بعد از جنگ دوم جهانی، انقلاب روسیه موقتاً عرصه را برای انگلستان بیرقیب گذاشت. اما تغییر مهم در سیاست انگلستان با توجه به انقلاب روسیه بروز کرد، انگلیس برای رسیدن به مطامع خود مناسب دید به دنبال یک دیکتاتور وابسته در ایران باشد.
حسین مولایی، 15 مهر 1301 شمسی؛ رضاخان وزیر جنگ کودتا در جمع نظامیان سخنرانی می کند و اقدامات نیروهای نظامی خود را در راستای ایجاد آرامش و امنیت برمیشمرد.
میگوید چون نشریات و مجلس برای اقدامات او ارزشی قائل نیستند، از وزارت جنگ کنارهگیری میکند. اما تنها سه روز بعد از این اقدام نمایشی دوباره به محل کار خود بازگشت.
واقعیت این بود که رضاخان اقدامات سیاسیون و مجلس را بر نمیتابید و همین روند را نیز تا پایان کار خود ادامه داد. صعود برق آسای رضاخان از گمنامی به قدرت، بخشی از بازی پیچیده سرویس های اطلاعاتی انگلستان بود و مقرر شده بود {رضا خان}با ایجاد ارتش متحدالشکل منافع انگلستان را تامین نماید. [1]
در ایران دوره قاجار نهاد نظامی با ثبات و یکپارچه ای وجود نداشت. در آن دوران 3 نیروی شبه منظم ایران یعنی لشکر قزاق (زیر نظر افسران روسی)، پلیس جنوبS.P.R (زیر نظر افسران انگلیسی) و نیرو های ژاندارمری عملاً تحت کنترل دولت های بیگانه قرار داشتند. [2] همین نیروها نیز بسیار قدیمی و تحت تاثیر منازعات سیاسی از کار افتاده و ناتوان بودند.
با وجود اینکه ارتش منظمی در ایران وجود نداشت اما ایده شکل دهی به ارتشی متحدالشکل و پکپارچه، با توجه به شکست های دوگانه ایران از روسیه و صدور فرمان مشروطیت توسط مشروطه خواهان اروپا رفته، تدریجاً در اذهان عمومی جا افتاده بود و کسانی که الگوی آنها در پیشرفت کشور اخذ تمدن غربی به خصوص ارتش مدرن بود از این ایده حمایت می کردند.[3]
* منافع بریتانیا از شکل گیری ارتش متحد در ایران
در سالهای اول استقرار مشروطیت مجالی برای تاسیس ارتش متحدالشکل پیدا نشد و جنگ جهانی اول نیز اوضاع ایران را به هم ریخت. بعد از جنگ جهانی دوم، انقلاب روسیه موقتاً عرصه را برای انگلستان بی رقیب گذاشت. اما تغییر مهم در سیاست انگلستان با توجه به انقلاب روسیه بروز کرد، بدین معنی که این کشور بر خلاف دوران قبل که ایران ضعیف و آشفته را برای رسیدن به مطامع خود مناسب می دید، به دنبال شکل دهی به یک دیکتاتور وابسته در ایران بود.
به بیان دیگر دوره ضعیف نگهداشتن ایران برای تقسیم بین دو قدرت روس و انگلیس به پایان رسیده بود و حال انگلستان ایران را تنها برای خود می خواست. صد البته که این سیاست فقط در رابطه با ایران نبود و سیاست دیکتاتور پروری به خصوص در منطقه خاورمیانه آغاز شده بود.
بریتانیا به دلیل ضعف اقتصادی و شرایط ویژه بعد از جنگ جهانی اول در تلاش بود هزینههای نظامی خود را به کمترین حد ممکن کاهش دهد. لندن برای اجرای این سیاست تلاش داشت با اجرای برنامه های مختلف و روی کار آوردن دولتهای دیکتاتور وابسته، هزینه های خود را به حداقل کاهش دهد؛ حال آنکه با اجرای برنامه جدید، اهداف بریتانیا به بهترین شکل تامین می شد.
بریتانیا شدیداً نگران نفوذ اقتصادی و سیاسی روسیه در ایران بود، چرا که تبلیغات گسترده بلشویک ها در ایران و افغانستان منافع انگلستان را به خطر می انداخت. سیاستمداران انگلیس با توجه به ضعف احمد شاه و حضور رجالی ضعیف و رشوه گیر در امور قدرت که توانایی عملی کردن خواست های آنها را هم نداشتند در تلاش برای یافتن نیروهای جدید و به ظاهر مشروع در جامعه ایران بودند. به همین جهت آنها به دنبال عامل کودتا در ایران بودند: "هدف شما باید این باشد: در هرجا می توانید ایرانیان بصیر و عاقل بیابید –که مسلماً قادر به یافتن شان هستید- با آنان همکاری کنید و با هیچ یک از وزیران، دمساز نشوید، این عروسک ها می آیند و می روند همچون سگ هایی که در نمایش های موزیکال شرکت می جویند." [4]
این قبیل اظهارات به خوبی نشان می دهد که انگلیسی ها به دنبال یافتن شخصیت خاص و متمایزی برای اجرای اهداف خود بودند. از کتاب خاطرات ژنرال آیرون ساید به عنوان عامل اصلی تربیت رضاخان برای کودتا چنین برمیآید که مقامات سیاسی بریتانیا نسبت به رضاخان به عنوان یک عامل کودتا و برقرار کننده نظم در ایران می نگریستند و نسبت به افزایش قدرت او حساسیتی نداشتند، چرا که بارها با رضاخان در خصوص اقدامات آینده او اتمام حجت کرده بودند.
بعد از انجام موفقیت آمیز کودتا، مسئولیت دقیق شناسایی رضاخان و روحیاتش را بر عهده سرپر سی لورین گذاشتند. دراین زمان رضاخان وزیر جنگ کابینه قوام السلطنه بود. نخستین برخورد و ملاقات لورین با رضاخان در ضیافتی تحقق یافت که «فریزر»[5] وابسته نظامی بریتانیا در تهران آن را ترتیب داده بود. در این گفتوگو رضاخان آشکارا به لورین اطمینان داد که «او با دست ایرانیان، همان کاری را انجام خواهد داد که بریتانیا میخواهد با دست انگلیسی ها انجام دهد، یعنی ایجاد ارتش نیرومند و استقرار نظم در کشور و ساختن ایرانی قوی و مستقل- او امیدوار بود که در برابر انجام این کارها، بریتانیا، صبورانه به نظارت بنشیند و از دخالت در امور ایران خودداری نماید.» [6]
لورین از اظهارات رضاخان چنین برداشت کرده بود که "گفتگو با رضاخان، این تاثیر را در من به جای گذاشت که هنوز، مغز او به کار نیافتاده، وگرنه آدم بی مغزی نیست. رضاخان به ناحق قدرتمند نشده است...او آدم جاه طلبی است که می خواهد همه قدرت ها را در اختیار خود داشته باشد، اما با احتیاط و محافظه کاری حرکت می کند." او درباره شیوه حمایت انگلستان از رضاشاه نیز معتقد بود: "باید از هرگونه تظاهر به حمایت از رضاخان خودداری کنیم، چراکه حمایت آشکار ما، موجب نابودی اش خواهد شد."[7]
پس از کودتا، انگلستان در تلاش بود همچنان نقش خود در انجام کودتا را مخفی نگه دارد، چرا که اعتقاد داشت به دلیل جایگاه منفی این کشور در میان مردم، افشای طرح انگلستان در انجام کودتا می تواند به تضعیف عامل کودتا و در نهایت به شکست برنامه دراز مدت این کشور منتهی شود.
سرپرسی لورن به انگلیسی های مقیم ایران تاکید کرده بود جنبه های وطن پرستانه و عدم وابستگی رضاخان به دولت های خارجی را مورد تاکید قرار دهند.[8] به طور کلی انگلستان در تلاش بود رضاخان را چهره ای مستقل و عامل اصلی کودتا معرفی نماید، چرا که معتقد بودند یک دولت دیکتاتور قدرتمند که تامین کننده منافع اصلی آنها است نبایستی عامل دست یک کشور خارجی معرفی شود.
رضاخان نیز در محافل خصوصی خود جمله "انگلیسی ها من را آورده اند ولی ندانستند با چه کسی طرف هستند" را بارها تکرار می کرد. در کنار این ادبیات، اقدامات نمادین فراوانی از سوی رضاخان و انگلیسی ها برای اختفای این رابطه انجام گرفت. یکی از اقدامات، کاهش نیروهای نظامی انگلیسی در ایران بود. این اقدام هم اهداف انگلیسی ها را تامین می کرد و هم اینکه رضاخان با بهره برداری تبلیغاتی از آن در تلاش بود عدم وابستگی خود به انگلیسی ها را به اثبات برساند.
در کنار تاکید بر پنهان ماندن رابطه رضاخان و انگلیس، لندن با موفقیتهای رضاخان در اجرای برنامه های انگلستان، حمایت های خود را از وی بیشتر می کرد و موانع راه پیشرفت رضاخان را هموار می کرد. انگلیس حتی دولتهای حاکم در ایران که مخالف رضا خان بودند را محکوم به سقوط می کرد. در همین راستا، انگلیس به جهت مخالف دولت قوام با رضاخان، اسباب سقوط این دولت را فراهم کرد. سقوط دولت قوام برای لندن از اهمیت اساسی برخوردار بود. پس از سقوط دولت قوام، حمایت های انگلستان از رضاخان شدت بیشتری گرفت و این کشور بخش مهمی از درآمدهای معوقه ایران از محل عایدات نفتی که از سال 1915 تا آن زمان پرداخت نشده بود را پرداخت کرد. به واقع دولت بریتانیا با پرداخت معوقات نفتی ایران که تا به حال از پرداخت آنها طفره رفته بود، مستقیماً از عامل خود حمایت می کرد.[9] این حمایت به نحوی بود که در اواخر سال 1300 شمسی، بریتانیا مبلغ 120هزار پوند از طلب های ایران از محل فروش نفت را پرداخت کرد. علاوه بر این مقرر شد مبلغ 880 هزار پوند دیگر در اواخر سال 1301 به تهران پرداخت شود. با همین مبلغ پرداختی بود که بسیاری از مخارج وزارت جنگ سردار سپه تقویت شد. همین پولها باعث شد رضاخان در اواخر سال 1300 کشور را به پنج منطقه نظامی تقسیم کند.
* تبعات داخلی قدرت گیری رضا شاه
سردار سپه زمانی که به سلطنت ایران رسید، قشونی 50 هزار نفره داشت. او در سال 1310 شمسی آن را به 70 هزار نفر رساند و سرانجام با تشکیل 18 لشکر و دو تیپ مکانیزه قریب 120 هزار سرباز آماده به خدمت داشت. اما این قوا با تمام ظاهر قدرتمندش، در راستای تامین منافع انگلستان طراحی شده بود و برای رضاخان کارکرد داخلی داشت. با اتکا بر همین ارتش نوین، سخت گیریها افزایش چشمگیری یافت و بسیاری از اقدامات غربیمآبانه رضاشاه به پشتوانه ارتش صورت گرفت.
در بعد داخلی وظیفه مهم ارتش جدید، حفظ مرکزیت پایتخت، تبدیل حکومت های ملوک الطوایفی خوانین به حکومت واحد، خلع سلاح و تخته قاپو کردن عشایر و مهمتر از همه ایجاد مانع بر سر پیش روی دولت بلشویکی شوروی بود.
افزایش قشون نظامی ایران، برای کشور بسیار گران تمام شد، چرا که بودجه سالانه ارتش، حداقل معادل 30 درصد بودجه کشور بود. در بسیاری از موارد از دخایر کشور برای خرید تسلیحات استفاده می شد. علاوه بر این هزینه تاسیس کارخانجات اسلحه سازی و بناهای باشگاه افسران در تهران و سایر شهرستان ها و ساختمان های پادگان ها هزینه بسیاری زیادی روی دست دولت گذاشت. قشون متحدالشکل از سال 1314شمسی رسمآً تبدیل به ارتش نوین ایران شد. ظاهر آراسته ارتش نوین ایران چنان چشم گیر بود که وابستگان نظامی بسیاری از کشور ها را نیز مجذوب خود کرده بود.
در دوره رضا شاه به دلیل توسعه قابل توجه ارتش، ترفیعات نظامی نیز به شکل قابل ملاحضه ای افزایش یافت.[10]رضاخان با تقویت و گسترش ارتش متحد الشکل خود هر روز قدرتمند تر می شد، چرا که نیرو های تحت الامر او هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ ظاهری روز به روز در حال پیشرفت بودند.
علاوه بر این رضاخان با برقراری امنیت نظامی در ایران که محصول قشون جدید او بود، توانست نیروهای نظامی را برای سرکوب سایر بخش های کشور به کار گیرد. ارتش نوین ایران به عنوان یک نهاد بزرگ سلسله مراتبی و بهترین نمونه یک سیستم مدرن وارداتی پس از کودتای 1299 شمسی به مرور مانع رشد سایر بخش های کشور شد. ارتش جدید رضا خان با استفاده از قدرت به ظاهر قانونی خود به دیکتاتوری تمام عیار تبدل شده بود. رشد روز افزون ارتش نوین رضا شاه در درجه اول حوزه سیاسی کشور را تحت تاثیر خود قرار داد، بدین معنی که ارتش ایران که در ابتدای شکل گیری و روی کار آمدن رضاخان تحت تاثیر منازعات سیاسی از کار افتاده و ناتوان بود در اواخر دوره رضا شاه کاملاً مسلط بر حوزه سیاسی شده بود. این درحالی است برخی تلاش دارند اقدامات رضاخان در قبضه کردن حوزه سیاسی را با عناوینی مانند اقدام برای نوسازی و دولت- ملت سازی توجیه نمایند.[11] اما به واقع، در کنار نوسازی هایی که انجام گرفت و عمدتاً هم بخش نظامی را شامل می شد - فازغ از وارداتی و بی قواره بودن این نوسازی ها- سایر بخش های کشور از جمله بخش های سیاسی و فرهنگی کشور اولویت خود را از دست دادند. چرا که نظامی گری در راس قرار داشت و این مسئله ای بود که برترین استعمار جهان یعنی بریتانیا از آن رضایت داشت.
پس از سلطنت رضاشاه، ارتش در سراسر کشور بر مقامات کشوری سلطه یافت. این سلطه گاهی از طریق تاسیس نهادهای نظامی رسمی و گاهی از طریق ساختارهای غیر رسمی و غیر منظم صورت می گرفت. بلافاصله پس از کودتای سوم اسفند 1299ش، «حکومت نظامی»[12] و بعد از آن دولت نظامی در تهران و بسیاری از شهرستان ها برقرار شد. سیستمی که به وسیله سیدضیاء تاسیس شده بود، به وسیله رضاخان تداوم یافت و در نهایت به صورت «دولت نظامی»[13] رضاشاه نمود پیدا کرد.
اعلام حکومت نظامی و تاسیس یک نهاد نظامی، رویدادی بود که بارها در پایتخت و ایالات تکرار می شد و به مقامات فرصت می داد تا دایره کنترل خود بر مقامات کشوری را در کلیه جهات، به ویژه نسبت به مخالفان سیاسی تنگ تر کنند. زمانی که حاکمان نظامی در مکانی مستقر می شدند، خلاص شدن از دست آنان بسیار سخت بود؛ چرا که آنها این توانایی را داشتند که با انواع روش ها نظیر نفوذ در افکار عمومی و ایجاد اغتشاشات تصنعی این باور را ایجاد کنند که وجود آنها بسیار ضروری است. این مسئله ای بود که در دوره رضاشاه به عینه مشاهده می شد. علاوه بر این در دوره رضاشاه، مقامات کشوری در ایالات هایی که حضور داشتند، عملاً زیر نفوذ مقامات ارتش بودند.[14] همین مسئله علت اصلی قدرت گیری روز افزون رضاشاه و ارتش در جامعه ایران بود.
هر چند رضا خان منویات خود را از طریق قوه نظامی عملیاتی می کرد ولیکن این ارتش هزینه زا و وابسته، عاقبت به دست کسانی که آن را ایجاد کرده بودند از بین رفت.
پی نوشت:
1. احمد نوروزی فرهنگی، ارتش در تاریخ و انقلاب اسلامی، تهران، نشر زهد، 1385، ص 105.
2. محمد رضا خلیلی خو، توسعه و نوسازی ایران در دوره رضا شاه، تهرانف نشر جهاد دانشگاهی(شهید بهشتی)، چاپ اول 1373.ص59.
3.مورگان شوستر، اختناق در ایران، ترجمه؛ ابو الحسن موسوی شوستری، تهران نشر بنگاه مطبوعاتی صفیعیلیشاه، چاپ دوم ، 1351،ص26.
4. محمد رفیعی مهر آبادی، ماجرای شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، تهران، انتشارات فلسفه، بی تا، ص 17.
Frazer .5
6 .تلگرام شماره 62 لورین به کرزن در تاریخ 31/1/1922.
7. محمد رفیعی مهر آبادی، ماجرای شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، تهران، انتشارات فلسفه، بی تا، ص18.
Lorain to Curzon,FO. No 63, 371/7804, January 31/1922 . 8.
Engert to Department of State, No. January 4/1922, DS.9 891.51/256
10. محمد رضا خلیلی خو، توسعه و نوسازی ایران در دوره رضا شاه، تهرانف نشر جهاد دانشگاهی(شهید بهشتی)، چاپ اول 1373.ص 136.
11. محمد رضا خلیلی خو، توسعه و نوسازی ایران در دوره رضا شاه، تهرانف نشر جهاد دانشگاهی(شهید بهشتی)، چاپ اول 1373، ص30.