رضاخان میرپنج در دوران سردار سپهی - در حالیکه سخت چشم انتظار جلوس بر تخت شاهی بود - از طریق حبیب الله رشیدیان - مأمور رسمی سفارت انگلیس - و لسان الملک، پیامی برای وزیر مختار انگلیس فرستاد که در این پیام خشم و نفرت نسبت به ناصر الدین شاه قاجار موج می زند
با توجه با ماهیت استبدادی حکومت پهلوی اول، رضاخان حتی نسبت به انتقادهای مطبوعات خارجی نیز بسیار حساس بود و حتی نشریاتی که حتی یک خط از سلطنت پهلوی انتقاد می کردند اجازه ورود به خاک ایران را نداشتند.
یکی از جراید مخالف جمهوری خواهی رضاخان و شخص سردار سپه، روزنامه فکاهی قرن بیستم به مدیریت میرزاده عشقی بود و عشقی با آنکه آزادیخواه و شخصا طرفدار رژیم جمهوری بود،با این وجـود بـا جمهوری مصنوعی و اجباری رضاخانی مخالف بود.
درروزهای آخر سلطنت پهلوی اول، که رضاشاه توسط متفقن تبعید و محکوم به اخراج از کشور شده بود به گوش درد عفونی شدیدی مبتلا شده بود و پزشک محلی در کرمان نیز دستور چند روز استراحت داده بود...
رضاشاه در کارها خیلی عجول بود و به محض اینکه خبر غیرمترقبه¬ای به عرضش می رسید سخت عصبانی می شد و در همان حال عصبانیت دستورهایی صادر می کرد. ولی بعد تردید پیدا می کرد.
با این احوال دهها سال بعد این بی سواد قابل توجیه نبود. شاه در پی کسب اعتبار خانوادگی بود. هر چند محمدرضا پهلوی نیز تحصیلات آکادمیکش را تا آخر ادامه نداد و پس از مدرسه له روزه به دانشگاهی نرفت ولی تعلق 22 دکترای افتخاری از کشورهای گوناگون اندکی از بار این محنت میکاست.
رضا شاه علاوه بر تصاحب نواحی وسیعی از شمال ایران و ساختن جاده و راه آهن برای اتصال این نواحی به بازارهای داخلی و خارجی، کارخانههای نساجی متعددی نیز در مازندران احداث کرد. مشوق اصلی این کار ظاهراً قوانین انحصار تجارت و محدودیت شدید واردات منسوجات و در ارتباط با ابریشم، ممنوعیت کامل آن بود
روز 25 مهر 1318 فرخی یزدی مدیر روزنامه توفان و نماینده سابق مجلس شورای ملی عصر رضاخان در زندان قصر به وسیله آمپول هوا که توسط پزشک احمدی به وی تزریق گردید به قتل رسید.
آیت الله العظمی بروجردی احساس کرد که این ملاقات به نفع شاه تمام خواهد شد، شاگردان ایشان ( من نیز در میان آنها بودم) چند ساعت منتظر ماندند، اما خبری نشد.
از مشکلات خاندان پهلوی و بویژه رضا شاه این بود که فاقد طبقه اجتماعی مستقل و به عبارتی به هیچ یک از طبقات برجسته تعلق نداشتند و تمامی انتسابهای آنان مجعول است.
رضاشاه در جنگ با پوشش اسلامی به جنگ با سنت میرفت؛ سنتی که برای خود متولی داشت. جنگ با حجاب، جنگ با متولیان امر سنت بود. رضاشاه بهمثابهی کسی که در تلاش بود تا یک حکومت مطلقه را تأسیس نماید، قائل به حذف همهی گروههای مرجع نیز بود
آیا رضاشاه را میبایست تنها مسئول گرایش به ظواهر تمدن غرب دانست؟ واقعیت این است که رضاشاه اگرچه مستبد بود، اما دستپرورده نخبگان زمانهی خود بود. روشنفکران و نخبگان آن عصر بودند که او را به این سمت کشاندند و او نیز با قلدری خاص خود، تلاش نمود تا جامعه را به این سمت سوق دهد
اگرچه سند «تخت قاپو کردن» عشایر در تاریخ معاصر ایران به نام «رضاشاه» خورده است، اما فرزند او نیز در این زمینه ید طولایی دارد. اشتباه اساسی پهلوی پدر و پسر این بود که با برنامه های بهاصطلاح توسعهگرای خود، به نهادها سنتی و ریشهدار حمله کرده و آنها را به حاشیه راندند
نوسازی در تجربه ی اروپاییان، بر پایه ی مدرنیته و به یاری و کمک بورژوازی و دولت مطلقه و ملی و مدرن و از گذرِ تغییرات اجتماعی وسیع و همهجانبه، به ظهور جوامع مدرن و توسعهیافته انجامید، اما در کشور ایران در عصر رضاشاه، نوسازی به ایجاد جامعهای مدرن و توسعهیافته نینجامید.
روز 12 خرداد 1313 رضاشاه تنها مسافرت خارجی خود را به ترکیه آغاز کرد؛ سفر به کشوری که با نهضت «پان ترکیسم» به رهبری مصطفی کمال پاشا میرفت تا به سبک اروپاییان شکل پذیرد و ارزشهای اسلامی را از آن سرزمین بزداید.
رضاشاه از سواد و تحصیلات چندانی برخوردار نبود. بنابراین طبیعی است که رفتار او در زمینهی توسعه مقلدانه باشد. از همینرو، به اعتقاد بسیاری، او پا جای پای آتاتورک نهاد؛ مسئلهای که بررسی آن قرار است موضوع محوری مقالهی حاضر باشد. بهراستی چه شباهتها و تفاوتهایی میان نوسازی آتاتورک و رضاشاه وجود دارد؟
امام سیاستهای ضد روحانیت رضاشاه را در راستای منافع کشورهای غربی میدید. از نظر او، رضاشاه از همین رو میکوشید به توصیهی آنها، موقعیت روحانیت را در جامعه تضعیف کند تا کشورهای استعمارگر بیش از پیش بتوانند به خواستههای خود دست یابند