در تاریخ گذشته ایران، به واسطه سطح نیازها، نه تنها، اقتصاد ایران به دیگران نیازی نداشت، بلکه فراتر از آن واحدهای کوچک تر مثل شهر و روستا و خانواده نیز کمتر به یکدیگر نیازمند بودند...
کانون خانوادگی قاجار در دوران سلطنت پهلویها یک کانون به اصطلاح غیردولتی جهت تامین منافع خاندان و اعضای طایفه قاجاریه بود که به نوعی جنگ قدرت را در سال 1304 با اعلام تاسیس سلطنت پهلوی به رضاخان باخته بودند.
هرچه به انتهای حکومت پهلوی نزدیک می شویم، غربزدگی در این خاندان و البته کل حکومت پهلوی جلوه های بیشتری به خود می گیرد. از جمله آنکه خاندان سلطنت کسر شان خود می دانستند برای فرزندان خود معلمان و مربیان فارسی زبان و ایرانی بگیرند و به معلمان اروپایی روی می آوردند. معلمانی که تلاش می کردند تا خودسرانه در سراسر کاخ نفوذ کنند و بر همه مردان کاخ مسلط شوند ...
: در گذشته از کودکان خردسال تا پیرمردان و زنان تا مردان می بایست پا به پای هم کار می کردند تا حیات یک خانواده از سالی به سالی دیگر ادامه می یافت. برای همین تقسیم وظیفه و کار امری مهم بود
در سیستم پدر تباری کوشش بر این است که حجم خانواده همیشه رو به افزایش باشد و از قطع نسل فرزندان ذکور سخت در هراسند، زیرا دوام و بقای خانواده و آتش خانه{اجاق} را تنها به واسطه ادامه ی نسل فرزندان ذکور می دانند.
زنان در تاریخ ایران، نیمه فراموش شده و نادیده گرفته شده ساختارهای سنت باور و مردسالار ایرانی بوده اند؛ چراکه محصور ماندن در حصار منازل، ارتباط زنان را با دنیای بیرون و هر آنچه مظاهر تمدن و پیشرفت بود، قطع می نمود و آنان را به موجوداتی بی خبر، ناآگاه و قابل چشم پوشی بدل می کرد چنانکه این امر در عصر قاجار رایج بود.
در صفحه آخر ضمیمه تپش به اخبار جالب حدود 50 سال پیش پرداخته میشود، اخباری که از نظر نگارش، تیتر و محتوا بسیار متفاوتتر از اخباری است که این روزها در روزنامهها چاپ میشود. در شماره این هفته ضمیمه «تپش» ماجرای خانوادهای را که تمام فرزندانشان ناشنوا هستند، میخوانید که در روزنامه کیهان چاپ شده است.