در یکی از روزها به هنگامی که سیدجمال الدین واعظ درباره قرض از بیگانگان و زیانهای آن سخن می راند پیرزنی از میان جمعیت بپا خواست و گفت: «دولت ایران چرا می خواهد از دولتهای خارجی پول قرض کند؟ مگر ما مرده ایم ؟ من یک زن رختشوی هستم و به سهم خود یک تومان می دهم.» . . .