداد 42 (روز عاشورا).

5.شمس‌‌الدین رحمانی،«فرهنگ و زبان»، صص 129ـ130.

6.رجوع کنید به: «فرهنگ و زبان» از نویسنده و محقق گرانقدر «شمس‌الدین رحمانی»؛ ص 125 تا 170 / فصل ویژه «محمدن‌علی خان فروغی». همچنین بنیگرید به: کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی»، ج 2.

7.ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» (جستارهایی از تاریخ معاصر ایران)، ج 2؛ ص 124.

8. همان، ص 367.

9. صحیفه نور، ج 1، ص 62، 18 فروردین 1343.

10.همان، ص 27، 1341.

11. همان، ص 11، 10 فروردین 1341.

12. Walt Rostow

13. جهت آشنایی بیشتر با این یهودی، بنگیرید به: «سایه‌های قدرت» از «جیمز پرلاف».

14. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 302.

15.امام خمینی: «راه امام، کلام امام» مصاحبه با روزنامه‌ی «السفیر»، 1 بهمن 1357.

16. صحیفه نور، ج 1، ص 56، خرداد 1342.

17. همان، ص 77، 25 اردیبهشت 43.

18. همان، ص 12، 10 فروردین 41.

19. همان، ص 50، 16 اردیبهشت 42.

20.ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 126 تا 128.

21.صحیفه نور، ج 1، ص 157، 19 بهن 49 و همان، ص 46، 12 اردیبهشت 42.

22. همان، ص 91 تا 92، 18 شهریور 43.

23.همان.

24.حبیب لوی، «تاریخ یهود ایران»، ج 3، 1339، ص 959.

25.صحیفه‌نور، ج 1، ص 168، 6 خرداد 50.

26. همان، ص 170، 6 خرداد 1350.

منبع:«پژوهه صهیونیت» مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاءاندیشه

https://www.cafetarikh.com/news/30587/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما