قاضی بعد از ادای مراسم تهنیت و مبارکبادی سلطنت، در مقام نصیحت آمده سخنان خوب بیان فرمود. نصایح دلپذیر به زبان فصیح و بلیغ ادا میفرمود. طغرل بیک از تخت فرود آمده در برابر قاضی صاعد به دو زانوی ادب نشست . . .
. . . روز دیگر قاضی صاعد که در نیشابور به جای امام بود، با فرزندان و شاگردان و نقیبان به دیدن طغرل بیک آمد. و چون قاضی صاعد نمایان شد، طغرل بیک برای تعظیم برخاست و در پای تخت فرمود تا بالشی نهادند و قاضی صاعد را بر آن بالش نشانید و قاضی بعد از ادای مراسم تهنیت و مبارکبادی سلطنت، در مقام نصیحت آمده سخنان خوب بیان فرمود.
نصایح دلپذیر به زبان فصیح و بلیغ ادا میفرمود. طغرل بیک از تخت فرود آمده در برابر قاضی صاعد به دو زانوی ادب نشست و آن نصایح در کتب سیرملوک مشهور به نصایح صاعدیه است ... اول سخن این بود: زندگی امیر دراز باد. این تخت مسعود است که بر آنجا نشستهای ... ای امیر، هشیار باش و از خدای سبحانه و تعالی ... بترس و داد ده و سخن مظلوم را بگوش هوش بشنو ...ای امیر باید که ازین مغرور نشوی که ظلمه بسیارست که ظلم میکنند و به ایشان بالفعل آسیبی نمیرسد، چه یکی از حکم الهی اهمال و فرصت ظالمان است ... بدان که ثبات دولت و دوام سلطنت منوط و مربوط است به دو چیز، یکی اشاعه عدل، دوم رفع ظلم، و ظلم نه ستم ناکردن است به رعیت و بس بلکه ظلم عبارت است از وضع شیء در غیر مجلس. پس سلاطین ما باید که هرکس را به کار میدارند که او از عهده آن بیرون تواند آمد. چه زوال بسی دولتهای عظیم به سبب این بود که ایشان کارهای بزرگ را به مردم اراذل و ادانی میفرمودند ... لاجرم جمیع امور ایشان مختل و پریشان شد. پس ازین جا معلوم شد که عدل در حقیقت عبارتست از آنکه هر کسی را به آنچه استعداد مکنت آن دارد مأمور سازند ... چون قاضی صاعد از تقریر نصایح دلپذیر ... فارغ گشت، گفت: ای امیر من حق ترا بدین آمدن بگزاردم و دیگر نیایم که به علم مشغولم و کار دیگر بر علم نمیگزینم و این پند که دادم ترا کفایت خواهد بود. و طغرل بیک گفت: رنج قاضی پس از این به آمدن نخواهم داد و اگر مهم باشد، پیغام گفته آید و پذیرفتم که به آنچه گفتی کار کنم.بعد از آن فرمود که ای قاضی مردمان غریبیم و در صحرا برآمده و رسوم بزرگان نمیدانیم قاضی باید که نصیحت از ما بازنگیرد قاضی گفت چنین کنم ...»